سپهر همگانی و چالشهای زیستمحیطی
سپهر همگانی از نظر یورگن هابرماس مشخصه بارز مردمسالاریهای جدید است؛ جایی که همه افراد حق و توانایی نظردادن و بحثکردن دارند و در خلال همین مباحث اگر بهطور عقلانی پیش بروند، اجماعی بین مشارکتکنندگان شکل میگیرد که نهایتا به تصمیم و اجرای آن ختم میشود.
آریا یونسی-پژوهشگر و دکترای فلسفه: سپهر همگانی از نظر یورگن هابرماس مشخصه بارز مردمسالاریهای جدید است؛ جایی که همه افراد حق و توانایی نظردادن و بحثکردن دارند و در خلال همین مباحث اگر بهطور عقلانی پیش بروند، اجماعی بین مشارکتکنندگان شکل میگیرد که نهایتا به تصمیم و اجرای آن ختم میشود. یکی از موضوعات چالشی که اغلب در این منظومه مطرح میشود و در رسانهها بازتاب مییابد، آسیبها و مزیتهای مباحث زیستمحیطی است. معمولا این جنجالها پرتنش هستند و مشارکتکنندگان متنوعی دارند. همین موضوعات بهسرعت به تنشهای بزرگی تبدیل میشوند که گاهی به اعتراضات در سطح گسترده یا محلی ختم میشوند. همه دستهها دیگران را به بدفهمی و عدم استحقاق در بحث متهم میکنند. اما سؤال این است که اساسا در چنین حالتی چه کسی میتواند سخن بگوید؟ چه حوزهای باید در نظر گرفته شود؟ چگونه میتوان عقلانیت را به بحث برگرداند؟ عموما هرگاه بحثی درباره موضوعات زیستمحیطی شکل میگیرد، بهسرعت عقلانیت کنار گذاشته میشود و طیف وسیعی از سخنگویان با هم درگیر میشوند، بدون اینکه در نهایت به توافقی بینجامد. پیداست که در زمانه ما که مردمسالاری حاکم است، بیهودهبودن این بحث هزینه زیادی به دولتها تحمیل میکند؛ زیرا دولت موظف است از منابع موجود در قلمرو تحت حاکمیتش برای رفاه و آسایش مردم بهره ببرد. از طرف دیگر، دولتها بدون جلب رضایت اکثریت مردم به سختی میتوانند برنامههای موظف را اجرا کنند. همه این موارد بدون وجود نوعی از عقلانیت در تصمیمگیری ممکن نیست؛ زیرا بدون وجود عقلانیت در تصمیمگیری طبیعتا طیف بسیاری از مردم ناراضی خواهند بود. موضوعی که در بحثهای زیستمحیطی پیشروی دولتها قرار میگیرد، این است که میان گروههای متنوعی که هرکدام از منظری مینگرند، محاصره میشوند و هر تصمیمی یا غیرعقلانی میشود یا ناراضیان بسیاری دارد؛ زیرا همیشه چند دسته را میتوان از هم منفک کرد: ۱. افرادی که از منظر علمی به قضیه نگاه میکنند و دیگران را شایسته واردشدن در بحث نمیبینند، چون ماهیت موضوع را علمی میدانند. ۲. کسانی که با نگاهی رمانتیک و عاطفی به موضوعات زیستمحیطی مینگرند و علمگرایان را به تبانی و همدستی با ذینفعان متهم میکنند. ۳. ذینفعان مستقیم که میتوانند بنگاههای اقتصادی دولتی یا خصوصی باشند و هر دو دسته قبلی را به دوری از واقعیت متهم میکنند. ۴. کلیت دولت بهعنوان مرجع تصمیمگیری و اجرائی نهایی که بهطور طبیعی نمیتواند با هیچ دستهای از دستههای مذکور بهطور کامل منطبق شود. برای مثال اگر در طبیعتی بکر معدنی پیدا شود و ارادهای برای بهرهبرداری از آن باشد، خودبهخود چهار دسته بازیگر مطابق موارد بالا در تصمیمگیری و بحث مشارکت میکنند. حال سه سؤال مذکور درباره سخنگفتن، عقلانیت و حوزههای مربوطه اینجا مطرح میشود. از ابتدا تا اواسط قرن بیستم مباحث