|

سیاست به‌مثابه معامله

با به قدرت رسیدن ترامپ، ایده‌ای متفاوت در حال شکل‌گیری است؛ سیاست به‌مثابه معامله و مبادله. به عبارت دیگر، سیاست به‌مثابه بازار؛ یعنی اینکه صاحبان کسب‌و‌کار‌های بزرگ، کارآفرینان و سرمایه‌داران بزرگ بهتر می‌توانند سیاست‌ورزی کنند. در این ‌رویکرد، سیاست‌مداران حرفه‌ای و کارکشته، مسئله و مشکل کشور تلقی می‌شوند. آنها کسانی هستند که باعث اضمحلال زیست بهتر مردمان شده‌اند.

حمزه نوذری جامعه‌شناس و استاد دانشگاه

با به قدرت رسیدن ترامپ، ایده‌ای متفاوت در حال شکل‌گیری است؛ سیاست به‌مثابه معامله و مبادله. به عبارت دیگر، سیاست به‌مثابه بازار؛ یعنی اینکه صاحبان کسب‌و‌کار‌های بزرگ، کارآفرینان و سرمایه‌داران بزرگ بهتر می‌توانند سیاست‌ورزی کنند. در این ‌رویکرد، سیاست‌مداران حرفه‌ای و کارکشته، مسئله و مشکل کشور تلقی می‌شوند. آنها کسانی هستند که باعث اضمحلال زیست بهتر مردمان شده‌اند. پس بهتر است سیاست را از دست سیاست‌مداران نجات دهیم و به دست ثروتمندان بازار یا به‌اصطلاح کارآفرینان بسپاریم. اگر سیاست را به‌مثابه چانه‌زنی، کسب منفعت و سود بیشتر برای یک کشور در نظر بگیریم، پس همان‌هایی که در بازار موفق بوده‌اند، در عرصه سیاست نیز موفق می‌شوند.

اگر سرمایه‌دار و صاحب کسب‌و‌کاری مانند ایلان ماسک در انتخابات اخیر آمریکا بر سلبریتی‌های هنری (خوانندگان و بازیگران هالیوود) غلبه کرد، در عرصه سیاست هم می‌توان از چنین افرادی بهره گرفت. بر این اساس، آیا سیاست به‌مثابه حرفه‌ که در ابتدای قرن بیستم ماکس وبر، جامعه‌شناس معروف آلمانی، در مقاله‌ای با عنوان سیاست به‌مثابه حرفه از آن سخن گفت، به پایان رسیده است؟

این ایده برای شهروندان آمریکایی جذاب به نظر رسیده است. از نظر آنها، سیاست را باید از دست سیاست‌مداران حرفه‌ای که ویژگی پنهان‌کنندگی و حیله‌گری دارند، نجات داد و به دست بازاریان سپرد؛ همان‌هایی که در معامله سرآمد هستند، شاید بتوانند در مبادله و داد‌و‌ستد با دیگران و ایجاد ثروت، کشور را نیز ثروتمندتر کنند. فلیگ اشتاین، جامعه‌شناس آمریکایی معاصر، در مقاله‌ای با عنوان بازار به‌مثابه سیاست، به دنبال این بود که نشان دهد در بازار مکانیسم‌های قدرت و سیاست چگونه کار می‌کنند؛ اما گویی امروز مسئله دگرگون شده است و سیاست به‌مثابه بازار تلقی می‌شود. هرچند ‌سیاست بی‌ارتباط با اقتصاد نیست و به قول ماکس وبر، سیاست جهت اقتصادی دارد، یعنی بدون ملاحظات اقتصادی، سیاست‌گذاری ممکن نیست، اما ایده ترامپ و طرفدارانش این است که سیاست اساسا پدیده‌ای اقتصادی است. برخی انتخاب‌های ترامپ برای پست‌های سیاسی و دولتی نیز از این امر حکایت دارد. بسیار اندک بود که سرمایه‌داران و کارآفرینان بزرگ برای وزارت و سفارت انتخاب شوند. شاید ایده‌ گری بکر، اقتصاد‌دان معروف آمریکایی، در حال تحقق است که معتقد بود منطق بازاری و عقلانیت اقتصادی به عرصه‌هایی که اساسا اقتصادی نیستند گسترش یابد. به دیگر سخن، معیارهایی که این نوع عقلانیت اقتضا می‌کند، برای فهم و تحلیل عرصه‌هایی مانند خانواده، دوستی، نرخ موالید، هنر، اعتیاد و حتی سیاست به کار گرفته شود. بااین‌حال، به نظر می‌رسد‌ ترامپ و طرفدارانش یک گام پیش‌تر رفته‌اند و آن این است که بازاری‌‌ها و صاحبان کسب‌و‌کار باید سیاست را پیش ببرند.

اما آیا این ایده کارآمد است؟ تعارض منافع ایجاد نمی‌کند؟ آیا دستاوردهایی خواهد داشت؟ جامعه را ثروتمند‌تر می‌کند؟ چه تبعاتی در نظام جهانی و برای سایر کشورها دارد؟ معامله با بی‌چیزان چه معنایی خواهد داشت؟ هانا آرنت معتقد بود در دوره یونان باستان سیاست‌ورزی، مشارکت در سیاست و اداره جامعه بر عهده کسانی بود که از الزامات اقتصادی و فعالیت‌های مبتنی بر معیشت‌ دور بودند؛ یعنی کسانی که فعالیت اقتصادی انجام نمی‌دادند. در ادامه این وضع تغییر کرد و امروز فعالیت‌های اقتصادی اساس زندگی مدرن را تشکیل می‌دهد و بیشتر وظایف و زمان شهروندان مربوط به‌ فعالیت‌های اقتصادی و شغلی است. ایده جدید‌تر این است که صاحبان موفق مشاغل باید از بازار به سوی سیاست حرکت کنند تا جامعه را از دست سیاست‌مداران به‌‌اصطلاح کارکشته نجات دهند. مسئله نه تنظیم بازار توسط سیاست‌مداران بلکه تنظیم سیاست توسط بازاریان است.  دوستی می‌گفت این ایده خوبی برای ایران است؛ حال که از برخی دولتمردان خیری به جامعه نرسیده است و سیاست‌مداران با تصمیم‌های نادرست، چالش‌های اقتصادی، زیست‌محیطی و اجتماعی ایجاد ‌‌کرده و جامعه را فقیرتر و نابرابرتر کرده‌اند، بهتر است سیاست را به صاحبان کسب‌و‌کارهای موفق سپرد.

اما آیا در ایران، بخش خصوصی مستقل از سیاست‌مداران و دولتمردان وجود دارد؟ آیا کسب‌و‌کارهایی در کشور وجود دارند که بدون زد‌و‌‌بند با بوروکراسی دولتی موفق شده باشند؟ آیا آنها از فرایند معامله و مبادله مبتنی بر رقابت، کسب‌و‌کارشان را جلو برده‌اند؟ آیا در ایران شرکت و بنگاهی با استقلال نسبی از سیاست‌مداران و موفق در سطح بین‌الملل وجود دارد؟ آیا بخش خصوصی، معامله در اقتصاد بازار را می‌داند یا درگیر بده‌بستان با برخی دولتمردان است؟ به نظر می‌رسد قبل از بحث و گفت‌وگو درباره این ایده، نیاز داریم سیاست بیشتر در جامعه حک شود؛ یعنی مردمی‌تر باشد.