راز شکست در جنگ روایتها
چندسالی است که متولیان رسانههای جریان اصلی کشور -صداوسیما و خبرگزاریهای بزرگ- برنامههای خود را بر مبنای جنگ روایتها تنظیم میکنند. آنها معتقدند جنگ روایتها خوراک ذهنی و جانمایه تفکر جنگی قدرتهای سلطهگر را شکل میدهد و بر فریب مردم جهان و آرامسازی ذهنیت برای تداوم سلطه دلالت دارد.
چندسالی است که متولیان رسانههای جریان اصلی کشور -صداوسیما و خبرگزاریهای بزرگ- برنامههای خود را بر مبنای جنگ روایتها تنظیم میکنند. آنها معتقدند جنگ روایتها خوراک ذهنی و جانمایه تفکر جنگی قدرتهای سلطهگر را شکل میدهد و بر فریب مردم جهان و آرامسازی ذهنیت برای تداوم سلطه دلالت دارد. در سند استراتژی پنتاگون به جنگ ایدهها و روایتها در عصر بینظمی حاصل از اینترنت اشاره شده است؛ چراکه جریانی در عرصه فکری و ذهنی پیروز است که بتواند روایت بسازد، کنترل آن را به دست گیرد و روایت خود را تثبیت کند. کسی که روایت اول را ارائه دهد و تثبیت کند، چه از ایدئولوژی و چه از اتفاقات جاری، افکار را تصاحب کرده و میتواند سیاستهای خود را بر آنها تحمیل کند.
سؤال اینجاست که چرا این رسانههای حاکمیتی، با وجود برخورداری از بودجههای کلان دولتی و داشتن امکانات و تجهیزات کافی، در این جنگ همیشه ناکام هستند؟ در افکار عمومی، اعتماد چندانی به روایت رسمی وجود ندارد و رسانههای فارسیزبان خارجی، عنان جنگ روایتها را در دست دارند و نقش استراتژیک در کنترل افکار عمومی داخلی بهویژه در شهرهای بزرگ ایفا میکنند. آیا درباره دلایل شکست صداوسیما و رسانههای بزرگ دولتی، تحقیق شده است؟ آیا متولیان این رسانهها، اصلا قبول دارند که در این جنگ مغلوب شدهاند و در پی یافتن راهحل برآمدهاند؟ چرا هر سال که میگذرد، وضعیت رسانه ملی و خبرگزاریهای عمده کشور، به جای بهبود، بدتر و وخیمتر میشود؟ این واقعیت است که در دنیای امروز، یک رسانه حرفهای هیچ خبر یا تصویر و فریمی را بیهدف تولید نمیکند. آنها ابتدا یک روایت را میسازند و خط خبری و تحلیلی خود را بر مبنای آن تنظیم میکنند، اما مسئلهای که برای متولیان رسانههای بزرگ ما مغفول مانده، بحث اعتبار رسانه و اعتماد مخاطب است. اگر مرور کوتاهی بر تحلیلهای ارائهشده از شبکههای تلویزیونی رسانه ملی درباره مقاومت داشته باشیم، بهراحتی متوجه میشویم که خلأ جدی تحلیلگران برجسته و توانمند کشورمان را کسانی در قاب تلویزیون پر کردهاند که ظرفیت اطلاق عنوان تحلیلگر را ندارند و با ارفاق شاید بتوان آنها را بهعنوان عوامل پروپاگاندا و تبلیغات سیاسی شناخت. کاش کسی بتواند اجازه پیدا کند و تحلیل محتوای علمی، درباره خط خبری و تحلیلی یک سال اخیر صداوسیما و خبرگزاریهای بزرگ کشور درباره مقاومت انجام دهد، آنگاه این نقص و ایراد بزرگ و دلیل شکست در جنگ روایت، بهخوبی نمایان میشود. مشکل اصلی رسانههای جریان اصلی ما این است که بیاعتمادی به روایتهای رسمی از اخبار و وقایع، افکار عمومی کشورمان را چندپاره کرده و شکافهایی در جامعه بر جای گذاشته و موجب کاهش اعتماد عمومی به سیاستمداران و نهادهای سیاسی شده است. یک رسانه حرفهای، با روایت تا حد ممکن دقیق، منصفانه، متوازن و بیطرفانه واقعیت، به اعتبار خود نزد مخاطب اهمیت میدهد؛ نه رسانههایی که بهظاهر شکل رسانه دارند، اما اصول حرفهای را کنار گذاشتند و دستوری عمل میکنند. شاید چنین رسانههایی در فضای تکصدایی مثل کره شمالی کاربرد داشته باشند، اما فضای کشور ما که آنگونه نیست. افکار عمومی به کانالهای حرفهای دسترسی دارد، بنابراین وقعی به رسانه داخلی نمینهد.
