شکلهای زندگی: به بهانه انتشار «ماکیاولی برای همه» پاتریک بوشرون
ماکیاولی برای روزهای دشوار
نیکولا ماکیاولی در ۱۴۶۹ متولد و در ۱۵۲۷ درگذشت، او میتوانست عمری طولانیتر داشته باشد اما سوءتفاهمی سیاسی باعث شد مورد غضب جمهوریخواهان قرار گیرد و از کار دولتی برکنار شود.
نادر شهریوری (صدقی)
نیکولا ماکیاولی در ۱۴۶۹ متولد و در ۱۵۲۷ درگذشت، او میتوانست عمری طولانیتر داشته باشد اما سوءتفاهمی سیاسی باعث شد مورد غضب جمهوریخواهان قرار گیرد و از کار دولتی برکنار شود. این موضوع سلامت ماکیاولی را به خطر انداخت، از آن پس گوشهنشین شد و پس از مدتی کوتاه درگذشت. پس از مرگ ماکیاولی شایعاتی در شهر منتشر شد که گویا در بستر مرگ نزد کشیشی به گناهان خود اعتراف کرده است، اما هیچ شاهدی در دست نیست که بر توبهکاری ماکیاولی شهادت دهد، بیشتر آن را دروغ سیاسی کاتولیکی میدانند یا طلب مغفرت برای کسی که به نیکولای شیطان اشتهار داشت. روز بعد در مراسمی ساده ماکیاولی را در قلب شهر فلورانس همانجایی که به دنیا آمد و شهر محبوبش بود دفن کردند. درباره ماکیاولی زیاد گفته شده و تفسیرهای گوناگون دربارهاش نوشته شده و میشود، بسیاری او را ایدهپردازی محافظهکار میدانند که به شهریار رهنمود میدهد تا چگونه قدرت خود را حفظ کند و بسیاری دیگر او را ایدهپردازی کثرتگرا میدانند که پراگماتیسم حاکم بر او، مصلحت را بر سایر امور ترجیح میدهد. از دیدگاه تاریخ قرن بیستم ماکیاولی یک فضیلت بزرگ است زیرا آموزههای او بر نسبیگرایی پستمدرن صحه گذاشته و آن را ارج مینهد. او هیچ سیستم فکری را بر سایر سیستمها ترجیح نمیدهد و چنانکه خود میگوید دموکراسی باورمند به آرای شهروندان است، «به همین دلیل است که من، برخلاف شما هیچ اجباری احساس نمیکردم که ادعا کنم تنها یک سیستم ارزشی درست مثل مسیحیت وجود دارد و باقی سیستمها حقیقتا بر خطا هستند. یا اینکه مدعی شوم که من بهتر از مردم به صلاح کار آنها واقفم. مسئله این است که تشخیص خیر تنها بر عهده خود شهروندان است».۱ علاوه بر اینها ماکیاولی در میان متفکرین چپ بهویژه گرامشی و آلتوسر -آلتوسر متأخر- از جایگاهی منحصربهفرد برخوردار است. ایده «ملت شهریار است» گرامشی در حقیقت گامی است به سوی تحقق یک جمهوری سوسیالیستی-ماکیاولیستی که در آن نهادهای دموکراتیک راه را بر تمرکزگرایی دولتهای مقتدر میبندد. به نظر گرامشی و متأثر از ماکیاولی «جمهوری بدون مبانی جمهوریخواهی مدنی نوعی بنای مدرن است که هیچکس خواهان آن نیست».۲ به نظر آلتوسر متأخر نیز آنچه در ماکیاولی حائز اهمیت است، مسئله مواجهه و رویارویی با رخدادهایی است که قابل پیشبینی نیست. «ماکیاولی بعد از کنارگذاشتن همه دولتها و شهریارانشان -یعنی همه مکانها و مردم- به این فکر میرسد که در صورتی میتوان به ایتالیای متحد دست یافت که مردی بینام و نشان به میدان آید که بخت و ویرتوی کافی داشته باشد تا خود را جایی، در گوشه بینام و نشان در ایتالیا اثبات کند».۳ «بخت» و «ویرتو»، دو پایه اصلی ایدههای ماکیاولی است که در حقیقت منظومه فکری او را شکل میدهند. «ویرتو... در لاتین از واژه «vir» به معنای مرد اخذ شده و از اصطلاحات مهم تفکر ماکیاولی و کل سنت رنسانس است».۴ به نظر آلتوسر، «بخت» بهمثابه سرنوشت، اتفاق یا رخداد و... جهان ماکیاولی را همواره مستعد مواجهههای بیپایان میکند تا بر اثر مواجهه میان مرد و بخت فصل جدیدی از زندگی در محل یا زندگی شکل بگیرد. کتاب «ماکیاولی برای همه» اثر پاتریک بوشرون، تفسیری دیگر از ماکیاولی در زمانهای -زمانه پستمدرن- است که گویا هیچ تفسیری بر تفسیر دیگر ارجحیت ندارد و نسبیگرایی رایج هر تفسیری را مجاز میداند. در این کتاب با تکثرگرایی ماکیاولی و ابعاد گسترده و دموکراتیک ایدههایی مواجه میشویم که میتواند در هر دورهای از زندگی به کار آید. عنوان کتاب «Un été avec Machiavel» (تابستانی با ماکیاولی) است و بوشرون در این کتاب میکوشد ماکیاولی را از ماکیاولیسم جدا کند. به نظرش «ماکیاولیسم آموزه ماکیاولی نبود، بلکه آموزهای بود که بدخواهترین رقبایش به او نسبت دادند. رویهمرفته ماکیاولیسم ابداعی ضد ماکیاولی بود».