|

گفتار سیروس شاملو درباره کاموئش

به شعله‌های گوناگون بسوختم

شاید باید قرن‌ها دندان به جگر گذاشت تا پدیده‌ای بشری چون لوئیس واز دِ کاموئش در راه جان‌فشانی و هدیتِ روان و تن و اشک و خون و توان، ریشه‌های پرظرافت و پژمرندۀ یک نهال ملی را آبیاری کند. چنین پدیده‌هایی نه ارج یک قدیس بلکه فاصله‌ای میان قهرمان و قربانی را طی می‌کنند. اکثر این پدیده‌گان هنگام حیات نه‌تنها به شمشیر غریبه‌ها که گاه به تیغ حسادتِ خودی‌ها زخم‌ها بر پیکره دارند.

شاید باید قرن‌ها دندان به جگر گذاشت تا پدیده‌ای بشری چون لوئیس واز دِ کاموئش در راه جان‌فشانی و هدیتِ روان و تن و اشک و خون و توان، ریشه‌های پرظرافت و پژمرندۀ یک نهال ملی را آبیاری کند. چنین پدیده‌هایی نه ارج یک قدیس بلکه فاصله‌ای میان قهرمان و قربانی را طی می‌کنند. اکثر این پدیده‌گان هنگام حیات نه‌تنها به شمشیر غریبه‌ها که گاه به تیغ حسادتِ خودی‌ها زخم‌ها بر پیکره دارند.

 لوئیس واز دِ کاموئش شاعر، سرایندۀ منظومۀ حماسیِ «لوسیاد»، یکی از این پدیده‌های کم‌ظهور است که ادبیات پرتغال را به آبیاری جان درخت تنومندی ساخت. صدای او از غار پاتآنه به پژواک است، غاری به عرض ۱۳۵ و طول ۳۲۲ سانتی‌متر که روی دیوارش نوشته شده بود: به شعله‌های گوناگون بسوختم. وقتی شاعر چشم فروبست ملحفه‌ای نداشت بدنش را بپوشاند. سال ۱۸۸۰ استخوان‌های شاعر همراه استخوان‌های و اسکودو گاما به پانته‌ئون صومعه جرونموس انتقال یافت و به‌عنوان مهم‌ترین نماد میهنی کشور پرتغال شناخته شد.

1

که حرب‌افزار، تمامتِ من

وانِ قهرمانانِ بی‌بدیل باد که سُرایم

آنان کز تبارِ پرتغالی مغرب‌زمین و کرانۀ دورادور

پارو کشیدند

وز دریاهای بی‌حادث

تا سیلان، ختم جهان.

پسِ پشتِ خطرهای ماندگار و هجوم هماره

پیش از آنکه دل بندند

به توش و توانِ آدمی،

میان مردمانی بس دور

دورانی جدید آشکاره ساختند

پیروزیِ آوازهای نامیرا را.

2

هم‌چنان

تاج‌واران

یادوارانِ پرجلال‌اند

چندان که مسیحا و پاشای مُدَبرسازند

ویرانه‌ها بر جای نهند

سرزمین‌های آفریقا و آسیا را

و دیگرانی که به کردۀ نامرگ‌اند

فاتحان نسیان و مرگانه را.

این کلام می‌دود به هر جا مردمی هست

هر جا هنری، آفرینش‌گری هدایت‌گر

خطابِ کلک و خامه و تحریرِ مرا.

3

لافِ تَردستِ یونانی، به کارم نیست

نه حتی، گزافِ ملاحی، شرح فتوحات سکندرانی

و ترجانِ1  قیصری.2

من پرتغالی‌های شهره برشمارم

که اختر مریخ و نپتون درنوردیدند

و متروکه ساختند الهگان اساطیرِ ستایش را

و سازه و باروی افتخار برکشیدند

و بر آفتاب افکندند.

1. امپراتور روم.

2. یک قیصر.

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها