جامعه هیدروسفال در آیسییو شرح حالی برای پزشک
شرح حالی برای پزشک
چندی پیش، مصیبت بزرگی از بیخ گوش یکی از عزیزانم گذشت و فرزند دلبندش که همچون فرزندم عزیز است، مبتلا به بیماری هیدروسفالی مغزی شد و تا پای مرگ رفت و ما هم با او مردیم و با بازگشتش به زندگی، زنده شدیم!
چندی پیش، مصیبت بزرگی از بیخ گوش یکی از عزیزانم گذشت و فرزند دلبندش که همچون فرزندم عزیز است، مبتلا به بیماری هیدروسفالی مغزی شد و تا پای مرگ رفت و ما هم با او مردیم و با بازگشتش به زندگی، زنده شدیم! تجربه این دوره سخت همزمان شد با انتخابات و پیروزی یک پزشک جراح و نشستن او بر جایگاه ریاستجمهوری. برخی او را «پزشک جمهور» میدانند، اما کم نیستند کسانی چون من که معتقدند کار این بیمار و شدت وخامت حال او فراتر از حوزه تخصصی این پزشک شریف و مردمی است. پس تصمیم گرفتم در نخستین یادداشتم در سال جدید، تصویری «پزشکفهم» از وضعیت جامعه ایرانی برای او ارائه کنم. آقای دکتر، جامعه در بستر بیماری است و حالمان خوب نیست. مبتلا به هیدروسفالی شدهایم و فشار ناشی از افزایش مایع مغزی، اختلال جدی در راهرفتن و حرکات ظاهری و گفتار و ادراک ما بهوجود آورده است. دستمان قوت کافی ندارد که دستتان را بگیرم و پایمان توان همراهی با شما را از دست داده است. آرامآرام سطح هوشیاری ما کاهش یافته و یادمان میرود که دیروز چه گذشت و برای فردا چه برنامهای داشتیم. مرتب دچار بدحالی میشویم و دیگر مثل سابق نمیتوانیم افراد را از یکدیگر تمییز و تشخیص دهیم و در آستانه ازدستدادن قدرت سخنگفتن هستیم، چون «مایع مغزی-نخاعی» که وظیفه محافظت مغز و مخچه جامعه ایرانی را از التهابات درونی و ضربههای ناگهانی بیرونی برعهده دارد، به دلیل عدم جذب «سلولهای پیر» و از گردونه خارجنشدن آنها از یک سو، و «مسدودشدن» راههای جذب آنها در «کالبد تاریخی ایران» از سوی دیگر، فشار بر مغز چنان افزایش یافته که در آستانه قرار داریم. دیگر حتی شدت سردردمان و تهوعهایمان را نیز نمیتوانیم برایتان توضیح دهیم و دلمان میخواهد با ما حرفی نزنید تا آرام یک گوشهای در خودمان فرونشینیم. آقای دکتر، این شرححال بیمار بستری در بخش آیسییو است. خاطرتان باشد، کورتوندرمانی شما برای کاهش فشار مایع مغزی با تزریق داروی «صداقت» و «راستگویی»، فقط چند ساعت این بیمار را زنده نگه خواهد داشت؛ چارهای جز جراحی فوری نیست. خودتان بهتر میدانید که در ابتدا باید «مسیری موقتی» برای خروج مایع اضافی ناشی از «انسداد» ایجاد کنید و با تمهیداتی، «فشار» کنونی را کاهش دهید تا بیمار زنده بماند. در اولین فرصت بعدی نیز ناگزیر هستید عوامل مسدودکننده مسیرهای جذب و خروج مایع مغزی اضافه را با جراحی فوری باز کنید. اگرچه مستحضرید این اقدام هم کافی نیست و اگر فاکتورهای بهوجودآورنده این وضعیت که ناشی از حضور طولانیمدت عواملی چون «ویروس ریاکاری»، «انگل رانتخواری» و «میکروب سطحینگری و عافیتطلبی» است، حذف نشوند و اقدام به خارجکردن بافتهای ملتهب و تومورهای بدخیم «ناکارآمدی» و «فساد» نکنید، مسیر جذب طبیعی مایع مغزی، مجددا مسدود شده و «تولید اضافه بر نیاز» ناشی از حضور ویروسها، باکتریها، کیستها، انگلها، ضایعات فضاگیر و دیگر «گروههای فشار»، وضعیت را از کنترل خارج خواهد کرد.
امیدوارم مستحضر باشید که بازکردن این مسیر –به شرط موفقیت– به منزله حل مشکل نیست و اگر مسائل حلنشده و رهاشده ناشی از تفکر «خالصسازی»، «دیگریسازی» و «خودی و بیگانه» انگاشتن مردم را مرتفع نکنید، کوتاهمدتی بعد، باز هم التهابات مسدودکننده و آسیبزا سراغ بیمار خواهند رفت و این بار بعید است بیمار تحمل یک جراحی جدید را داشته باشد. همه اینها به شرطی است که نتیجه پاتولوژی نشان دهد که مسدودشدن مجاری جذب، ناشی از تومورهای بدخیم «سرطان فساد سازمانیافته» نیست، وگرنه میدانید و میدانیم که در آن صورت کاری نمیتوان کرد. آقای دکتر، میدانید که از هر دو بیمار در وضعیت بحرانی که به آیسییو وارد میشوند، یکی به زندگی بازمیگردد؟ فرصت به اندازه کافی نیست، جامعه تحت فشار، مرتب همه ما را بالا میآورد و من که قبلا فکر میکردم این «تهوعی مبارک» است، حالا متوجه شدهام تهوعهای شدید میتواند نشاندهنده خطر جدی تهدید علائم حیاتی باشد. آقای دکتر، «اگر» میتوانید تا دیر نشده کاری کنید. مخاطب سخنان شما مردم نیستند و نباید باشند، چون نمیشنوند، از آنها کمک نخواهید چون نمیتوانند و از زمان و مکان عبور کردهاند و برایشان فرقی نمیکند که پزشک آنها اصولگرا باشد یا اصلاحطلب، میانهرو یا تندرو، عوامفریب یا صادق و دستیارانش «متخصص» باشند یا «متعهد»! حال جامعه خوب نیست، این را از درصد واقعی مشارکتکنندگان در انتخابات بهسادگی میتوان تشخیص داد. بیمار فقط نیازمند جراحی است، جراحی فوری بزرگ دردناک. سلمنا... .