سده ناتمام بیستم و مقالات ژید
دفاع از حقیقت تاریخی
«توافقی گسترده میان تاریخنگاران هست که سده بیستم -در حکم دورانی متمایز بهلحاظ سیاسی و فرهنگی- در اوت 1914 با وقوع جنگ جهانی اول آغاز شد.
شرق: «توافقی گسترده میان تاریخنگاران هست که سده بیستم -در حکم دورانی متمایز بهلحاظ سیاسی و فرهنگی- در اوت 1914 با وقوع جنگ جهانی اول آغاز شد. اما مسئله هنگامه پایان آن -یا اینکه اساسا پایان گرفت یا نه- موضوعی است سخت محل مناقشه». دیوید نورث در کتاب «انقلاب روسیه و سده ناتمام بیستم»، معتقد است که جهان هنوز در میدان گرانشی سده بیستم مانده است و اگر تاریخنگاران همچنان با خشم به سده اخیر مینگرند به این دلیل است که بشر هنوز در عرصههای سیاست، اقتصاد، فلسفه و حتی هنر در نبردهای بلاتکلیف آن سده میجنگد. «تاریخنگاران تا همین اواخر یکسره اطمینان داشتند که پروژه سده بیست بسته شده. فروپاشی رژیمهای استالینیستی در اروپای شرقی به سال 1989 و تجزیه اتحاد شوروی در دسامبر 1991 موجی از توهم پیروزی سرمایهداری به راه انداخت که در برابر مقاومتی ناچیز، نهادهای آکادمیک دنیا را در بر گرفت». دیوید نورث در کتابش به تعبیر مترجم، پاسخی به «مکتب پساشوروی تحریف تاریخ» میدهد. نویسنده زمینههای انزوای شوروی پس از شکست انقلابهای آلمان در سالهای 1919 و 1923 که شرایط مناسبی برای پیدایش بوروکراسی استالینیستی فراهم کرد را بررسی میکند و به مبارزات حاد سیاسی اپوزیسیون چپ در دهه 1920 در برابر تحریف مارکسیسم و مبانی نظری انقلاب میپردازد؛ مبارزاتی که در شرایط انزوای سیاسی و اقتصادی شوروی و سرخوردگی طبقه کارگر در یک دهه بعد توسط بوروکراسی استالینیستی به شکل خونینی سرکوب شد و در نتیجه آن صدها هزار نفر از مارکسیستهای متعهد به آرمانهای انقلاب روسیه، قتل عام شدند. «برخلاف توهم استالینیستها، حکومتهای ملی-بورژوازی ایران و ترکیه، نهتنها علیه منافع قدرتهای امپریالیستی در منطقه مبارزه نکردند بلکه در سرکوب جنبشهای ضد استعماری در خاورمیانه پیشگام نیز شدند. نمونه آشکار آن دخالت نظامی محمدرضا پهلوی در عمان در هماهنگی با نیروهای ویژه ارتش بریتانیا برای شکست جنبش آزادیبخش ظفار و محافظت از شیخنشینهای عرب در برابر جنبشهای انقلابی تودهای بود. نمونه دیگر آن پیوستن حکومت ترکیه به ناتو در سال 1952 و همسویی آن با اسرائیل و دولتهای غربی علیه جنبشهای مترقی و ضد استعماری در کشورهای عربی خاورمیانه بود». نورث باور دارد که سیاستمداران و تاریخنگاران هنوز نتوانستهاند از کابوس سده گذشته رها شوند و به قولی از مارکس ارجاع میدهد که «سنت تمام نسلهای درگذشته همچون کابوسی بر اذهان زندگان سنگینی میکند». نورث معتقد است تعارضات و بحرانهای هردم فزاینده سده بیستویکم همواره در مجادلات بر سر تاریخ سده بیستم سایه میاندازد و همچنان پیکارهای سیاسی معاصر موضوعات تاریخی را فرامیخواند. نورث ازآنرو که باور دارد «گذشته به سود ارتجاع سیاسیِ زمان حال تحریف میشود»، تلاش میکند با افشای برخی از فاحشترین تحریفات تاریخ سده بیستم، کتابش بهعنوان سلاحی در پیکارهای انقلابی آینده به کار گرفته شود. به همین دلیل هم نورث کتاب خود را نوعی دفاع از حقیقت تاریخی در برابر انحرافات و تحریفهای پس از فروپاشی اتحاد شوروی میخواند که به پیشینه مبارزاتی کمیته بینالملل انترناسیونال چهارم ارجاع میدهد. نورث در عین حال در کتابش تمایزی میان تاریخ و پروپاگاندا تعریف میکند و معتقد است «حرفه تاریخ» یا «شبهتاریخ» بهگونهای حماقتبار تابع منافع مالی و سیاسی نخبگان حاکم میشود. رویکردی به تاریخ که راه را برای ادعاهای «پایان تاریخ»، «سده کوتاه بیستم» (فوکویاما و هابسبام)، هموار کرد و به وارونهنمایی و تحریف آشکار اسناد تاریخی پرداخت.