|

درباره پایان فصل دوم سریال «زخم کاری» و کارگردان پر مدعای آن

لطفا از میان برخیز!

بعد از پخش اپیزود ابتدایی «زخم کاری: بازگشت» - در مطلبی که بیشتر قصد معرفی داشت تا نقد - نوشته بودم که رویه مهدویان با دست فرمان زنده شدن مالک و قراردادن همه بارِ داستان روی شخصیت میثم (با بازی مرتضی امینی‌تبار) «بازگشت» را به یک «کار زخمی» تبدیل کرده اما گمان هم نمی‌بردم که بعد از ۱۳ اپیزود و در پایان فصل دوم مهدویانِ «تیزی به دست» به جان سریال و شخصیت‌هایش بیفتد و در تجاری‌ترین شکل ممکن از نگاه به ساخت یک اثر هنری، هر چه بازیگر در سریال موجود است را تسویه و تصفیه کند شاید همگان او را با مسعود کیمیایی به یاد بیاورند!

لطفا از میان برخیز!

ساختن یک فیلم سینمایی یا یک سریال تلویزیونی کار دشواری است. از آن جنس کارهایی که انجام آن به وقت و هزینه زیاد و کار گروهی مفصلی نیاز دارد. اما ساختن یک اثر سینمایی یا تلویزیونی مانند خلق کردن هر اثر هنری مورد قضاوت قرار می‌گیرد. قضاوتی که گاه چندان باب میل صاحب اثر هم نیست و خیلی ساده است که هیچ انتقادی بر نتابد.

حالا به این فکر کنید که صاحب یک اثر هنری کارگردانی باشد که اولین سریال تلویزیونی‌اش را سال ۱۳۹۱ ساخته و اولین فیلم سینمایی‌اش محصول سال ۱۳۹۴ است. کارگردانی که در طول ۷ سال، ۷ فیلم سینمایی ساخته و در این میان یک سریال تلویزیونی ۱۵ قسمتی هم داشته است. فرد مورد نظر ما به دلیل ساخت سریع آثار و علاقه به رساندن فیلم‌هایش به جشنواره فیلم فجر، همواره مورد تاکید اهالی سینما بوده و به دلیل حضور همیشگی‌اش و فیلم‌های اولش توسط مخاطب دنبال می‌شده است. اما این شخص مورد نظر از همان ابتدا هم نشان داده بود که آموخته یکی از ملزومات فیلمسازی در ایران، برنتابیدن انتقاد است.

محمدحسین مهدویان خیلی جوان بود که سریال «آخرین روزهای زمستان» و فیلم سینمایی «ایستاده در غبار» را ساخت. آثاری متفاوت از سینمای جنگ که نه تنها مورد توجه قرار گرفت بلکه خیلی زود کارگردان آن را به عنوان یک پدیده معرفی کرد. می‌شد به آسانی این پدیده بودن را در چهره و نوع حرف زدن خود مهدویان نیز رصد کرد. او بعد از دو اثر ابتدایی خود و سبک خاصی که برای روایت داستان حسن باقری و احمد متوسلیان پیش گرفته بود، خیلی سریع با پروژه «ماجرای نیمروز» به سینما برگشت و حالا دیگر سیل تقدیر و تشکر بود که از ساختن چنین پروژه‌ای از چپ و راست روانه می‌شد.

مهدویان نشان داده بود که سینمایی با موضوعات جنگ و مباحث امنیتی را به خوبی می‌شناسد و این شناخت درست به او کمک می‌کرد که تفاوت را رقم بزند. اما گاهی این مقدار از سرعت در فیلمسازی کار دستِ کارگردان می‌دهد و دقیقا این اتفاق برای مهدویان رخ داد. او بعد از «ماجرای نیمروز» و در جشنواره فجر بعدی، «لاتاری» را برای اولین بار اکران کرد؛ فیلمی که یادآوری می‌کرد مهدویانی که عشقِ «قیصر» در سر دارد و دست به «تیزی‌»اش هم خوب است، دیگر چندان جذاب نیست. «لاتاری» یادآوری می‌کرد که علاقه برای پرداختن به موضوعات اجتماعی در بستر روابط عاشقانه و کیمیایی‌بازی در آوردن، همیشه نمی‌تواند فرمول موفقی باشد اما مهدویان را سودای دیگری بود. او در بازگشت به داستان «ماجرای نیمروز» و ساختن «رد خون» هم از همین فرمول این بار در ژانری که می‌شناخت بهره گرفت و عملا فیلم او ضربه اساسی را هم از همین نقطه خورد. مرثیه‌سرایی در «درخت گردو» و پروژه توقیف شده «شیشلیک» او را به جایی رساند که ترجیح بدهد وارد دنیای پلتفرم‌ها بشود و سریال تازه‌ای بسازد.

