|

انسجام فکری و سرمایه سیاسی جامعه مدنی

این نوشتار ادبیات عمومی ندارد و مخاطب آن نخبگان و متفکران سیاسی فعال در حوزه سیاسی و رسانه‌ای ایران است. همانان که سخن پرفروغ دارند و گردش دور آسمان سیاست به مُراد سخن آنان است. پیش‌از‌این از سه دسته جمعیت یعنی «جمعیت 40‌میلیونی توده ای»، «پنج‌میلیونی میانی» و «جمعیت هسته‌ای» کوچک‌تری که می‌تواند آن دو دیگر را به «انسجام فکری» برساند و مایه توسعه سیاسی و ثبات اجتماعی شود، سخن گفته‌ایم.

این نوشتار ادبیات عمومی ندارد و مخاطب آن نخبگان و متفکران سیاسی فعال در حوزه سیاسی و رسانه‌ای ایران است. همانان که سخن پرفروغ دارند و گردش دور آسمان سیاست به مُراد سخن آنان است. پیش‌از‌این از سه دسته جمعیت یعنی «جمعیت 40‌میلیونی توده ای»، «پنج‌میلیونی میانی» و «جمعیت هسته‌ای» کوچک‌تری که می‌تواند آن دو دیگر را به «انسجام فکری» برساند و مایه توسعه سیاسی و ثبات اجتماعی شود، سخن گفته‌ایم.

در شرایط امتناع سیاست رسمی، اگر «راه رشد سیاسی غیردولتی» در پیش گرفته شود، پرسش این است که چه گروه‌هایی می‌توانند به مثابه هسته سیاسی عمل کنند؟ و تحت چه شرایطی و با چه گونه فعالیت‌هایی می‌تواند «جمعیت پنج‌میلیون‌نفری میانی» سیاسی را در ایران به انسجام فکری و ثبات سیاسی درآورند تا از مرگ سیاسی جلوگیری کنند یا تلفات جاده باریک سیاست رسمی را به حداقل و کشور را به آرامشی پایدار برسانند.

«جمعیت هسته‌ای» یعنی جریان‌هایی که می‌توانند وظیفه بازیابی و بازسازی فکری را برعهده گیرند، کم‌و‌بیش روشن‌اند: بازمانده‌های «معتدل» جناح‌های سیاسی اعم از اصلاح‌طلب و اصولگرا، فعالان محیط‌زیستی، گروه‌های جدیدی که رنگ فرهنگ جوانی و زنانگی دارند، گروه‌های عدالت‌طلب با گرایش‌های فقرستیزانه و در نهایت فعالان فضای مجازی -که اینک مستقل از احزاب و جریان‌های سیاسی، به‌عنوان یک گروه جدید و پرقدرت در ایران ظاهر شده‌اند. گفتیم که اینان همگی تجربه‌های مشترکی از دو نسل دارند و بر سر موضوعاتی مانند زیست بین‌الملل، دینداری، توسعه و آزادی زمینه‌های یکسانی برای توافق یافته‌اند. این یعنی داشته‌های اصلی که باید به آن خودآگاهی بیابیم. این چند گروه بیش از هر زمان دیگری به یکدیگر نزدیک‌اند و می‌توانند هسته ثبات سیاسی در بخش مدنی باشند تا ایران، در بزنگاه حادثه نیابد گزند. مهم‌ترین پدیده، «هم-رسی تاریخی» آنان است. یعنی از پس تجارب تاریخی به نوعی هم‌جوشی، بلوغ و پختگی رسیده‌اند. هم از این‌روست که آنان با گروه‌های واگرای داخل و خارج زاویه دارند.

نخستین گام، «خودآگاهی» نسبت به اشتراک فکری در زیست بین‌الملل، دینداری، توسعه و آزادی است؛ این همان سرمایه فکری سیاسی مشترک است و جز در سایه مباحثات فکری چندجانبه میان متفکران و فعالان سیاسی به درک عمومی تبدیل نمی‌شود. فکر و متفکر مانند دریاست، موج‌هایی عظیم از آن بر می‌خیزد و بار عالَمی را از دوش آدمی برمی‌گیرد. تئوری سیاسی عملگرا برای اجماع و ثبات سیاسی یک رکن اساسی است. درک تئوریک از گسترش دامنه ائتلاف سیاسی می‌تواند آب رحمتی بر آتش نومیدی بریزد. هیچ‌چیز به اندازه «تفکر نظری»، به جان سیاست روح نمی‌دمد و به آن ارج و قرب نمی‌بخشد. انسجام تحلیلی می‌تواند شخصیت سیاسی باثباتی فراهم کند و نور هویتی یگانه‌ای از شیشه‌های رنگ‌رنگ برسازد تا در آسمان سیاست و زمین مصلحت میناگری و خنیاگری کند. در زمانه‌ای که نومیدی از کنش سیاسی بر نخبگان مستولی شده است، این گروه‌ها می‌توانند عامل قوام و ثبات فکری آن جمعیت پنج‌میلیونی پیش‌گفته باشند تا از پریشان‌خاطری سیاسی که خود سم مهلک برای ثبات کشور است، جلوگیری کنند. این پریشانی و حیرانی یک عامل تهدید است که می‌تواند به فرصت سیاسی برای وحدت تبدیل شود؛ «حلقه چشمی که شد حیران، کمند وحدت است».

