آمریکا و چین و معمای طالبان
آمریکا و چین دو کشور بزرگ درگیر در مسائل افغانستان بودهاند و هستند. پرسش این است که آیا این دو کشور با تفکر و شیوه طالبانی قرابتی دارند؟ آمریکا که پس از 20 سال صرف وقت، پول و برنامهریزیهای گسترده توانست چهره فقرزده و ویران افغانستان را عوض کند و دکوری از کشوری متعارف به وجود آورد، چرا ناگهان آن کشور را به طالبان واگذار کرد و دست متحدانش را گرفت و از افغانستان خارج شدند؟ آیا چین که اگر اثری از مارکسیسم در آن باقی مانده باشد، همانا مذهبستیزی است و با بنیادگرایی داعشی خصومت دارد و به این بهانه بساط زندگی اویغورهای متعصب سینکیانگ را که همیشه از نوعی خودمختاری قبیلهای برخوردار بودهاند بر هم ریخته و بسیاری از آنها را به اردوگاههای کار و بازپروری اعزام کرده است، با تفکر طالبانی الفت و قرابتی دارد که آنها را تحمل میکند؟
فریدون مجلسی - تحلیلگر بینالملل
آمریکا و چین دو کشور بزرگ درگیر در مسائل افغانستان بودهاند و هستند. پرسش این است که آیا این دو کشور با تفکر و شیوه طالبانی قرابتی دارند؟ آمریکا که پس از 20 سال صرف وقت، پول و برنامهریزیهای گسترده توانست چهره فقرزده و ویران افغانستان را عوض کند و دکوری از کشوری متعارف به وجود آورد، چرا ناگهان آن کشور را به طالبان واگذار کرد و دست متحدانش را گرفت و از افغانستان خارج شدند؟ آیا چین که اگر اثری از مارکسیسم در آن باقی مانده باشد، همانا مذهبستیزی است و با بنیادگرایی داعشی خصومت دارد و به این بهانه بساط زندگی اویغورهای متعصب سینکیانگ را که همیشه از نوعی خودمختاری قبیلهای برخوردار بودهاند بر هم ریخته و بسیاری از آنها را به اردوگاههای کار و بازپروری اعزام کرده است، با تفکر طالبانی الفت و قرابتی دارد که آنها را تحمل میکند؟
آمریکا پس از آنکه به انتقام حمله القاعده به برجهای تجارت جهانی و خودداری طالبان ملاعمری از تحویل بنلادن به افغانستان حمله کرد و بساط ملاعمر را بر هم ریخت، کوشید با کمک متحدان اروپایی بهویژه آلمان، با بهوجودآوردن تحول فرهنگی بزرگی در آن کشور از روی الگوی غربی، مدلی در این منطقه پرآشوب به وجود آورد و شاید نیمنگاهی به جمهوری اسلامی، خصم دیرینه خود داشت تا همچون قراردادن ویترین آلمان غربی در مقابل آلمان شرقی و کرهجنوبی در مقابل کرهشمالی، الگوی فرهنگی مدنظر خود را در آن جامعه متکثر و نامتجانس به رخ بکشد و موجب غبطه همسایگان شود. کابل، مزارشریف، هرات و قندهار بازسازی شد، تیمهای ورزشی مردان و زنان در رشتههای مختلف تشکیل شد، مدارس مدرن دخترانه و پسرانه و دانشگاههای مختلط دولتی و غیردولتی راهاندازی شد، معلمان، کارمندان و نظامیان برای راهاندازی نظام آموزشی و دیوانسالاری و ارتش استخدام شدند و دوران رونق، اشتغال و رفاه نسبی پدید آمد؛ اما کارها بهظاهر داشت پیش میرفت. غافل از اینکه تحولات فرهنگی اثرگذار با حرکتی کُند پیش میرود؛ بهخصوص اینکه تحولات اقتصادی در شهرها، میلیونها روستایی متعصب و خرافی را به شهرها کشانده و تعادل سست قشر مدنی را در مقابل توده بدوی کاملا بر هم زده بود و در این میان پشتونهای کوهی و بدوی وارداتی از پاکستان مزید بر علت بودند.
از نظر من، «واقعه سوزاندن فرخنده» ضربه بیدارکنندهای بود که نشان داد تغییرات اجتماعی و بهاصطلاح دکوراسیون مدنی در افغانستان چقدر سطحی است و جامعه فرهنگی افغانستان چه لایه محدود و رقیقی دارد. این ضربه هشداردهنده، نشانهای بود بر اینکه هرچند دولت ملاعمر برافتاده بود، سایه و نفوذ او و حمایت از آن افکار در بخش بزرگی از جامعه باقی بود. جامعه رقیق مدنی که از زمان اماناللهخان و حتی در دوران محمد ظاهرشاه و سپس داودخان و دوران کمونیستها، فرصت تحول و توسعه داشتند و سپس ضربه دوران سیاه طالبانی ملاعمر را پشت سر گذاشته بودند.