فصل اول سریال «زخم کاری» همان کاری بود که مهدویان اصول آن را به خوبی می‌شناخت. انتخاب درستِ رمانِ «بیست زخم کاری» نوشته محمود حسینی‌زاد برای اقتباس و استفاده از «مکبث» ویلیام شکسپیر باعث شد که فصل اول این سریال روند مورد قبولی داشته باشد. انتخابِ بازیگران و بازی‌های قابل قبول، در کنار فیلمنامه‌ای که می‌دانست قرار است به کدام سمت حرکت کند باعث شده بود که فصل اول «زخم کاری» نه تنها مورد توجه مخاطبان قرار بگیرد بلکه منتقدان هم نظرات مثبتی درباره آن داشته باشند. هر چند که مانند رویه مرسوم در سریال‌سازی دنیا از میانه فصل اول سریال به سراشیبی افتاد و به خصوص بعد از مرگ حاج عمو (با بازی سیاوش طهمورث)، عملا دیگر از آن شروع پرقدرت خبری نبود و می‌شد انتقادهای فراوانی هم به آن وارد کرد. اما به همان اندازه هم خبری در میان نبود که قرار است مهدویان بعد از کشتن مالک (با بازی جواد عزتی) در اپیزود پایانی فصل اول و ناکامی همه جانبه فیلم «مرد بازنده» دوباره یاد هندوستان کند و فصل دوم «زخم کاری» را بسازد.

پیش از این و بعد از پخش اپیزود ابتدایی «زخم کاری: بازگشت» - در مطلبی که بیشتر قصد معرفی داشت تا نقد - نوشته بودم که رویه مهدویان با دست فرمان زنده شدن مالک و قراردادن همه بارِ داستان روی شخصیت میثم (با بازی مرتضی امینی‌تبار) «بازگشت» را به یک «کار زخمی» تبدیل کرده اما گمان هم نمی‌بردم که بعد از ۱۳ اپیزود و در پایان فصل دوم مهدویانِ «تیزی به دست» به جان سریال و شخصیت‌هایش بیفتد و در تجاری‌ترین شکل ممکن از نگاه به ساخت یک اثر هنری، هر چه بازیگر در سریال موجود است را تسویه و تصفیه کند شاید همگان او را با مسعود کیمیایی به یاد بیاورند!

فصل دوم «زخم کاری» بدون اغراق و هرگونه زیاده‌گویی یکی از بدترین سریال‌های ساخته شده در سال‌های اخیر است. فیلمنامه سریال هیچ چفت و بست درستی ندارد و سیر داستان بدون هیچ قاعده‌ای در حال پیش‌روی است. سریال پر است از حوادث و شخصیت‌هایی که معلوم نیست اصلا به چه دلیلی در روند داستان حضور دارند. پی‌رنگ داستان و خرده روایت‌‌ها هم نه تنها جواب نداده که پر از اشکال و ایراد است. به این ماجرا اضافه کنید تعویض «مظفری» (با بازی کاظم هژیرآزاد) و «اخوان» (با بازی عباس جمشیدی‌فر) با «جاوید» و «الهام» و حتی «فرنهادزاده». در میان شخصیت‌های اصلی هم مهدویان تصمیم می‌گیرد که به کامبیز دیرباز بازی بدهد اما غافل از اینکه سعید ابوطالب در اجرای رئالیتی‌شوی «پدرخوانده» از دیرباز بازی بهتری گرفته تا «مسعود طلوعی» فصل دوم «زخم کاری».

گویا در «زخم کاری 2» هیچ چیز در جای خود قرار ندارد. کارگردان مانند پدربزرگ‌هایی که قرار است به نوه‌های خود آب‌نبات بدهند تا شلوغ‌بازی در نیاورند، از محبوبیت جواد عزتی بهره می‌گیرد و گاهی یک «مالک» عصبانی از مرگ برگشته را به مخاطب نشان می‌دهد. در این میان قرار است با طلوعی و شفاعت (با بازی مهران غفوریان) ماجرا دچار خون و خون‌ریزی شود. کشت و کشتار بی‌دلیل و بی‌منطق و بازی خوردن شخصیت‌ها از طلوعی در ساده‌ترین شکل ممکن کار را به جایی می‌رساند که دست منتقد هم از نقد رویه‌ای که مهدویان پیش گرفته خالی می‌ماند.

