بررسی تحولات منطقه در گفتوگو با محمدعلی سبحانی
چرا ریاض از احیای روابط با ایران در ۱۴۰۱ سر باز زد؟
کماکان به تغییر و اصلاح امور امیدوارم
سال ۱۴۰۱، سالی بود که تحولات منطقه خاورمیانه و بهویژه حاشیه خلیج فارس تا حد بسیار زیادی تحت تأثیر تحولات فرامنطقهای قرار داشت. در این زمینه، ناآرامیهای ششماهه دوم کشور، موضوع جنگ اوکراین و بحثهای مربوط به پهپاد و نیز ادامه بنبست در گفتوگوهای هستهای و اوجگیری اختلافهای پادمانی بین تهران و آژانس سبب شد تا برخی روندها و رویکردهای مثبت و سازنده در مناسبات منطقه غرب آسیا با محوریت نشست بغداد برای احیای روابط ایران و عربستان سعودی تحتالشعاع قرار بگیرد.
شرق: سال ۱۴۰۱، سالی بود که تحولات منطقه خاورمیانه و بهویژه حاشیه خلیج فارس تا حد بسیار زیادی تحت تأثیر تحولات فرامنطقهای قرار داشت. در این زمینه، ناآرامیهای ششماهه دوم کشور، موضوع جنگ اوکراین و بحثهای مربوط به پهپاد و نیز ادامه بنبست در گفتوگوهای هستهای و اوجگیری اختلافهای پادمانی بین تهران و آژانس سبب شد تا برخی روندها و رویکردهای مثبت و سازنده در مناسبات منطقه غرب آسیا با محوریت نشست بغداد برای احیای روابط ایران و عربستان سعودی تحتالشعاع قرار بگیرد. در این راستا، برخی از ناظران بر این باورند که ریاض مانند گذشته تمایلی به ادامه نشست بغداد و احیای روابط با تهران ندارد؛ چراکه به زعم او ایران اکنون در وضعیت مناسب داخلی، منطقهای و جهانی قرار ندارد. البته در سوی دیگر با وجود فشارها، تحریمها، اجماع و انجام تحرکاتی برای انزوای ایران، برخی کشورهای عربی منطقه نیز مانند عراق، اردن، عمان و قطر کماکان به دنبال میانجیگری، وساطت و کاهش تنش بودند. از اینرو، برای بررسی آنچه در سال گذشته روی داد، «شرق» گفتوگویی را با محمدعلی سبحانی انجام داده است. در گپوگفت با سفیر ایران در لبنان، اردن و قطر که سابقه مدیرکلی خاورمیانه وزارت امور خارجه در دولت سیدمحمد خاتمی را هم در کارنامه دیپلماتیک خود دارد، سعی شده است به آسیبشناسی رویکردهای دیپلماسی منطقهای ایران نیز پرداخته شود و واکاوی عمیقتری دراینباره صورت گیرد.
اگر بخواهیم روی تحولات منطقه خاورمیانه و بهویژه خلیج فارس تمرکز کنیم، به نظر میرسد مهمترین مسئله در سال ۱۴۰۱ به تلاشهای دیپلماتیک در زمینه احیای روابط ایران و عربستان ذیل نشست بغداد بازمیگردد. در این رابطه اگرچه تهران علاقه وافری به ادامه این نشستها و در نهایت احیای روابط با عربستان داشت، اما گویا تحولات داخلی کشور بهخصوص بعد از ۲۵ شهریور و پررنگشدن موضوعات دیگری همچون حقوق بشر، جنگ اوکراین، ماجرای پهپاد و اختلافهای پادمانی، بر احیای روابط ایران و عربستان نیز اثری مخرب داشت است که ریاض را منصرف کرد. ارزیابی شما در این زمینه چیست؟
این نکته کاملا درست است. در وهله اول به نظر میرسد هم جمهوری اسلامی ایران و هم عربستان سعودی تمایل به برقراری روابط عادی و بدون تنش برای کاهش آثار، هزینهها و تبعات مخرب تنش سالهای گذشته را داشتند، اما نکته اینجاست که در ادامه، این تلاشها تحت تأثیر برخی تحولات در سال ۱۴۰۱ قرار گرفت و عوامل مختلفی مذاکرات بغداد را تحتالشعاع قرار داد. به همین دلیل، عربستان سعودی تمایل سابق را برای احیای روابط با ایران از دست داد. البته من اعتقاد دارم تهران و ریاض تمایل دارند با وجود شرایط کنونی، حداقل شرایط را به سمتی پیش ببرند که تنشها را کاهش دهند.
