|

ما برای وقت احترام بیشتری می‌گذاریم؟

آدم وقتی سابقه کارش به 28 سال می‌رسد، یعنی تا این سن در کلی سمینار و همایش در مسائل مربوط به حوزه تخصصی یا علاقه‌اش شرکت کرده است. تا پارسال، سمینارها و همایش‌های داخلی ملغمه‌ای بود از بی‌نظمی، بی‌احترامی به وقت، بی‌احترامی به مخاطب، رفع تکلیف، صرف بودجه اختصاص‌یافته و اعلام وجود، به نحوی که وقتی تمام می‌شد با خودمان می‌گفتیم حیف وقت! گاهی به شوخی می‌گفتیم می‌رویم سمینهار؛ چون نهار مرکز ثقل سمینار بود. اما امسال با تجربه‌های متفاوتی مواجه شدم.

فایزه طباطبایی

 

آدم وقتی سابقه کارش به 28 سال می‌رسد، یعنی تا این سن در کلی سمینار و همایش در مسائل مربوط به حوزه تخصصی یا علاقه‌اش شرکت کرده است. تا پارسال، سمینارها و همایش‌های داخلی ملغمه‌ای بود از بی‌نظمی، بی‌احترامی به وقت، بی‌احترامی به مخاطب، رفع تکلیف، صرف بودجه اختصاص‌یافته و اعلام وجود، به نحوی که وقتی تمام می‌شد با خودمان می‌گفتیم حیف وقت! گاهی به شوخی می‌گفتیم می‌رویم سمینهار؛ چون نهار مرکز ثقل سمینار بود. اما امسال با تجربه‌های متفاوتی مواجه شدم.

تجربه اول: جمعیت پیشگیری از خودکشی با همکاری و همیاری تعداد زیادی سازمان، نهاد و بخش خصوصی، همایش دو‌روزه منظم، مرتب، مفید و پر‌باری ارائه داد.‌ روز اول حضوری شرکت کردم؛ همان‌جا فهمیدم به‌صورت آنلاین هم امکان شرکت هست. از فرصت استفاده کردم و رفتم دفتر و بقیه روز اول و کل روز دوم را آنلاین شرکت کردم. تنوع سخنران‌ها از استادان دانشگاه تا دانشجویان ارشد و دکتری، حضور متخصصان رشته‌های مرتبط، بحث‌های بین‌رشته‌ای و از همه بهتر و مهم‌‌تر پنل‌های مفید و کارآمد. شاید باورش سخت باشد که دو روز از هشت‌و‌نیم صبح تا هشت‌و‌نیم شب در نظمی سنجیده مطالب مفید ارائه شد. مجری، کارشناس کم‌گو و گزیده‌گویی بود که جز در مسیر باز‌کردن بحث حرف نزد. سخنران‌ها و حوزه تخصصی‌شان را می‌شناخت و در معرفی آنها کلیدی‌ترین ویژگی را عنوان می‌کرد. من که خودکشی حوزه مورد علاقه‌ام بود و سال‌ها درباره آن مطالعه کرده بودم، بعد از این دو روز احساس می‌کردم یک دوره فشرده و جامع گذرانده‌ام. آن‌قدر برایم جالب بود که تقریبا هر‌جا می‌رسیدم برای همه تعریف می‌کردم و چون پاورپوینت‌ها و فیلم همایش در صفحه تلگرام آرشیو بهداشت و روان در دسترس بود، لینک صفحه را برای دوستان علاقه‌مندم می‌فرستادم.

تجربه دوم: قرار بود در پنل آخر، روز دوم درباره روش‌های مسالمت‌آمیز حل‌وفصل اختلافات حقوقی حرف بزنیم. از چند ماه قبل روی شیوه ارائه صحبت شده بود. برای اجتناب از خشک و بی‌روح بودن پنل، قرار شده بود مطالب در قالب پرسش و پاسخ ارائه شود. من دانشی درباره مسائل فنی، بهداشتی، صنعتی، کشاورزی و غلات نداشتم اما در سمینار شرکت کردم تا با فضایی که قرار است در آن حرف بزنم، مأنوس باشم. ناخودآگاه در ذهنم این همایش را با سایر همایش‌های بین‌المللی خارج از کشور مقایسه می‌کردم و متقاعد می‌شدم که چیزی از همتاهای بین‌المللی‌اش کم نداشت. نظم، برنامه‌ریزی، تنوع سخنران، پاورپوینت‌ها و ارائه‌ها‌ی خوب، پذیرایی درخور، دو روز خوش‌انرژی، مفید و امیدبخش برای همه بود. تنها نکته منفی‌اش این بود که با لغوشدن پروازها، میهمان‌های خارجی مجبور شدند یکی، دو روز بیشتر بمانند‌ یا زمینی از طریق ترکیه به کشورشان برگردند. حالا می‌توانستم بگویم در دو سمینار در حد استانداردهای بالای بین‌المللی شرکت کرده‌ام، همین‌جا در وطن خود و با مدیریت هم‌وطنان خودمان که رسیدیم به آخر مهر.