اما نکته‌ای که درباره فصل دوم «زخم کاری» خود را بیش از بقیه امور نشان داد، اتفاقات داخل سریال نبود. بعد از پایان فصل دوم، مهدویان که گویا انتقادات او را به تنگ آورده بود متنی پر از افاضات درباره آمار مخاطبان سریال نوشت و با گذاشتن عکسی دو نفره از خود و جواد عزتی وعده ساخت فصل سوم را داد و تاکید کرد که همه «زخم کاری» می‌بینند. البته به نظر می‌رسید او در پس جملاتش به این موضوع اشاره می‌کرد که اگر به بدترین شکل ممکن هم سریال بسازد مخاطب سر و دست خواهد شکست چرا که آمار چنین می‌گوید.

فارغ از این مدعا اما اول باید به سراغ آمارهای مهدویان رفت. احتمالا گفته شود که مهدویان این آمارها را از پلتفرم پخش‌کننده گرفته و ما هم لاجرم به آنها اعتماد می‌کنیم. البته که خیلی طبیعی است در زمانه‌ای که سریال‌های تلویزیونی زیادی وجود ندارد و یکی از سرگرمی‌های اصلی مخاطب ایرانی تماشای همین مجموعه‌ها است و با توجه به فصل اول، فصل دوم «زخم کاری» آمار تماشای بالایی داشته باشد. اما آنچه که مهدویان به ما نمی‌گوید آمار رضایت مخاطبان از فصل دوم «زخم کاری» است. هر چند که این آمار هم همچون آمار تماشای سریال در دسترس پلتفرم و مهدویان قرار دارد اما او ترجیح می‌دهد به نکته‌ای که نفع‌اش در آن نیست، تاکیدی نکند. اگر نگاهی به آمار رضایت مخاطبین در پلتفرم پخش‌کننده «زخم کاری» داشته باشیم، از لایک‌هایی که در پایان هر قسمت توسط مخاطبان ثبت می‌شود متوجه نکته جذابی خواهیم شد. در حالی که همه 15 اپیزود فصل اول «زخم کاری» هیچ‌گاه از نظر رضایت مخاطب عددی کمتر از 95 درصد را ندیده، روند سقوط فصل دوم از رضایت 93 درصدی در قسمت‌های ابتدایی به رضایت 76 درصدی در قسمت پایانی فصل می‌رسد. البته که اینجا چندان رضایت مخاطب اهمیتی ندارد و دیدگاه تجاری به ما می‌گوید که می‌توانیم از بازیگران کمتر دیده شده بهره بگیریم، بازی‌های بد آنها را به مخاطب عرضه کنیم و در نهایت اگر کم آوردیم خودمان هم جلوی دوربین برویم و به مخاطبمان ثابت کنیم که هر چند هیچ استعدادی در بازیگری نداریم اما بلد هستیم چگونه با دوستانمان «جواد» و صدای آن یکی رفیق‌مان «محسن» شما را به فصل سوم هم بکشانیم.

کارگردان «زخم کاری» در میانه دهه 1390 استعدادی بود که سینمای ایران را به خود امیدوار می‌کرد اما در شرایط افول همه چیز در کنار هم در دولت و ملت، ظهور مهدویانِ مدعی هم چندان دور از نظر و گذر نبود. می‌شد با چشمان مسلح بعد از تماشای «لاتاری» در بهمن 1396 و نشست‌ خبری و مصاحبه‌های بعد از آن تماشا کرد که چنین روزهایی هم از راه برسد و کارگردان یک سریال تلویزیونی برای مخاطبش خط و نشان بکشد که ما هر چه بسازیم شما تماشا می‌کنید! متاسفانه مهدویان هم مانند بسیاری از سیاسیون ایرانی روی حافظه جمعی کوتاه‌مدت ما حساب کرده که خیلی زود طریقه «اوج» گرفتن او را در تلویزیون و سینما فراموش خواهیم کرد. حالا او و دوستانش «جواد» و «محسن» و... قرار است فصل سوم سریالی را بسازند که دستاورد فصل دوم آن دو نکته بود: مهدویان بازیگر بسیار بدی است و مهدویان آموخته که باید جواب نقد را با حمله داد. در زمانه‌ای که حال خوب غنیمتی است که به دست آمدنش به این سادگی نیست باید به این جمله خطاب به مهدویان بسنده کرد که «تو خود حجاب خودی، لطفا از میان برخیز!»

 

 

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها