گفتوگو با سیامک آقایی، آهنگساز، نوازنده سنتور و مدرس موسیقی
هنر و موسیقی خارج از اولویتهای فرهنگی قرار دارند
سیامک آقایی درباره رها نکردن استعدادهای جشنواره موسیقی جوان و حمایت از آنها میگوید «وزارت ارشاد، اهمیتی به بحث فرهنگ در بازه طولانیمدت نمیدهد و حداکثر با بیربطی تن به برگزاری این جشنوارهها میدهد؛ بههمیندلیل نمیتوان انتظار داشت که این افراد حمایت شوند، همین که تا امروز این جشنواره برگزار شده است، جای شکر دارد».
نگار ذکایی: سیامک آقایی درباره رها نکردن استعدادهای جشنواره موسیقی جوان و حمایت از آنها میگوید «وزارت ارشاد، اهمیتی به بحث فرهنگ در بازه طولانیمدت نمیدهد و حداکثر با بیربطی تن به برگزاری این جشنوارهها میدهد؛ بههمیندلیل نمیتوان انتظار داشت که این افراد حمایت شوند، همین که تا امروز این جشنواره برگزار شده است، جای شکر دارد».
شما سالها در جشنواره موسیقی جوان در بخش سنتور داور بودهاید، ولی گویا در دورهای که گذشت، در جشنواره شرکت نکردید. علت چه بود؟ آیا شما هم به این امر قائل هستید که جشنواره موسیقی جوان دیگر با آن شور و اشتیاق سابق برگزار نمیشود؟
پس از پایان پاندمی قرار شد استادان و داوران جشنواره موسیقی جوان بار دیگر کنار هم جمع شوند و این رویداد دوباره به صورت حضوری برگزار شود، ولی به طرز غیرمنتظرهای متوجه شدیم که بسیاری از عوامل برنامه از مدیریت تا زمان برگزاری آن، تغییر کرده است. گویا تصمیم گرفته شده بود این رویداد از روند سابق خارج شود؛ به گونهای که ریاست اصلی این رویداد؛ یعنی آقای هومان اسعدی را که سالها برای جشنواره زحمت کشیده بودند، دیگر دعوت نکردند.
این تغییرات در شرایطی رخ داد که مشورتی درباره تغییرات پیشرو با افرادی که سالها برای این جشنواره زحمت کشیده بودند، انجام نشد و بهراحتی عدهای را که سالها در راستای ارتقای جشنواره تلاش کرده بودند، حذف کردند. در همین راستا من و تعداد دیگری از استادان اعلام کردیم که اگر روند برگزاری جشنواره اینگونه شود، دیگر تمایلی نداریم تحت این شرایط با جشنواره همکاری کنیم. من بهشخصه شرکتنکردن در جشنوارهها در این دو، سه دهه اخیر را اصولا از افتخاراتم میدانم و حقیقتا به آن میبالم. حال در چنین شرایط و روزگاری که دچارش شدهایم، ترجیح میدهم کلیت ماجرای همکاری با همین تنها جشنوارهای را که به نظر خارج از سیستم نهادها و برای جوانان کشورم برگزار میشد، فراموش کنم. همه دوستانی که در این جشنواره حضور داشتند، میدانند که ارزش آن به نگاه اصولی و دانشگاهی بود که به موسیقی داشتیم و ارمغان و نتایج درخورتوجهی که نصیب هنرجویان میشد. البته واضح است که در پی چنین تصمیم و تحریمی، دو دسته از افراد هم حضور خواهند داشت: یکی معدود افرادی که به آن حس مشترک ارزشمند جاری در فضا و بین استادان و دستاندرکاران آن دورهها پشت کردند. عدهای دیگر -بیشتر جوانترها- همواره مترصد هستند تا از این فرصتهای مشابه بهدستآماده سوءاستفاده کنند و در پی تحریم اعمالشده از طرف اکثریت استادان، در پی جا دادن خود در فهرستهای جدید هستند.
