|

نگاهی به فیلم یک مرد متفاوت اثر آرون شیمبرگ

اثری تکان‌دهنده در‌باره درونیات شخصی

فیلم یک مرد متفاوت، اثری گیرا و تأمل‌برانگیز است که استادانه به درون‌مایه‌های هویت، دگرگونی و خودشناسی می‌پردازد. خط داستانی جذاب و تکان‌دهنده آن، چشم‌اندازی تازه از سفر رشد شخصی را به تصویر می‌کشاند. A Diffrent Man محصول ۲۰۲۴ تولید کشور آمریکا در ژانر کمدی تاریک‌ روان‌شناختی محسوب می‌شود که در مورد مردی به نام ادوارد است که مبتلا به بیماری نوروفیبروماتوز است. او تحت یک عمل جراحی ترمیمی صورت قرار می‌گیرد تا ظاهر خود را کاملا تغییر دهد، اما چهره جدید او به‌سرعت تبدیل به یک کابوس می‌شود.

اثری تکان‌دهنده در‌باره درونیات شخصی

فرزانه متین: فیلم یک مرد متفاوت، اثری گیرا و تأمل‌برانگیز است که استادانه به درون‌مایه‌های هویت، دگرگونی و خودشناسی می‌پردازد. خط داستانی جذاب و تکان‌دهنده آن، چشم‌اندازی تازه از سفر رشد شخصی را به تصویر می‌کشاند. A Diffrent Man محصول ۲۰۲۴ تولید کشور آمریکا در ژانر کمدی تاریک‌ روان‌شناختی محسوب می‌شود که در مورد مردی به نام ادوارد است که مبتلا به بیماری نوروفیبروماتوز است. او تحت یک عمل جراحی ترمیمی صورت قرار می‌گیرد تا ظاهر خود را کاملا تغییر دهد، اما چهره جدید او به‌سرعت تبدیل به یک کابوس می‌شود.

هنرمندانی چون سباستین استن، رناته رنیزور و آدام پیرسون در این اثر به ایفای نقش پرداختند. آرون شیمبرگ در مقام کارگردان و فیلم‌نامه‌نویس، سکان‌دار این فیلم تلخ است. بیماری نوروفیبروماتوز که شاید برای بیشتر مخاطبان فیلم ناشناخته باشد، یک بیماری ژنتیکی محسوب می‌شود که اعصاب و پوست را گرفتار می‌کند. در این بیماری تومورهای خوش‌خیم در مسیر اعصاب رشد می‌کنند و این رشد موجب بروز مشکلات در پوست و استخوان‌ها می‌شود. متأسفانه افرادی که درگیر این بیماری می‌شوند ظاهری عجیب و تا حدی ترسناک دارند. البته بخشی از تلاش‌های کارگردان این بوده که در مورد این بیماری در جامعه، اطلاع‌رسانی شود اما آنچه‌ او بیشتر ‌روی آن تمرکز کرده، در مورد هویت فردی ‌‌پذیرش‌های نقص‌ها و احساس شادمانی است.