در وضعیت امتناع سیاست رسمی، «خودآگاهی» نخبگان و متفکران سیاسی فعال، نقطه عزیمت تشکیل «سرمایه سیاسی غیرانتخاباتی» است. این سرمایه سیاسی، گمشده بازار فعالیت سیاسی در ایران است. این سرمایه بیش از هر چیز از طریق درک نظری از وضعیت اکنون جامعه ایرانی فراهم می‌شود. سرمایه سیاست از تفکر در باب «داشته‌ها» و چگونگی تجمیع آن آغاز می‌شود. اگر «خودآگاهی از داشته‌ها» و «درک مشترک تئوریک» به درون «جامعه سیاسی میانی» جریان یابد می‌تواند آنان را از انفعال بازدارد. فقدان چنین درکی است که سبب می‌شود تا سرگشتگی به یأس تبدیل شده و در بزنگاه انتخابات نتوانند جمعیت لازم را برای چگونگی مواجهه با صندوق رأی یا در صورت لزوم گزینش «نامزدهای مسکین و حداقلی» برای جریان خود فرابخوانند؛ از این‌روست که در انتخابات گوناگون «خود به مسکینی سلاح انداختند». بدین سان، همواره با قهر طرفداران خود از صندوق مواجه می‌شوند و زمین را به گروه دیگری که سرمایه سیاسی سنتی از پیش تعریف‌شده‌ای دارد وا‌می‌نهند. بیانیه 110 فعال مدنی از حیث این خودآگاهی بسیار ارزشمند است. مفاهیم و ظرایف و تحلیل‌هایی در آن بود که به‌خوبی دریافت نشد. این بیانیه در توفان دوگانه «تحریم و تکریم انتخابات» گرفتار شد. درحالی‌که می‌توانست و هنوز هم می‌تواند راه‌هایی، حتی فارغ از انتخابات، بگشاید و «سرمایه فکری متشکل» بسازد تا بنیان‌های فکری دغدغه‌مندان را تقویت کند. کوشش‌های فکری از این دست، اگر از منظر راه رشد سیاسی غیرانتخاباتی دیده شود، می‌تواند به «انسجام ذهنی» بخش مهمی از «جمعیت پنج‌میلیونی میانی» تبدیل شود و پایه‌ای برای فعالیت‌های مدنی و تقویت ثبات ملی باشد.  

سخن این است که چنین فعالیت‌های فکری باید بتوانند به سرمایه پایدار سیاسی تبدیل شوند. انتخابات به خودی خود فرع بر تجمیع سرمایه سیاسی است. مهم این است که چنین بیانیه‌هایی در این راستا تداوم یابد که «انسجام ذهنی» و تشکیل «سرمایه سیاسی» و تقویت «بنیه فکری» عمومی را هدف قرار دهد تا مردمان از پریشانی فکری و نومیدی به‌درآیند. نظم فکری نقشی مهم در گریز از نومیدی دارد؛ «این پریشان‌فکریت اسباب نومیدیست، هان!». در شکل‌گیری جامعه مدنی، بیش و پیش از هر چیز «انسجام و انضباط تحلیلی»، «روشن‌بینی فکری» و «غنای تحلیلی فعالان» اهمیت دارد. البته این تفکر و تحلیل باید بتواند به کُنش‌های شفاف در حقوق اساسی، در حقوق سیاسی، در پیشنهادهای روشن سیاستی و در مواجهه با انتخابات تجلی یابد و به عموم مردم پیشنهاد شود. 

همه سخن این است که چنین بیانیه‌هایی می‌تواند «جمعیت پراکنده» را به انسجام فکری برساند و «جامعه مدنی فکری» پدید آورد. «سرمایه سیاسی» که در کارگاه ملی تولید می‌شود، همین است. منظورم از خودآگاهی، چنین درکی از استراتژی سیاسی است.

این نوشتار ناظر به مقوله مهم «خودآگاهی» و ضرورت صورت‌بندی تئوریک سرمایه سیاسی و ائتلاف فکری بود. مؤلفه‌های دیگری نیز ضروری و قابل بحث است که در یادداشت‌های آتی می‌آید.