در همه سالهای برگزاری این جشنواره، همواره تأکید بر این بود که نباید استعدادهایی را که شناسایی میشوند، رها کرد، اما در دورهای هم که گذشت، به نظر نمیرسید برنامه خاصی برای این امر داشته باشند و حتی در پرسش خبرنگاران عنوان میکردند که برگزاری جشنواره با این بودجهها جای شکر دارد. نظر شما چیست؟
تمامی هیئت ژوری جشنواره با این مشکل آشنا بودند. به هر حال جشنواره موسیقی جوان رویداد بزرگی است که از سراسر کشور در آن شرکت میکنند ولی چه فایده که در صورت شناساییشدن استعدادها، در پایان رها میشوند. زمانی که در جشنواره داور بودم، بحثهای زیادی درباره این مسئله داشتیم. البته نهایتا چارهای نبود، جز توضیحات و توصیههایی که به شرکتکنندگان ارائه میدادم؛ چراکه وقتی با شور و اشتیاق بالا در جشنواره شرکت میکردند، چاره دیگری نبود. باید حداکثر تلاشمان را میکردیم، تا آنجا که در توانمان بود. چنین حرکتهای وسیع و در سطح ملی نیاز به مشارکت بالای دولتی و برنامهریزی کلان دارد که البته در کشور ما بیش از این خواستن امکانپذیر نیست، هرچند عده زیادی برای به سرانجام رسیدن چنین رویدادی تلاش کنند، با توجه به رویکردی که درباره این ماجرا یعنی هنر موسیقی وجود دارد، نمیتوان انتظار پوشش چندجانبه در بحث آموزش این عزیزان را داشت. وزارت ارشاد، اهمیتی به بحث فرهنگ به شکل عمیق و در بازه طولانیمدت نمیدهد و حداکثر با بیرقبتی تن به برگزاری این جشنوارهها میدهد. همه آحاد میدانند که هنر و موسیقی در اولویت فرهنگی آن وزارتخانه قرار ندارد که حالا در این مورد بخصوص بخواهد آنقدر هدفمند عمل کند که مثلا برگزیدگان جشنواره جوان را پس از گزینش نهایی حمایت کند و نگران آینده هنری آنها و تداوم هنر موسیقی در نسلهای آینده باشد. متأسفانه در شرایط کنونی اگر در نقاطی بحث هنر مطرح هم باشد، هدف، هنر فرمایشی و سفارشی است که سالها در جشنوارههای متعددی ازجمله فجر نمونه آن را دیدهایم و همین مسئله باعث شده بسیاری از هنرمندان سرشناس و برجستهترینها مانند استادم پرویز مشکاتیان از این جشنوارهها دور بمانند.
در این مورد یا میشود گفت تنها نمونه مردمی در میان جشنوارهها یا همین جشنواره موسیقی جوان، ما در فضای کاملا متفاوتی کار میکردیم. بهعنوان مثال میتوان گفت که حضور در آن برای بسیاری از استادانی که در برگزاری آن نقش داشتهاند و برایش تلاش کردهاند، جنبه مالی چندانی نداشت. چهبسا که هرکدام از استادان میتوانستند زمانی را که به جشنواره اختصاص میدهند، جای دیگری سپری کنند و درآمد خوبی داشته باشند، ولی به خاطر عشقی که به جشنواره و فرزندان این مرزوبوم داشتند، در این جشنواره کار کردند. فراموش نکنیم که موسیقی ایران در سطح جوانها دچار بحرانی جدی است که جای دیگری باید درباره آن صحبت کرد. حال با توجه به این بحران و آسیب جدی که به موسیقی جوان وارد است، اگر همان طرح گذشته جشنواره برای حمایت از استعدادها ادامهدار میشد، با وجود تمام ضعفهای موجود، میشد انتظار نتایج خیلی خوبی را حداقل در بازه زمانی طولانی و در آینده و بهتدریج داشت. ولی تا درصدد عملیکردن این طرحها برآمدیم، به کرونا و ناآرامیها در کشور رسیدیم. اکنون هم با توجه به شرایط منطقه و سایه جنگ در کشور، معلوم نیست بحث هنر، موسیقی و جشنواره موسیقی جوان اصولا چه خواهد شد!
جشنواره موسیقی جوان کاری کرد که تاکنون هیچ جشنواره موسیقیای در ایران نتوانسته بود، انجام دهد؛ چراکه صدها استاد برتر موسیقی را از هر حوزه موسیقی و سازی در کنار هم جمع کرد که خود این گردهمآوری عجیبوغریب بود. ولی خب شاید به نظرشان رسید با این جشنواره همان کاری را کنند که با عادل فردوسیپور و برنامهاش کردند. علت آن چندان دور از ذهن نیست و احتمالا به این ماجرا برمیگردد که مانند دیگر برنامههای باکیفیت و اصولی که در باقی حوزهها مثل فوتبال و... سالها شاهد بودهایم، این جشنواره باکیفیت کاری که ارائه میداد و همچنین وسعت محبوبیت و اقبالی که در نسل جوان میرفت که تثبیت شود، باعث این ماجرا شد. دیدهایم در این موارد یا تصمیم بر تعطیلی آن میگیرند یا ترتیبی میدهند که مسیر را قطع کرده، زمام امور را خودشان به دست بگیرند. همه میدانیم که وقتی کاری خوب پیش میرود که وابستگی دولتی خاصی ندارد، خیلی زود جمع میشود. حال همین که جشنواره موسیقی جوان سالها با آن رویکرد پابرجا بود، به نظرم جای شکر دارد. با این حال این مسئله که دیگر در جشنواره حضور پیدا نکردیم، برای خود ما هم خوشایند نیست؛ چراکه هر کمکی که به شرکتکنندگان میکردیم، هرچند هم کوچک، برایمان ارزشمند بود و همواره امیدوار بودیم که بتوانیم کمکی کنیم.
شرکتکنندگان جشنواره موسیقی جوان عادت کرده بودند سالی یک بار با حضور در صحنه این مسابقه، خود را بسنجند و سوای امید به رتبهآوردن در جشنواره، حضور در آن برایشان یک تشویق بود. ولی زمانی که احساس میکنید که در لایههای تصمیمسازی اجرائی دستهایی هستند که تاب تشکلهای مرتبط با مردم در این سطح را ندارند و بنا دارند که برنامه خودشان را به شما تحمیل کنند و شما باید با برنامه و سلیقه آنها خود را وفق دهید، اینجاست که بخش درخورتوجهی از این مجموعه راه خود را جدا کرده و عرصه را خالی میکنند، حتی اگر به ضررشان بینجامد. این وسط متأسفانه جوانان ما آسیب میبینند که دیگر کاری از دست کسی ساخته نیست.
در میان صحبتهای خود به برنامهها و طرحهایی که برای کمک به شرکتکنندگان جشنواره داشتید، اشاره کردید. جزئیات این طرحها به چه صورت بود؟
عملیکردن چنین برنامهای پیچیدهتر از برگزاری خود جشنواره است؛ چراکه دردسرها و هزینههای مالی بسیاری را به دنبال خواهد داشت. باید در نظر گرفت که مهم است چه کسانی به استعدادها آموزش دهند، چه کسی عهدهدار هدایت آنها شود. در یک کلام ماجرا نیازمند برنامهریزی برای «فاز دوم جشنواره» یا هدایت هنری منتخبان است. مثلا باید با توجه به تنوعسازی بالا در ایران، بررسی کرد که چگونه میتوان با کیفیت بالاتری به این استعدادها آموزش داد؛ چراکه اگر آموزش بهتری نسبت به استاد خودشان به آنها ارائه ندهیم، لازم نیست از شهر خود تا تهران بیایند! یا اینکه مثلا رویکرد هنری این عزیزان پس از رویکرد عملی اولیه و پس از جایزهگرفتنها و...، شامل چه برنامههایی است و... .
در ردههای سنی پایین، استعدادهای خیلی خوبی داریم که با آموزش مناسب و داشتن امکانات به چهرههای خیلی خوبی در موسیقی تبدیل خواهند شد. با این حال جشنواره موسیقی جوان کماکان امکانات کافی برای حمایت این استعدادها ندارد. البته عرض کردم که در یک حرکت اولیه حتی برنامهریزیکردن برای این مسئله کار سختی است، چه برسد به عملیکردن آن در مرحله بعد. به عنوان مثال، از جمله مشکلاتی که طی بررسیها متوجه شدم، در برنامهریزی طرحی که این استعدادها بتوانند مدتی را در تهران نزد استادانی به غیر از استادان خود آموزش ببینند، باید توجه داشت که هرکدام از اینها مسیر ثابتی را با استادان خود طی کردهاند و آمدن آنها به تهران موجب میشود مسیری که طی کردهاند دچار توقف یا جابهجایی در محتوای آموزشی و فرم شود و در صورتی که در حین این روند فرضا مشکلی پیش بیاید، بازگرداندن آنها به شرایط قبلی کار دشواری خواهد بود؛ چراکه احتمالا امکانات و شرایطی متفاوت در شیوه آموزش را در تهران تجربه خواهند کرد و شاید بازگشت به روند سابق برایشان کار راحتی نباشد. این یعنی حمایت آموزشی از آنها باید مستمر باشد و نمیتوان آنها را فقط برای چند روز دعوت کرد و به خانهشان بازگرداند.