قدم اول در جنگ روایتها آن است که رسانههای بزرگ، حرفهای عمل کنند. روایتشان منصفانه و متوازن باشد و به اعتبار خود اهمیت دهند. اگر در جهان عربی، شبکه الجزیره قطر روایت غالب را دارد و العالم ایران و العربیه عربستان چنین جایگاهی ندارند، به خاطر حفظ اصول حرفهای در کار رسانه است. اگر خبرگزاری صداوسیما در رقابت با بیبیسی فارسی و دیگر کانالهای خبری فارسیزبان، نتوانسته موفق عمل کند و روایت غالب را داشته باشد، به خاطر دوریگزیدن از رعایت اصول حرفهای و اهمیت کافی ندادن به اعتبار رسانه است. رسانهها با هم رقابت اعتباری دارند و برای کسب اعتبار بیشتر، حتی منافع کوتاهمدت خود را قربانی میکنند.مردم اطلاعات و دانش سیاسی خود را از رسانهها به دست میآورند و این اطلاعات، مبنای دیدگاهها، نگرشها و در نهایت رفتار سیاسی آنها میشود. مردم فهم بینارسانهای دارند و محتوای رسانههای مختلف را با هم مقایسه میکنند و اگر سیاستگذاران، این تعدد و تکثر منابع را درک نکنند، در بهترین حالت موجب ریشخند مخاطبان خواهند شد. اعتماد، سرمایهای اجتماعی است که برساختن آن خشت به خشت، زمانبر و پرزحمت است، اما تخریب این اعتماد به چشم برهمزدنی اتفاق میافتد. روایتی که فاقد صداقت کافی باشد، هیچگاه روایت غالب نمیشود و درعینحال رسانه را بیاعتبار میکند. اگر کسی مدعی نفوذ دشمن و اقدام برای تخریب عامدانه اعتماد مردم در حوزه سیاستگذاری رسانهای شود، نمیتوان او را ملامت کرد. رویکرد سیاستگذاران برخی رسانههای بزرگ و وابسته در مصاف با امپریالیسم رسانهای، نادرست و در راستای مخالفت با مصالح نظام بوده است. روایتی که رسانه بزرگی مثل صداوسیما دارد، نهتنها مخاطب را قانع نمیکند، بلکه اعتبار رسانه را بر باد میدهد که در بزنگاههای حساس تاریخی، وقتی خبر و تفسیر درستی هم داشته باشد، مردم باور نکنند. برای بهبود عملکرد خبری رسانههای جریان اصلی، افزایش استقلال حرفهای خبرنگاران اهمیت دارد. به خبرنگاران اجازه داده شود تا بدون دخالتهای غیرضروری، اخبار را پوشش دهند و دیدگاههای خود را بیان کنند. باید برنامههای گفتوگومحور با حضور کارشناسان و صاحبنظران واقعی و با دیدگاههای گوناگون برگزار شود. لازم است که مطالعات دقیق برای شناخت نیازها و علایق مخاطبان و تولید برنامههای متناسب با آنها انجام شود. باید رعایت استانداردهای بینالمللی روزنامهنگاری در پوشش اخبار و رویدادها، الزامی شود.
ممکن است برخی از افراد و گروهها، در برابر تغییرات مقاومت کنند و فشارهای سیاسی هم مانع از اجرای این راهکارها شود، اما مسئله این است که کسی باید مسئولیت غلبه دشمن در جنگ روایتها و وضعیت افکار عمومی را گردن بگیرد. صداوسیما و خبرگزاریهای بزرگ، برای موفقیت در جنگ روایتها و افزایش اعتبار خود و اعتماد مخاطب، نیاز فوری به اصلاح عمیق در رویکردشان دارند.