فیلم در کل به دو‌ پرده قسمت‌بندی می‌شود: پرده اول آن بر زندگی تلخ و دل‌خراش ادوارد تمرکز دارد. او فردی با اعتمادبه‌نفس پایین است که در ارتباط‌گرفتن با دیگران دچار مشکل است، در مناسبات اجتماعی شرکت نمی‌کند و در انزوای خود به سر می‌برد. آشنایی او با زن همسایه به نام اینگرید که خود را نمایش‌نامه‌نویس معرفی می‌کند، باعث‌ می‌شود‌ ادوارد نتواند یک ارتباط دوستانه را شکل بدهد و آن را تبدیل به یک دوستی عمیق کند، به نحوی که در این مسیر عقب‌نشینی می‌کند. او همیشه خود را بازنده می‌بیند و سعی می‌کند به دلیل مشکل ظاهری‌اش، از دیگران فاصله بگیرد تا بقیه حس انزجار نداشته باشند. او به عنوان اولین داوطلب برای مسیر درمانی آزمایشی تحت دارو‌درمانی قرار می‌گیرد، پوسته‌های صورتش کم‌کم می‌افتد و ما با تغییر چهره ادوارد روبه‌رو هستیم که از سخت‌ترین صحنه‌ها برای مخاطب است. حالا یک چهره جذاب و عاری از زشتی از زیر این نقاب بیماری بیرون می‌آید و دیو داستان تبدیل به یک مرد خوش‌چهره می‌شود. در این بخش فیلم تا حدی کند و خسته‌کننده پیش می‌رود و سازنده می‌خواهد ما با لایه‌های پیچیده این شخصیت آشنا شویم. در پرده دوم ما شاهد آن هستیم که ادوارد آن‌قدر از چهره زشتش، بدش می‌آید که به همه حتی دکترش می‌گوید او خودکشی کرده و خود را به نام گای معرفی می‌کند. او در کارش در زمینه فروش املاک به عنوان فردی موفق، تبدیل به یک برند می‌شود و بیلبوردهایش با تصویری از چهره خودش در همه‌جا دیده می‌شود و حتی در اینجا کارگردان با ظرافت خاصی کنایه‌ای هم‌ می‌زند؛ او‌ زمانی که با نقصش در مترو بود، همه او را به دیده تحقیر نگاه می‌کردند و حالا بیلبوردهایش با چهره جدیدش در سراسر متروها به عنوان تبلیغ دیده می‌شود. اما از آنجا که از نگاه اینگرید او دوست‌داشتنی نیست، ادوارد دچار نوعی بحران می‌شود و با چهره جدیدش که فکر می‌کرد همه مشکلاتش حل شده، حالا با هویت خودش به مشکل می‌خورد‌ و همچنان ناراضی است. تغییر ظاهر ادوارد‌ باعث نشد‌ احساسات درونی‌اش هم تغییر کند. از‌این‌رو با چرخش عجیبی در این بخش روبه‌رو هستیم. البته تا حدی روایت داستان آشفته می‌شود اما ریتم نسبت به پرده اول تند است و به استعاره‌هایی از زندگی می‌پردازد. در این بخش، گای با فردی به نام آزوالد، با بازی بی‌نظیر آدام پیرسون که او هم دچار بیماری نورفیبرماتوز است، روبه‌رو می‌شود. البته پیرسون در واقعیت این بیماری را دارد ‌‌و مانند سباستین گریم نشده است. آزوالد گویی روی دیگر سکه شخصیت ادوارد است. اشراف‌زاده بریتانیایی دارای اعتمادبه‌نفس بالا که می‌تواند در برقراری ارتباط خیلی خوب عمل کند. او ازدواج کرده، بچه‌دار شده، به کلاس ورزش می‌رود و ساز می‌زند‌. در روابط اجتماعی، گل سرسبد است و یک جنتلمن واقعی در رفتار و ادب است و به چشمان اینگرید، خوش می‌درخشد؛ چرا‌که او با نقص خود به پذیرش رسیده است. این کاراکتر باعث شده که ما او را مانند یک فرد معمولی بپذیریم. حسادت گای با دیدن ابعاد زندگی آزوالد برانگیخته می‌شود. گای تا جایی پیش می‌رود که به انفجار برسد و دچار نوعی مالیخولیایی در دنیای سورئال می‌شود. حالا این‌ چهره جذاب مانند بختک‌ روی زندگی‌اش سایه افکنده است و دائم در‌ حال مقایسه خودش با آزوالد است. در این بخش ما با ترکیبی یکپارچه از درون‌نگری روبه‌رو هستیم.

یک مرد متفاوت، درباره خودانگاره است و آنچه دیگران بسته به آن می‌بینند یا احساس می‌کنند. این فیلم متفکرانه به ما نشان می‌دهد اگر نگرش خود را تغییر دهید، مسیر زندگی‌تان هم تغییر می‌کند. از آنجا که این اثر به طور مؤثر پیام اصلی خود را منتقل می‌کند و با مخاطب روراست است،‌ بینندگان را مجذوب خود می‌کند. یکی دیگر از پیام‌های فیلم درباره احساس درونی شادی است. گای مانند ادوارد خوشحال نیست، چرا‌که شادی و خوشحالی هیچ ربطی به ظاهر ندارد؛ بلکه در درون فرد است. ادوارد با تغییر ظاهر خود‌ احساسات درونی‌اش تغییر نکرده است. داستان دل‌خراش این اثر به ما می‌گوید نحوه نگرش شما به خود می‌تواند تعیین کند که دیگران به شما چگونه نگاه می‌کنند. فیلم از برخی جهات شباهت زیادی به ماده که اخیرا به نمایش درآمده است‌ دارد، اما با نگاهی ظریف‌تر.

تماشای این فیلم به دلیل تأثیر ماندگاری که بر مخاطبش می‌گذارد، بینندگان را دعوت می‌کند‌ در مسیرهای خود به خودسازی فکر کنند. با همه این تفاسیر از دیدگاه اخلاقی نمی‌توان به‌ساد‌گی این اثر را قضاوت کرد؛ چرا‌که بحران هویت فردی و اجتماعی کاملا به متغیرهایی وابسته است که متخصص می‌تواند از پس آن بر‌آید. نگاه‌کردن به درون خود به اندازه نگاه‌کردن به خود در مقابل آینه مهم است. علاوه‌بر فرم روایی خاص فیلم، بازی‌های قدرتمند سباستین استن و آدام پیرسون که عمق و اصالت را به شخصیت‌های خود می‌بخشند، درخشان است و دور از انتظار نیست که آنها در زمینه بهترین بازیگر برای نقش مکمل مرد در اسکار نامزد شوند. همچنین فیلم‌برداری در این فضای سرد و خاکستری نیویورک خوب درآمده است.

یک مرد متفاوت ما را به یاد اثر به‌یادماندنی مرد فیل‌نما از دیوید لینچ می‌اندازد که به روایت زندگی تلخ و ‌واقعی جوزف مریک می‌پرداخت که با او‌ به دلیل همین بیماری،‌ مانند یک حیوان‌ رفتار می‌شد. مسلما این اثر وام‌دار‌ شاهکار دیوید لینچ است.