همچنین فرضا مسائلی به ظاهر حاشیهای همچون بحث اسکان آنها در تهران و دوری از شهر و خانواده و... کار سختی است به خصوص اینکه برخی از آنها زیر سن قانونی هستند و شاید لازم باشد یک نفر از والدین همراهشان باشد که در این صورت هزینه اسکان بیشتری باید برای آنها در نظر گرفت. حلکردن این مشکلات خیلی پیشتر از همفکری استادان و برگزاری جلسات متعدد این قبیل بررسیها، به یک «عزم ملی» در سطح وسیع و حمایت متولی اصلی نیاز دارد.
بهتر نیست یک آکادمی با تمام امکانات برای این استعدادها ساخته شود که بعد از جشنواره بتوانند در آن تحصیل کنند؟
ایده خوبی است ولی میتواند موجب شود که استادان به دردسرهای بزرگی بیفتند. این برنامه به انرژی و زمان کافی این عزیزان نیاز دارد؛ به همین دلیل شاید لازم شود بخش جدی اولیه آموزش و اصولا مسئولیت این کار را به افراد متخصص دیگری که انگیزه و وقت کافی دارند، بسپارند. البته که باید واقعبین بود. همه میدانیم که فضا به گونهای نیست که بتوان آرمانگرایی کرد. حتی اگر بهترین طرح هم برای حمایت از این استعدادها عملی شود، معلوم نیست که با تغییر مسئولان فرهنگی ادامهدار باشد و به سرانجام همین جشنواره دچار نشود. ممکن است افرادی عهدهدار این طرحها شوند، چند سال از زندگی خود را صرف عملیکردن آنها کنند ولی درست در زمان بهرهبرداری، طرح را از آنها بگیرند، به نام خود کنند یا اصولا کل ماجرا را لغو کنند.
در شرایط حاضر جشنواره، حضور استعدادهای جوان چه فایدهای برای آنها دارد؟
کلیت ماجرا بهصورت کلی قابل بحث و ارزنده است؛ چراکه با وجود تمام کمالگراییها و ایدههایی که برای نحوه برگزاری این رویداد در ادامه داشتیم، مثلا به هر حال هرکدام از ما که تهرانی نبودیم، میدانستیم حضور این بچهها از شهرستان چه تأثیری روی آنها دارد و به همین جهت عمیقا از این اتفاق در همین حد و اندازه خوشحال بودیم.
باید در نظر بگیریم که بیشتر شرکتکنندگان جشنواره موسیقی جوان از شهرستانها هستند؛ شهرستانهایی که تفریح و امکانات خاصی ندارند و مدام هم در تسخیر اخبار بد هستند و فضای چندان اکتیوی ندارند. حال جای خوشحالی دارد که این بچهها با وجود شرایط حاکم، جایی و فضایی هرچند دکوراتیو و صرف جشنوارهای، وجود دارد که در آن بتوانند خودی نشان دهند و کارشان را هرچند سطحی و گذرا محکی بزنند و بعضا توصیهای از استادی بشنوند و... .
نکته دیگر اینکه به نظرم در تهران تجمع امکاناتی اتفاق افتاده که بچههای شهرستان حداقل سالی یک بار باید از آن برخوردار باشند، حتی اگر این برخورداری در حد یک سفر ۴۸ساعته برای حضور در جشنواره موسیقی جوان باشد. به هر حال این بچهها امکان دیگری ندارند که در محضر استادانی مانند حسین علیزاده یا داریوش طلایی ساز بنوازند و نظرشان را درباره عملکردشان بشنوند. خاطرم هست توصیهها و نگرانیهایی را که در جلسه نهایی برگزیدگان از اعماق وجود برمیآمد و مطرح میکردم و تنها امیدم این بود که بچهها پس از بازگشت به شهر موطنشان، به آن توجه کنند و به کار بگیرند و فراموش نکنند...
