|

دولت سیزدهم خالق ناخواسته مردم

درک مفهوم «شکل زندگی» در ایران کار دشواری است. همه دولت‌های بعد از انقلاب درصدد بودند شکلی از زندگی مطلوب خود را که در نهایت خواسته یک ایده مرکزی بوده است، به شکل زندگی مردمان نهادینه کنند. درواقع اشکال متفاوتی از زندگی اما در غالب زندگی‌های رایج توصیه می‌شده است. از این منظر، دولت سیزدهم تجلی ناموفق القای زندگی مطلوب خود به مردمان است.

احمد غلامی نویسنده و روزنامه‌نگار

درک مفهوم «شکل زندگی» در ایران کار دشواری است. همه دولت‌های بعد از انقلاب درصدد بودند شکلی از زندگی مطلوب خود را که در نهایت خواسته یک ایده مرکزی بوده است، به شکل زندگی مردمان نهادینه کنند. درواقع اشکال متفاوتی از زندگی اما در غالب زندگی‌های رایج توصیه می‌شده است. از این منظر، دولت سیزدهم تجلی ناموفق القای زندگی مطلوب خود به مردمان است. با وجود اینکه دولت‌های دیگر به‌صراحت از شکل زندگی مد‌نظر خود سخن نمی‌گفتند ولی با شیوه‌های گوناگون نوع زندگی مطلوب خود را به مردمان تحمیل می‌کردند، دولت سیزدهم اولین دولتی بود که با قاطعیت از شکل زندگی دلخواه خود سخن گفت. سکوت مردم و مخالفان این تصور را در اذهان دولتمردان به وجود آورد که راه همواری پیش‌رو دارند و چیزی نمانده رؤیایی را که سال‌ها در انتظارش به سر می‌بردند، به‌راحتی محقق کنند. آنچه دولت‌ها در سر دارند زندگی با خیالی آسوده در کنار مردمان و جدا‌کردن آنها از شکل زندگی بالقوه‌ای است که همواره مستعد رویدادهای شگفت‌انگیز است؛ چراکه مردمانی که در کنار یکدیگر دست به تولید می‌زنند، شدت‌هایی را خلق می‌کنند که دولت‌های سازمان‌دهنده جامعه را با وضعیت‌های پیش‌بینی‌نشده مواجه می‌کنند. مواجهه‌ای که منطق سازمان‌دهی سیاسی و اجتماعی برساخته دولت‌ها را آشوبناک می‌کند. هیچ دولتی علاقه ندارد با یک زندگی اصیل روبه‌رو شود. یکی از وظایف تاریخی دولت‌ها، ایجاد فاصله بین زندگی و شکل آن است. شکل زندگی یعنی امکان‌های زندگی، امکان‌های متکثری از زندگی که از قواعد سازمان‌یافته سرپیچی می‌کند و تن به زندگی مورد نظر نهادها نمی‌دهد. دولت سیزدهم قرار نبود دست به کار ویژه‌ای در شکل زندگی بزند. پس چرا مردمان این‌گونه در برابر خواسته‌هایی که آنان برایشان تدارک دیده بودند، مقاومت کردند؟ درواقع آنچه دولت سیزدهم می‌گفت تا حدودی خواسته‌های دولت‌های قبلی نیز بود؛ یک زندگی نظام‌مند در پرتو یک سازمان‌دهی مرکزی. اشتباه این دولت این بود که این تمایل به تحمیل را بر زبان آورد و زندگی به معنای هستی را که از چشم مردمان پوشیده بود عیان کرد؛ آن‌هم با زبان ویژه خود. فراموش نکنیم در زبان است که شکل زندگی عینیت می‌یابد. دولت سیزدهم نشان داد شکل زندگی‌ای که در زبانش وجود دارد، بسیار متفاوت و دور از انتظار از همان مردمانی است که به این قواعد خو کرده بودند. می‌توان گفت تقابل دو زبان برای مردم آشکار کرد که چقدر این نوع از زندگی برساخته