|

لزوم شناخت ترامپ

ترامپ دیروز برای دومین بار عهده‌دار زمامداری کشوری شد که دارای قدرتمندترین اقتصاد و ارتش دنیاست. به این دلیل ساده رهبران اغلب کشورها بدون استثنا تلاش دارند تا عینی‌ترین و دقیق‌ترین شناخت را از خصایص شخصی و خط مشی سیاسی او داشته باشند.

کوروش احمدی دیپلمات پیشین

ترامپ دیروز برای دومین بار عهده‌دار زمامداری کشوری شد که دارای قدرتمندترین اقتصاد و ارتش دنیاست. به این دلیل ساده رهبران اغلب کشورها بدون استثنا تلاش دارند تا عینی‌ترین و دقیق‌ترین شناخت را از خصایص شخصی و خط مشی سیاسی او داشته باشند. در حالی که روند تصمیم‌گیری بسیاری از رهبران پیشین آمریکا و دیگر کشورها معمولا تابع یک سیر حزبی و نهادی و دکترین‌هایی در حوزه‌های مختلف است، درباره ترامپ، روان‌شناسی و مراحل رشد فردی و خصایص شخصی او نقش پررنگی در روند تصمیم‌گیری‌هایش دارد. او کمتر از هر رئیس‌جمهور دیگر آمریکا حزبی است. او در واقع از خارج از حزب جمهوری‌خواه اقدام کرد و حزب را به تسخیر خود درآورد و امروز نیز بیش از اینکه به حزب و تشکیلات و چهره‌های حزبی وابسته باشد، حزب و چهره‌هایش به او نیازمندند. او درواقع پوپولیستی است که مانند دیگر پوپولیست‌ها، حزب و نخبگان حزبی و نخبگان سیاسی را دور زده و مستقیما با پایگاه رأیش که اتفاقا از تحصیل‌پایین برخوردارند و از کم‌دانش‌ترین اقشار جامعه آمریکا هستند، تماس گرفته‌ است و با تکیه بر آنها نخبگان جامعه را تحت فشار قرار می‌دهد.

ترامپ مقید به فلسفه و دکترین و راهبرد خاصی نیست و تصمیم‌گیری‌هایش عمدتا بر مبنای برداشت و درک شخصی‌اش از قضایا و حکایات و روایات در هر لحظه استوار است. مبنای عمل او بیشتر آن چیزی است که می‌توان «منطق عملیاتی» نامید. به این معنی که در هر توییتی و هر تصمیمی و هر عملی قبل از هر چیز نفع شخصی در ارتباط با پایگاه اجتماعی‌اش را مبنا قرار می‌دهد. تصمیم‌گیری‌های او الزاما ربط مستقیمی با هم ندارند و می‌توانند طبیعت مجمع‌الجزایری داشته باشند. همین رویه موجب شد تا ترامپ در دور قبلی بیشترین مشکل را با همکارانش در کابینه داشته باشد. او چهار مشاور امنیت ملی عوض کرد و نه‌تنها با جمهوری‌خواهان معقول و سنتی در اوایل دولتش نساخت، بلکه با افراطیونی مانند پمپئو و بولتون نیز همیشه مشکل داشت. به همین دلیل رابطه شخصی با او مهم است و رهبران جهان با توجه به این مهم هیچ فرصتی را برای برقراری رابطه شخصی با او از دست نمی‌دهند. بر همین مبنا، رهبر کره شمالی توانست به اصطلاح قاپ او را بدزدد و او را به داخل منطقه غیرنظامی بین دو کره ببرد. تا آنجا که ترامپ در یک سخنرانی عمومی گفت: «رهبر کره شمالی نامه‌های زیبا برای من می‌نویسد. ما عاشق هم شده‌ایم».

البته این عشق و عاشقی منجر به لغو تحریم‌ها علیه کره شمالی نشد، اما موجب کاهش تنش و کاهش سخت‌گیری در اعمال تحریم‌ها شد. در روابط بین‌الملل و امور امنیتی نیز ترامپ طبعا فاقد دکترین و راهبرد خاصی است. اما چون نقطه شروع سیاست عمومی او شعار «آمریکا اول» است، در نتیجه او همیشه از مخالفتش با صَرف منابع آمریکا در خارج، به‌ویژه درگیرشدن در «جنگ‌های دیگران»، ملت‌سازی، تغییر رژیم، بسط لیبرالیسم، حقوق بشر و... گفته و از این طریق به ایده صلح و صلح‌جویی و جلوگیری از جنگ رسیده است. این نگرش ترامپ اگرچه پایه و اساس منسجمی ندارد، اما موجب شده تا او خود را نزد پایگاه اجتماعی‌اش به خاتمه جنگ‌هایی مثل جنگ اوکراین و جنگ غزه و عدم مداخله نظامی در امور دیگر مناطق متعهد کند. از همین منظر شاید بتوان به نقش او در وادارشدن اسرائیل به آتش‌بس در غزه نگاه کرد. در این رابطه، اقدام ترامپ به بازفرست سخنان جفری ساکس در مخالفت تند با نتانیاهو بسیار معنی‌دار بود.

این سیاست او را در عمل می‌توان نزدیک به راهبرد «توازن از راه دور» (offshore balancing) و در تقابل با راهبرد هژمونی لیبرال دانست که بر توسل به قدرت نظامی آمریکا برای پیشبرد نظم بین‌المللی لیبرال و ترویج لیبرالیسم تأکید دارد. راهبرد «توازن از راه دور» که مستلزم دورماندن از جنگ‌ها در مناطق مختلف است، تلاش برای ایجاد توازن از طریق تکیه بر قدرت‌های اصلی منطقه‌ای را در دستور کار قرار می‌دهد که در خاورمیانه می‌تواند اسرائیل، ترکیه و عربستان باشد. تمرکز ترامپ بر برآوردن منافع اقتصادی و تجاری آمریکا دیگر ویژگی اوست که ریشه در همان «منطق معاملاتی» دارد. اینکه صادرات چین به آمریکا نزدیک به سه برابر صادرات آمریکا به چین است و تراز تجاری آمریکا با اروپا، کانادا و مکزیک نیز منفی است، محرک ترامپ برای انجام کاری بوده و ساده‌ترین کار یعنی افزایش تعرفه‌ها نیز به عقلش رسیده ‌است. با توجه به اولویت ترامپ برای تجارت و نیز قول او به برقراری صلح در اوکراین، می‌توان احتمال داد که این دو موضوع در رأس دستور کار او در هفته‌های اول ریاست‌جمهوری‌اش باشد. مذاکره و معامله با روسیه و چین می‌تواند هم‌زمان بر دیگر موضوعات مهم دستور کار او، از جمله ایران، نیز تأثیر زیادی داشته باشد.