تجربه سوم: باز هم نظم، ‌برنامه‌ریزی، ‌برنامه‌های مفید و سینمایی که دوستش داشتم. رئال، شنیدن از سلیم اوجی درباره سینمای مستقل و تماشای فیلمش. یادگرفتن از پرویز شهبازی که در 50 دقیقه فضاسازی در سینما را درس داد. به قول یکی از حضار، دو ترم کلاس درس را در کمتر از یک ساعت خلاصه کرد. پارسا پیروزفر از‌ ورود بازیگر به دنیای نقش گفت. برای من که او را صرفا در قالب بازیگر دیده بودم، حالا می‌دیدم که مردی جا‌افتاده و پخته، با یک پلان تر‌و‌‌تمیز حوزه تخصصی‌اش را توضیح می‌دهد. می‌داند از کجا شروع کند و به کجا برسد و کجا تمام کند و چون بازیگر است می‌تواند آنچه را می‌گوید ‌به‌خوبی نشان دهد. در نهایت‌ نوری بیلگه‌جیلان، در موردش زیاد گفته‌اند و نوشته‌اند، اینجا از او نمی‌خواهم بگویم، از برنامه‌ریزی برای برگزاری این ایونت می‌گویم که همه چیز به غایت عالی برگزار شد. کیوان کثیریان گفت اینکه سینماگران بیایند و پای صحبت‌های همکارشان بنشینند، پدیده‌ای جدید است. برای من که سینما‌گر نیستم و فقط علاقه‌مند به سینما هستم، آن‌هم از نوع سینمای کیارستمی (البته خیلی علاقه‌مند و پیگیر)، وقتی دوستان پرسیدند برنامه چطور بود؟ گفتم واقعا باشکوه؛ نه از حیث تجملات بلکه از زوایای هنری-‌انسانی؛ حضور باشکوه آدم‌های علاقه‌مند و متخصص و دانشجویان کنار هم.

تجربه چهارم: قرار بود در کنار تیمی کار‌بلد چندروزی درباره شهر و داستان بشنویم. دیگر از نظم و برنامه‌ریزی تعجب نمی‌کردم. هنوز شگفت‌زده سه برنامه قبل بودم. اما وقتی اتوبوس رأس ساعت هفت، همان که قرارمان بود، از ترمینال بیهقی خارج شد؛ وقتی تمام این سه روز برنامه همان‌طور که گفته شده بود‌، انجام شد؛ وقتی دقیقه‌ای وقت تلف نشد و بی‌نظمی نداشت؛ وقتی سیامک گلشیری پاورپوینت‌های ارائه‌اش را از قبل آماده کرده بود و مطابق با موضوع، با منبع توضیح می‌داد؛ وقتی با حامد قصری خیابان چهارباغ را قدم زدیم و کنار هر کتاب‌فروشی تعطیل‌شده، قصه‌هایش را برایمان تعریف کرد؛ وقتی علی خدایی آمد و فقط همان چیزی را گفت که موضوع نشست بود و تکه‌هایی از قصه‌هایش را خواند که مکمل همان حرف‌ها بود، گفتم ما آدم‌های بهتری شده‌ایم. در سمینار خودکشی اسم دکتر پیروی مرتب تکرار می‌شد، در ایران‌گرین نام شریف نظام‌مافی، در شکوه سینما نام مستانه مهاجر و در ‌شهر و داستان نام مریم کهن‌سال نودهی. راست بود پشت این‌همه تلاش و هماهنگی همیشه یک نفر هست که همراه یک تیم کاربلد و متعهد به کار، تلاش می‌کند. اما من نتیجه می‌گیرم ما در کل آدم‌های بهتری شدیم. ما نظم و برنامه‌ریزی را یاد گرفتیم. ما یاد گرفتیم برای وقت و انرژی آدم‌ها و برای شعور مخاطب احترام قائل شویم. ما یاد گرفتیم به حرف‌های هم گوش بدهیم، همدیگر را بشنویم، وسط حرف هم نپریم و هم را قضاوت نکنیم. اگر این اسمش رشد نیست، چیست؟