شرایطی است که آنان به آن خو کرده‌اند. این تلنگر مردمان را بیمناک کرد که دولت سیزدهم حتی درصدد است در شکل این زندگی پذیرفته‌شده نیز دخل و تصرف کند. همان شکلی از زندگی که در دولت‌های دیگر پذیرفته شده بود. البته نه زندگی به‌مثابه امر بالقوه. به تعبیر دیوید کیشیک: «یک زندگی یک راه است یا بهتر بگوییم، زندگی قدرتِ بودن در یک راه و ادامه‌دادن به این راه است، اما اگر یک راه خاصِ بودن وجود آدمی را ضعیف کند، آن‌گاه زندگی به قدرت تغییر‌دادن راه خود و کنشگری بر اساس طبیعت خویش بدل می‌شود. اما زندگی از شکلش جدانشدنی است. با توجه به دم‌ودستگاه‌ها یا آپاراتوس‌های پرشمار قدرت‌های موجود که تلاش می‌کنند تا وجه آدمی را قالب دهند یا به‌سادگی آن را متلاشی کنند (فهرستی که باید با دولت حاکم آغاز شود، اما حتما دامنه‌ای بسیار فراتر از آن را در بر می‌گیرد)، «زیستن» همان «ایستادگی» یا حتی «جان به‌در‌بردن» از این نیروهاست که می‌تواند از (شکل) زندگی یک نفر قدرتی در حق خودش بسازد». البته در این بخش، کیشیک به مقایسه هابز و اسپینوزا می‌پردازد و شیوه اندیشه این دو فیلسوف را در ایجاد شکل یک زندگی بیان می‌کند. اگرچه این مقایسه بسیار به کار ما می‌آید، اما از حوصله این یادداشت خارج است و فقط باید به همین بسنده کرد که شکل زندگی در نزد هابز شکل رایجی است که ما نیز به آن تن داده‌ایم. همان طرز زندگی که بر قواعد و سازمان‌دهی استوار است و تهی از بالقوگی است. دولت سیزدهم ناخواسته پا به عرصه‌ای گذاشت که برایش ناشناخته بود و می‌پنداشت تصورش از شکل زندگی همان تصوری است که در اذهان مردمان وجود دارد؛ در صورتی‌که این بیان تناقض‌ها و تضادهای زندگی نظام‌مند برساخته دولت‌ها را که مردمان به آن خو گرفته بودند، عیان کرد و ناخواسته آنان را واداشت تا در برابر این زبان ایستادگی کنند. از این منظر می‌توان گفت که این دولت با آشکارگی زبان، مردمی را برساخت که اصلا منتظرشان نبود. شاید وضعیت کنونی این‌گونه باشد که مرکزیت نظام‌مند و قواعد آن همچنان پابرجا هستند، اما مردمان بی‌اعتنا به این قواعد در مسیر دلبستگی‌های خود گام برمی‌دارند. آنان نه در پی انحلال قواعدند و نه درصدد رهایی از وضع موجود. وضعیت کنونی، وضعیت تعلیق در سیاست و جریان‌های اجتماعی است. تجربه تاریخی یا به معنایی دیگر تجربه زیسته جوامعِ در حال تعلیق نشان داده است این وضعیت برون‌داد مطلوبی ندارد. جنبش‌ها یا جریان‌هایی که در این وضعیت دست بالا را پیدا کرده‌اند، موجب ایجاد یک زندگی مطلوب، خلاق و بالقوه نشده‌اند. آنان نیز با قدرت توده‌ها تحمیل نوع دیگری از زندگی را در سر داشته‌اند، البته از نوع زندگی حداکثری مردمان.

* برای نوشتن این یادداشت از کتاب «مفهوم شکل زندگی نزد ویتگنشتاین» نوشته دیوید کیشیک با ترجمه عادل مشایخی، نشر نگاه و «قدرت زندگی، آگامبن و سیاست آینده» از همین نویسنده با ترجمه مجتبی گل‌محمدی، نشر بیدگل استفاده شده است.