۵ به نظر بوشرون ایسمها هرکدام سدهایی هستند که ایدهپردازان را در چارچوب دگمهای خود اسیر میکنند. بوشرون بر این باور است که زمانه اقتدار یک ایده یا یک تفسیر یا یک ماکیاولی سپری شده و اکنون زمانهای است از میان ماکیاولیهای گوناگون، یک ماکیاول که مقتضای زمانه ماست بر سرنوشت ما فرمان میراند. حال این سؤال مطرح میشود که از میان ماکیاولیهای گوناگون کدامیک پاسخگوی زمانه فعلی است، به بیانی دیگر اگر ماکیاولی به نحوی معجزهآسا به اکنون منتقل شود، کدام چهره خود را به زمان کنونی منتقل میکند، آیا همان ایدههای گذشته را تکرار میکند یا چیزی بر آنها اضافه میکند. این سؤال را هماکنون نیز میشود از ماکیاولی پرسید، به نظر میرسد بهرغم پیشرفتهای چشمگیر و گسترده و متنوعی که جهان فعلی را از زمانه ماکیاولی جدا میکند، در پاسخ او تغییری رخ نداده باشد، «چون به نظرش مردم هنوز به دنبال منافع شخصی و کوتاهنظرانه خود هستند، کارهایی که تأثیراتش نهتنها دیگر انسانها را به مخاطره میاندازد، بلکه سایر موجودات زنده و سلامتی کل سیاره را هم تهدید میکند».6 از نظر ماکیاولی سرشت آدمی تغییر نمیکند. انسان حتی اگر در شرایط اجتماعی متفاوتی قرار گیرد، باز بیشتر از هر چیز به فکر منافع فردیاش است. این اگرچه اصلی ثابت در اندیشه ماکیاولی است اما همه ماکیاولی نیست، زیرا ماکیاولی همزمان فضایی را برای گشایشهای تازه باز میگذارد و به آدمی در هر شرایط زمانی این فرصت را میدهد تا «بخت» خود را بیازماید و این را هم فراموش نکند که آنگاه به نتیجه موردنظر میرسد که فرصت را از دست ندهد و همزمان خود را در مسیر رویاروییهایی قرار دهد که سرنوشت بر سر راهش قرار میدهد. از دست ندادن فرصتها یا همان «درک لحظه» ازجمله مفاهیم کلیدی و مهم در منظومه ماکیاولی است که اگرچه آن را به شهریار پیشنهاد میکنند، اما در شرایطهای گوناگون همگان نیز میتوانند از آن استفاده کنند تا موقعیت خود را ارتقا ببخشند. هنگامی که از ماکیاولی میگوییم از اندیشمندی سخن میگوییم که برای رسیدن به هدف هر وسیلهای را مجاز میداند، تا آنجا که او را به شخصی غیراخلاقی مشهور کرده است. اما واقعیت آن است که ماکیاولی چنانکه گفته میشود غیراخلاقی به معنای مرسوم آن نیست، بلکه او در حقیقت با اخلاقیاتی مخالفت میکند که بر باورهای دگم و ثابت مسیحی استوارند، در حالی که به نظر ماکیاولی زمانه دائما تغییر میکند و به تبع آن اخلاق زمانه نیز متغیر و نسبی میشود. ماکیاولی در اکثر موارد آدمیان و به طریق اولی شهریار را که در مسند قدرت است در موقعیت اضطرار تلقی میکند و میکوشد رهنمودهایی برای حفظ و ارتقای موقعیتش بدهد. این پیشفرض اولیه اساس اندیشه ماکیاولی را تشکیل میدهد. به نظر ماکیاولی «... این جهان پر است از آدمیانی که هدفی واحد را دنبال میکنند و از همین رو با هم برخورد میکنند، اما هیچ وسیلهای برای دستیابی به هدف خویش ندارند الا درخواست مرگ برای یکدیگر، مرگی که یکی میدهد و دیگری آن را میگیرد».7 نکته قابل تأمل در اینجا آن است که ماکیاولی اگرچه زمانه و به تبع آن اخلاق هر دوره را در حال تغییر میبیند، اما طبیعت انسانی را ثابت و لایتغیر میپندارد، این از جمله تناقضاتی است که در ماکیاولی مانند اکثر ایدهپردازان بزرگ وجود دارد. ماکیاولی فیلسوف روزهای سخت است زیرا انسانها و شهریاران عالم در جنگی دائمی با یکدیگرند، با این حال ماکیاولی به انسانها حتی در روزهای سخت وعده گشایش میدهد به شرط آنکه خود را در مواجهه با اتفاقات پیشرو همدست بخت کنند یا بکوشند خود را در مسیر سرنوشتی قرار دهند که به تعبیر نیچه بر فراز همهچیز ایستاده است. این گشایش بهواسطه ویرتو و لبخند توأم با خرسندی ایزدبانوی بخت رخ میدهد.
1، 2، 6، 7. «ماکیاولی» پاتریک کاری، ترجمه علی معظمیجهرمی
3، 4. «نامهای سیاست»، مقالۀ «جریان زیرزمینی ماتریالیسم مواجهه» لویی آلتوسر، ترجمه صالح نجفی و آرش ویسی
5. «ماکیاولی برای همه» پاتریک بوشرون، ترجمه لیلی سازگار