جنگ فرسایشی جنگ تمامعیار
هدف اسرائیل ظاهرا استفاده از فرصت عملیات 7 اکتبر برای خاتمه «جنگ سایهها» یا جنگ فرسایشی نامحدود و مدیریتشده توسط گروههای محور مقاومت در مناطق پیرامونی خود است. این راهبرد میتواند با حمایت اروپا و آمریکا و سکوت چین و روسیه و بیتفاوتی کشورهای اسلامی-عربی دنبال شود.
تحولات خاورمیانه طی دو هفته گذشته وارد مرحله جدید و چالشیتری شده است. نتانیاهو سه روز بعد از حمله حماس به اسرائیل در 15 مهر از «تغییر نقشه خاورمیانه» سخن گفت و عملیاتی را که به شهادت سیدحسن نصرالله انجامید، «عملیات نظم نوین» نامگذاری کرد. اشارات نتانیاهو و افراطیون اسرائیلی نشان میدهد که آنها از ابتدا در نظر داشتند عملیات 15 مهر را به فرصتی برای درگیری با گروههای محور مقاومت و تقابل با ایران تبدیل کنند. بر این مبنا، اسرائیل که طی سه ماه اول و با هدف تمرکز بر حماس از بیاطلاعبودن ایران و حزبالله از حمله 7 اکتبر سخن میگفت، بعد از فراغت نسبی از حماس در غزه طی حملاتی بیسابقه در 4 دی و 13 فروردین چند مقام بلندبالای سپاه پاسداران در سوریه را به شهادت رساند. با وجود پاسخ محدود و کمدامنه ایران به عملیات 13 فروردین اسرائیل علیه بخش کنسولی سفارت ایران در دمشق، شهادت اسماعیل هنیه در 10 مرداد اقدام تحریکآمیز بعدی اسرائیل بود. مقامات ایران به درستی تلاش داشتند از اقدامی که فرصتی را برای گسترش جنگ در منطقه به اسرائیل بدهد، اجتناب کنند. البته دولت آمریکا نیز در جلوگیری از برخورد جدی بین ایران و اسرائیل بیتأثیر نبود؛ چراکه واشنگتن میداند که در صورت چنین برخوردی ممکن است چارهای جز دخالت به نفع اسرائیل نداشته باشد.
نهایتا در مسیر به اصطلاح «تغییر نقشه خاورمیانه»، حزبالله به عنوان هدف بعدی در دستور کار اسرائیل قرار گرفت. ضربهزدن به حزبالله، هم در سیاست داخلی اسرائیل مورد اجماع است و برای آینده سیاسی نتانیاهو مزایایی دارد و هم به لحاظ دیپلماتیک تقریبا هیچ کشوری به استثنای ایران مخالف جدی آن نیست. اما مشکل نتانیاهو این بود که حزبالله نیز از جنگ تمامعیار پرهیز داشت و هدف عملیاتی که از 8 اکتبر آغاز کرده بود، تنها فشار به اسرائیل برای آتشبس در غزه بود. مشهور است که سیدحسن نصرالله گفته بود اگر در ژوئیه 2006 میدانست که حمله به نفربر اسرائیلی و قتل سه سرباز و اسارت دو سرباز اسرائیلی به جنگ 33روزه منجر میشد، دست به آن اقدام نمیزد. بنابراین اسرائیل تنها بازگرداندن ساکنان آواره شمال اسرائیل به خانههای خود و «رفع تهدید حزبالله» را بهانه جنگ علیه حزبالله قرار داد. سؤال اکنون این است که این «تغییر نقشه خاورمیانه» و «نظم نوین» تا کجا قرار است ادامه یابد.
هدف اسرائیل ظاهرا استفاده از فرصت عملیات 7 اکتبر برای خاتمه «جنگ سایهها» یا جنگ فرسایشی نامحدود و مدیریتشده توسط گروههای محور مقاومت در مناطق پیرامونی خود است. این راهبرد میتواند با حمایت اروپا و آمریکا و سکوت چین و روسیه و بیتفاوتی کشورهای اسلامی-عربی دنبال شود. در شرایطی که اسرائیل تهدید به جنگ تمامعیار را به حربهای برای توقف جنگ فرسایشی تبدیل کرده، سؤال این است که ایران چه میتواند بکند. سیاست ایران مبنی بر پرهیز از جنگ تمامعیار سیاستی درست بوده است. اولا انتظار این است که حزبالله با وجود ضرباتی که متحمل شده، قادر به حفظ تشکیلات و توان نظامی خود باشد و بتواند از خود دفاع کند. ثانیا انتظار برخی طیفها از مقامات ایرانی برای انجام اقداماتی که میتواند به جنگی تمامعیار بینجامد، انتظار بجایی نیست. در صورت برخوردی جدی بین ایران و اسرائیل، آمریکا بهویژه در این شرایط انتخاباتی در ورود به جنگ تردید نخواهد کرد. نیروی نظامی هیچ قدرت متوسطی برای مصاف با قدرتهای جهانی تدارک نمیشود. به علاوه، مشکلات موجود در حوزههای اقتصادی، اجتماعی، سیاست داخلی، سیاست خارجی، اطلاعاتی و امنیتی مزید بر علت برای اجتناب از یک جنگ گسترده است.
ثالثا به دلیل مخالفت آمریکا، بعید است اسرائیل ابتدابهساکن قصد ورود به جنگ با ایران را داشته باشد؛ مگر اینکه بتواند بهانهای برای این منظور بیابد. این بهانه میتواند حملهای از جانب ایران علیه اسرائیل یا اقدامی در حوزه هستهای باشد. در مورد دوم برخی طی چند روز اخیر توصیه به هستهایشدن ایران به عنوان اقدامی برای اجتناب از جنگ تمامعیار و واکنشی در قبال تضعیف بازوهای بازدارندگی پیرامونی کردهاند. اما چنین توصیهای خود میتواند منشأ تهدیدی عظیم برای امنیت ایران باشد. گامنهادن در چنین مسیری مستلزم تحقق شرایط متعددی مانند وجود یک سد مستحکم اطلاعاتی، حفاظت اطلاعاتی، امنیتی و ایمنی هستهای و... است.
تحرک جدی در حوزه هستهای بسیاری را برای اقدام علیه ایران متحد خواهد کرد و چین و روسیه هم اگر همراه نشوند، حداکثر ساکت خواهند نشست. بهعلاوه بازدارندگی هستهای مستلزم وجود تعداد زیادی بمب اتمی و ابزار پرتاب متنوع سهگانه از طریق هواپیما، موشک و زیردریایی است. یکی، دو بمب نهتنها بازدارندگی فراهم نمیکند، بلکه اگر امکانات هستهای درجا هدف حمله قرار گیرند و توانایی واردکردن ضربه دوم (SSC) وجود نداشته باشد، بخش وسیعی از کشور میتواند غیرقابل زیست شود.