اقدامات تخریبی و قتل دختران دانشآموز و دانشجویان و روزنامهنگاران، قتل مأموران بهداشتی واکسیناسیون سازمان ملل، آمریکاییها را به این فکر انداخت که هزینههای بیحسابی که بیشتر صرف سودجوییهای عناصر داخلی و خارجی میشد، نتیجه دلخواه نداشته و ساختار دولتی متکی به منابع مالی داخلی پدید نیاورده بود. چنین بود که برنامه مذاکره با طالبان بهمنظور رامکردن آنان، با همکاری رئیسجمهوری دستنشانده افغانستان در قطر آغاز شد. طالبان با سر و ریش و لباسهای تمیز و دستارهای آهارخورده بر سر میز نشستند و در مقابل تعهداتی که بهویژه در تحصیل دختران و مشارکت ملی دادند، با حمایت نظامی دولت پاکستان وارد شدند و ادارات و تجهیزات ارتش را تحویل گرفتند. نیروهای آمریکایی و متحدانشان نیز برنامههای خود را تعطیل و افغانستان را ترک و خود را از شر هزینههای چندینساله نیز آسوده کردند. عجالتا آمریکا برای الزام طالبان به انجام تعهدات قطر، موجودی دلاری آن کشور را نیز توقیف کرده است. پاکستان نیز با وجود خشنودی از تسلط بر افغانستان، اکنون با این پرسش مواجه است که هزینه اداره آن را چه کسی میدهد؟ طالبان میخواهند مدارس را طبق تعهد بازگشایی کنند، اما حقوق معلمان را چه کسی و از چه محلی باید پرداخت کند؟ ارتش افغانستان از هم پاشیده است، گیریم ارتش پشتونی را جایگزین کنند، آنان نیز حقوق میخواهند. تشکیلات دیوانی و دولتی، دادگاهها، وزارتخانهها و دانشگاهها نیز حقوق میخواهند.
آیا پاکستان توان پرداخت هزینههایی را که تاکنون آمریکاییها میپرداختند، دارد؟ یا کشوری را گرفته است و برای اداره آن از دنیا کمک میخواهد؟! مالیات چیست و چگونه باید دریافت شود و با کدام نظارت و بودجه و برنامهای باید هزینه شود؟ درآمد گمرکی را همچون باجی برای واردات میشناسند، اما چه کسانی با چه ضوابطی باید آن را بستانند؟ و استمرار اداره مالی و سیاسی دولت چگونه خواهد بود؟ تعهد مشارک اقوام، بهویژه اکثریت فارسیزبان که توانمندی دیوانسالاری بسیار بیشتری دارند و اکنون زبان روستایی پشتو به آنان تحمیل شده که از آن بوی جنگ داخلی و تجزیه به مشام میرسد، به کجا میانجامد؟
دولتهای کمونیستی، جمهوری و سلطنتی هرچه بودند، متکی به منابع مالی و بودجه فقیرانه خود بودند و اکنون آن اتکا بر هم خورده است و با دانش کوهی و قبیلهای، ساختن دوباره آن دشوار است. البته توسعه کُند فرهنگی نیز اثر خود را گذاشته و طالبان را بر آن داشته است که رفتار نسبتا انسانیتری را در پیش بگیرند؛ اما آنان نیز اسیر خودسریهای بدوی افرادی هستند که پس از ورود به شهرها، از یک سو خواهان قدرتنمایی و ابراز شخصیت هستند و از طرفی مایل به تابخوردن و چرخ و فلک سوارشدن و تلفن موبایل بهدستگرفتن و بستنیخوردن و همچنین تازیانهزدن هستند.
در چنین شرایطی، احتمالا برای آمریکاییها که مایل به تنهاگذاشتن عرصه، بهویژه در بهرهبرداری از معادن لیتیوم برای رقبا نیستند، بهکارگرفتن نیروی کار محلی و پرداخت سود و هزینه در مقابل حمایت دولت طالبان، از آن هزینههای ناکام تمدنسازی مقرونبهصرفهتر است. برای چینیها که آنان نیز علاقهمند به استفاده از منابع سنگ مس و سنگ آهن و خصوصا لیتیوم هستند، نوع حکومت هرگز مهم نبوده است؛ آنان نیز به آسانی میتوانند در مقابل پرداخت هزینهها با دولت طالبان یا دولتهای محلی آینده به توافق برسند و مسئله اصلی برای آنها از طرفی شکل تفاهم و تعامل و تقسیم بازار با آمریکاییها و از طرف دیگر برقراری محیطی امن در سایه حکومتی فراگیر و فارغ از مخاطرات جنگ داخلی است.