ببینید! اصل ماجرا سر ذوقآمدن این بچهها بود و بهانهای برای نگهداشتشان در فضای موسیقی کلاسیک ایرانی و مشتقات آن. کودکان گروههای سنی الف تا حتی مقطع ج مگر چقدر از مفهوم ردیف موسیقی ایرانی یا نگاه استادان موسیقی ایرانی به مفاهیم آن در بحث مثلا بداههنوازی میدانند؟ در شرایطی که موسیقی در رسانههای اینستاگرام و ماهوارهها اینچنین هرز جولان میدهد، ردیفنوازی و نواختن چهار مضراب از پرویز مشکاتیان کجای زندگی آنهاست؟
دعوتکردن جشنواره موسیقی جوان از استادان بزرگ موسیقی برای داوری جوانهای موسیقی ایران، خود به تنهایی باعث گرمماندن تنور برگزاری جشنواره میشد. همچنین از دیگر نکات جالب و مثبت آن اینکه استادان و هیئت ژوری حین داوریها با آموزشها و نکات آموزشی مختلفی مواجه میشدند که میبایست در میان آنها به یک محک مشترک برسند. در حقیقت هر استادی برای خودش ملاک و سبک و سیاقی دارد که داوران باید با توجه به سلایق مختلف در آموزش، به گونهای داوری کنند که در حق کسی اجحاف نشود. من بشخصه در این زمینه بخصوص تلاش بسزایی داشتم! حد وسطی بین حبیب و آرپژ! بهدور از شوخی منظور اینکه به هردو مدل و دیگر سلیقههای سنتورنوازی نیز بها دهم و سلیقه شخصیام را دخالت ندهم.
به هر حال استادان و افرادی که در این جشنواره حضور پیدا کردند، اتفاقاتی را رقم زد که باعث پیشرفتها و چالشهای جالبی شد. مثلا همین کنار هم نشستن استادان بار فرهنگی جالبی بالاخص با توجه به فرهنگ رایج ایرانزمین دارد! میتواند باعث تحکیم روابط، تلطیف احساسات و رفع کدورتهایی شود که ممکن است بعضا وجود داشته باشد. به هر حال در میان استادان هر حوزه و سازی ممکن است اختلاف نظرهایی وجود داشته باشد و همین که مجبور بودند چند روز و چندین ساعت کنار هم بنشینند و یکدیگر را تحمل کنند، نکته مثبتی بود.
بهنظرم در انتها باید به این نکته توجه داشت که «موسیقی هنوز در خانوادههای قشر متوسط کشور رایج و امری ارزشمند است، اگرچه این امر به طرز زیرپوستی و جالبی، کاملا خلاف سیاستهای فرهنگی کشور است».
همیشه گفتهام که سالهاست تصویری از سنتور استادم پرویز مشکاتیان و بسیاری دیگر از چهرههای موسیقی را از رسانه اصطلاحا «ملی» که میگویند، ندیدهام. با این حال در شهری مثل کامیاران فقط نزد یکی دو استاد مطرح آنجا بیش از ۸۰۰ هنرجوی سنتور تحصیل میکنند! در نهایت فراموش نکنیم در شرایطی که از جنگ زیاد حرف زده میشود، برگزاری این جشنواره در نازلترین کیفیت ممکن هم یک امر درجه یک فرهنگی محسوب میشود. اینجا نمیتوانیم انتظار جشنوارههای آنچنانی را داشته باشیم.
ضعفهای جشنواره چیست؟
همانطورکه عرض کردم، بزرگترین ضعف جشنواره، نبود برنامه برای برگزیدگان پس از پایان آن بود. البته که با توجه به کارکرد اصلی جشنواره و نیتی که در برگزاری آن بوده است، کیفیت برگزاری جشنواره و نتایج نهایی آن، بالاتر از سطح توقع و انتظار قرار گرفت و توانست در شرایطی که صرف بقای این سازها در فضای پریشان فرهنگی و سیاسی این روزگار مهم است، به بهترین شکل برگزار شود. در حقیقت جشنواره کاری را کرد که سالها پیش صداوسیما و باقی متولیان فرهنگی کشور باید انجام میدادند. به هر حال هر رویداد فرهنگی را که در سطح اینچنین وسیع برگزار میشود، باید با توجه به شرایطی که در آن به انجام میرسد، بررسی و نقد کرد. همین که این استادان با توجه به بعضا مشغلههای زندگی و کاری و وضعیت سنی و جسمانی خود هر روز به جشنواره میآمدند؛ یعنی کاری را که باید انجام میشد، به بهترین شکل به سرانجام رساندند.