زیستمحیطی و طبیعی در سیطره دانشمندان بود و آنها دیگران را مستحق ورود به بحث نمیدانستند، اما در بیش از نیمسده اخیر آشکار شده است گرچه ماهیت این موضوعات علمی است، ولی همین موضوعات هرگاه به مرحله تصمیمگیری برسد، نیازمند یک کنش اجتماعی و جمعی است و اساسا در بسیاری از آنها تصمیمگیری کنشی سیاسی میشود. هرگاه تصمیمگیری به کنشی سیاسی تبدیل شود، به سپهر همگانی وارد میشود و ذات مردمسالارانه حکومتهای جدید نیازمند دادن حق نظر و مشارکت به همه کسانی است که از آن متأثر میشوند. به بیان سادهتر، در موضوعاتی مثل گرمایش زمین، استخراج معادن و منابع و... اگر به رأی عمومی گذاشته شود، غریب مینماید. اما فرضا اگر به صورت علمی ثابت شود که زمین در حال گرمشدن است و راههای مقابله با آن مشخص شود، تصمیمگیری برای اجرای این اقدامات، نحوه اجرا و اینکه چه اقداماتی انجام شود یک کنش جمعی و همگانی است که همه از آن متأثر میشوند و باید در آن مشارکت کنند. بنابراین همه این گروهها باید با در نظر گرفتن جایگاه خود در بحث و تصمیم در سپهر همگانی مشارکت داشته باشند تا تصمیمی عقلانی اتخاذ شود. یک راهحل هابرماسی برای عقلانیتبخشیدن به بحث، این است که در ابتدا دستکم سه نوع گفتمان از هم جدا شوند: گفتمان کاربردی یا پراگماتیک که مباحث علمی معمولا ذیل آن قرار میگیرد، گفتمان اخلاقی و رفتاری که تصمیمگیریها بر اساس آنها انجام میشود. در زمینه بحثهای زیستمحیطی گفتمان کاربردی یا پراگماتیک که در نظرات علمی متجلی میشود، با حقیقت و دروغ مدعیات مطرحشده و کارایی و ناکارآمدی روشهای پیشنهادی سروکار دارد. این قسمت از بحث کاملا ضروری است، اما همه مطلب نیست؛ زیرا سؤالات اخلاقی و مباحث مربوط به عدالت و انصاف را در نظر نگرفته است. مثلا استخراج معادن معمولا موضوع جنجالبرانگیزی است؛ زیرا انسان چارهای جز استخراج برخی از مواد معدنی ضروری از زیر زمین ندارد. اما استخراج معدن فرایندی برگشتناپذیر هم هست، عمل استخراج را نمیتوان وارونه کرد. اگر چنین موردی پیشرو داشته باشیم، گفتمان مربوط به آن شکل خاصی پیدا میکند؛ زیرا سؤالات متفاوتی وجود دارد؛ اگر بهرهور باشد استخراج آن چه تبعات زیستمحیطی دارد؟ آیا بهرهوری اقتصادی به تبعات زیستمحیطی میچربد؟ چگونه میتوان از تبعات زیستمحیطی آن کاست؟ این سؤالات پرسشهایی فنی و کاربردی هستند و باید دانشمندان مختلف هرکدام از یک حوزههای علمی درباره آن نظر بدهند. اما این تمامی سؤالات نیست، بلکه فقط سؤالات فنی و کاربردی هستند. پرسشهای مهم دیگر که باید پرسید چنین هستند: آیا از منظر اخلاقی میتوان مانع استخراج معدن شد؟ اگر استخراج بهرهوری داشته باشد، آیا غیراخلاقی نیست که مانع آن شد؟ چه کسی وظیفه دارد که از تبعات زیستمحیطی بکاهد؟ چگونه میتوان با عدالت و انصاف نسبت به آیندگان از این معدن و موارد مشابه استفاده کرد که هم برای افراد زنده فعلی عادلانه باشد هم برای آیندگان؟ و بسیاری سؤالات دیگر. وقتی حوزههای گفتمانی از هم تفکیک شوند، معمولا نظرات مخالف با هم در تضارب قرار میگیرند و اگر گفتمان با عقلانیت پیش رود، همه مشارکتکنندگان میتوانند در نهایت به درجهای از توافق برسند.