عوامل مدنظر شما در چه مواردی خلاصه میشود؟
اولین و مهمترین عامل به وضعیت و شرایط ایران در مناسبات منطقه و جهان بازمیگردد. در همین زمینه، در چند ماه اخیر فشارها، تهدیدها، هجمهها و تحریمهایی جدی علیه ایران شکل گرفت. بهتازگی نیز مسئله اختلافهای پادمانی و وضعیت پرونده هستهای مناقشهای جدی را شکل داد. اگرچه ایران سعی کرد وجهههای مثبتی را در تعامل با آژانس بینالمللی انرژی اتمی از خود نشان دهد، اما گزارشها و عملکردها متفاوت بود. بنابراین روند مبهم گفتوگوهای هستهای و آینده تیره و تار احیای برجام، مذاکرات بغداد برای احیای روابط ایران و عربستان را هم بهشدت تحت تأثیر قرار داد. این نکته از آن جهت تأثیر و اهمیت مضاعف دارد که عربستان همواره سمتوسوی مذاکرات هستهای را مسیری برای احیای روابط با ایران در نظر گرفته است و در کنار آن ریاض همواره تأکید داشته که باید بخشی از این گفتوگوهای هستهای و مسئله نظارت بر پرونده فعالیتهای هستهای ایران باشد. در کنار آن، وقتی به دلیل تحولات چند ماه گذشته، اروپاییها و بهویژه آمریکا بارها رسما اعلام کردند که دیگر مذاکرات برای احیای برجام از دستور کار آنها خارج شده است، طبیعتا عربستان را هم دیگر مانند گذشته مشتاق به ادامه مذاکرات بغداد در زمینه احیای روابط با ایران نمیکند. نکته دیگر بهنوعی به تقابل ایران و اسرائیل بازمیگردد. بههرحال کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس بعد از پیمان ابراهیم تمایلی برای تقابل با تلآویو ندارند. بنابراین به هر میزان که تنش و تخاصم بین ایران و اسرائیل افزایش پیدا کند، یقینا مذاکرات برای احیای روابط ایران و عربستان سعودی نیز تحتالشعاع قرار خواهد گرفت. از این منظر، روی کار آمدن بنیامین نتانیاهو و قراردادن تقابل با ایران در اولویت سیاست خارجی اسرائیل باعث شده است اکنون کشورهای حاشیه خلیج فارس هم در نوعی گسل با ایران به سر ببرند. مسئله دیگر به وضعیت داخلی در ایران بازمیگردد. اگر کشورهای منطقه و جهان به این ارزیابی برسند که هیچگونه حمایت، اتحاد و همسویی در داخل ایران وجود ندارد، قطعا وزن دیپلماتیک ایران نیز کاهش پیدا میکند و به همان اندازه کشورهای منطقه و جهان هم تمایلی به برقراری و تداوم روابط با ایران ندارند. به همین دلیل، چون در ماههای گذشته اعتراضها، اختلافها و تنشهایی در داخل کشور وجود داشت، عربستان را برای برقراری روابط با ایران دلسرد کرد. باید در نظر گرفت که سیاست خارجی و دیپلماسی یک کلیت منسجم هستند؛ پس نمیتوان در برخی از بخشها متناقض رفتار کرده و موضعگیری کنیم و در ادامه این انتظار را داشته باشیم که سایر بخشها بدون تأثیرپذیری و تأثیرگذاری روی آن عمل کنند. بنابراین روند تحولات داخلی میتواند بر مسائل سیاست خارجی و مسائل منطقهای مانند روابط ایران و عربستان اثر مستقیم، جدی و فوری داشته باشند.
