کسری ذخایر خون تهدیدی جدی برای همه
سازمان انتقال خون از مردم درخواست کرده که برای اهدای خون مراجعه کنند. روزانه حدود هزارو ۲۰۰ واحد خون در پایگاههای اهدای خون استان گرفته میشود؛ این در حالی است که هزارو ۵۰۰ واحد خون در مراکز درمانی توزیع میشود. دو هفته قبل میزان کسری حدود 200 واحد بود که الان به 300 واحد رسیده است.
سازمان انتقال خون از مردم درخواست کرده که برای اهدای خون مراجعه کنند. روزانه حدود هزارو ۲۰۰ واحد خون در پایگاههای اهدای خون استان گرفته میشود؛ این در حالی است که هزارو ۵۰۰ واحد خون در مراکز درمانی توزیع میشود. دو هفته قبل میزان کسری حدود 200 واحد بود که الان به 300 واحد رسیده است. به عبارت دیگر، این سازمان مجبور است برای تأمین منابع خون عملا یا از ذخایر خونی انبارها استفاده کند یا از سایر استانها به تهران ارسال کند. از سوی دیگر پیامکهای دعوت به اهدای خون نیز مرتب از سوی روابط عمومی این سازمان برای مخاطبان ارسال میشود که البته گویا چندان مؤثر نبوده است. با توجه به اهمیت موضوع و همچنین لزوم و ضرورت وجود ذخایر مناسب خونی برای موقعیتهای پیشبینینشده، ایجاب میکند همواره میزان مشخصی ذخیره در این سازمان موجود باشد. این منحصر به پایتخت نیست و هر منطقه از کشور میتواند به دلایل متفاوتی نیاز به ارسال خون و فراوردههای خونی پیدا کند. به طور متعارف این ذخایر از خود مردم گرفته میشود. در سالهای گذشته معمولا خبرهایی با موضوع کسری ذخایر خون منتشر نمیشد و احتمالا تعادل مورد نظر برقرار بود. همه به یاد داریم که هرگاه بهواسطه بلایای طبیعی نیاز به اهدای خون احساس میشد، مردم در پشت درهای این سازمان در صف میایستادند تا خون خود را به هموطنان اهدا کنند و بارها این سازمان به مردم اطلاع داده که ذخایر به حد مطلوب رسیده و نیاز به اهدای خون بیشتر وجود ندارد. اما اکنون پرسش اصلی این است که چرا در سالهای اخیر این تعادل برهم خورده و مرتبا کسری رخ میدهد؟ چه اتفاقی افتاده که مردم برای اهدای خون مراجعه نمیکنند؟ شکی نیست که اگر خدای ناکرده حادثه یا بلای طبیعی دیگری در هرکجای کشور رخ دهد، مجددا مردم در صف انتقال خون خواهند ایستاد. اما چرا باید حتما چنین بلایایی اتفاق بیفتد تا مردم به کمک هموطنان خود بیایند؟ چرا در موقعیتهای متعارف کسی به فکر هموطن خود نیست و حاضر نیست خون خود را اهدا کند؟ هر پرسش به این سؤال بدون انجام یک مطالعه جامع میتواند گمراهکننده باشد. آیا این سازمان دست به یک مطالعه جدی با حضور جامعهشناسان، پزشکان، انسانشناسان و روانشناسان زده است؟ اگر چنین است، بایستی علاوهبر انتشار عمومی آن، موضوع را از حیث دانش علوم انسانی به حیطه عام جامعه آورده و صادقانه با مردم درمیان بگذارد. بیم آن میرود که موضوع تماما امری در حوزه علوم پزشکی به تصویر کشیده شده باشد. سازمان انتقال خون باید به طور جدی پای علوم پزشکی را از این مسئله کنار زده و آن را پدیدهای در ساحت علوم اجتماعی (علوم سیاسی، جامعهشناسی، روانشناسی، علوم ارتباطات، اقتصاد شهری و...) قلمداد کند. به عنوان نمونه، در گذشته در چند میدان شلوغ کشور کانکسهای اهدای خون وجود داشت و هر متقاضی اهدا میتوانست در یک تصمیم مقطعی وارد کانکس شود و خون اهدا کند. اما اکنون گویا فقط باید به نقاطی از شهر مراجعه کند که انجام آن متضمن هماهنگیهایی نظیر تنظیم وقت، بودجه، کرایه، حملونقل، ترافیک و نظایر آن است و ممکن است یکی از اینها جور درنیاید و تصمیم فرد را بلااثر کند. هر شخص بالغی میداند که بالاخره خودش یا عزیزانش چهبسا کارشان به بیمارستان بکشد و در آنجا نیاز به خون خواهند داشت. علاوهبر موضوعاتی مثل جراحیها و آسیبهای شدید که نیاز جدی به خون دارند، تعدادی از هموطنان ما دچار نارساییها و بیماریهای خاصی هستند که باید به طور مستمر فراوردههای خونی بسیار ویژهای را دریافت کنند که محل تأمین آنها از همین اهدای خون مردم عادی است. در گذشته افراد هنگام سلامتی خون خود را اهدا میکردند بلکه در مقطع احتیاج، این لطف آنها از سوی افراد دیگر جبران شود. اما اکنون این فقدان حس همدردی را چگونه میتوان توضیح داد؟ این همان مؤلفهای است که باید در پژوهشهای اجتماعی به آن پرداخت. چنانچه پژوهش فوق انجام شده است، سازمان انتقال خون بهسرعت در کارگروه ویژهای با متخصصان مورد اشاره به این قضیه رسیدگی کرده و همزمان روابطعمومی این سازمان هم نتایج را به اطلاع مردم رسانده و از خود آنها کمک بخواهد. اگر هم چنین پژوهشی انجام نشده، هنوز هم دیر نیست و میتوان اجرای آن را در دستور کار قرار داد.