با این تفاسیر، روند گفتوگوها برای سال پیشرو را چگونه ارزیابی میکنید؟
این مسئله تا حد بسیار زیادی به روند تحولات دیپلماتیک در سایر موضوعات و همچنین روند تحولات داخلی برمیگردد. اگر ایران بتواند در داخل با اصلاحات و تلطیف برخی مسائل، نوعی انسجام و اتحاد را شکل دهد، باعث افزایش وزن دیپلماتیک خواهد شد که میتواند به سیاست خارجی ایران کمک کند. در کنار آن، باید برخی اصلاحات هم در مسائلی مانند جنگ اوکراین شکل بگیرد؛ چون اکنون این مسئله باعث شده اروپاییها بهمراتب جدیتر و متخاصمتر از آمریکا در برابر ایران عمل کنند و این موضوع سبب شده است مناسبات منطقهای ایران هم تحت تأثیر قرار بگیرد.
به پیمان ابراهیم اشاره داشتید. در همین رابطه شاهد نوعی موازنهبخشی دیپلماتیک در کشورهای حاشیه خلیج فارس بودیم که در گذشته نمود پررنگی داشت؛ کمااینکه امارات متحده عربی بهعنوان یک پای مهم پیمان ابراهیم، علاوه بر تقویت و تشدید روابط با اسرائیل، سفیر خود را به تهران بازگرداند. در کنار آن، عربستان سعودی دیگر بهطور کامل در مسیر آمریکا گام برنمیدارد، بلکه به موازات پاسخ مثبت به پوتین در اوپکپلاس برای کاهش ظرفیت تولید، با سفر شی جینپینگ، رئیسجمهوری چین، به دنبال تقویت مناسبات با پکن است. به همین دلیل ریاض هم موازنهبخشی دیپلماتیک را در دستور کار داشت. قطر هم که محل مأموریت دیپلماتیک شما بود، به طریق اولی این موازنهبخشی را در سال گذشته که سال جام جهانی هم بود، پی گرفت. آیا منطقه خلیج فارس دست به پوستاندازی دیپلماتیک زده و نوعی «عمانیزاسیون» را در پیش گرفتهاست؟
این حرف کاملا درست است و تقریبا تمام کشورهای حاشیه خلیج فارس به دنبال ایجاد نوعی پوستاندازی دیپلماتیک در جهت موازنهبخشی بین همه کشورها و قدرتهای منطقهای و جهانی هستند.
چرا؟
چون این کشورها اولویت خود را در حوزه اقتصاد و تجارت قرار دادهاند؛ بنابراین نیاز وافری دارند که با دیپلماسی منطقی، همهجانبه و همهشمول بتوانند روابط حسنهای را با همه کشورهای منطقه و جهان داشته باشند. این رفتار در سال ۱۴۰۱ نمود بیشتری بین کشورهای حاشیه خلیج فارس داشت تا هرگونه تلاشی برای بههمخوردن موازنه را کنار بگذارند.
بههرحال ایجاد کوچکترین تنش در منطقه خلیج فارس، تأثیرات مخرب گستردهای بر مناسبات تجاری این کشورها خواهد داشت. به همین دلیل، این کشورها برای حفظ و تقویت دستاوردهای خود، به ادامه این سیاست خارجی متوازن و همهشمول و تقویت روابط حسنه با همه کشورهای منطقه و جهان نیاز دارند. اگر عربستان میخواهد قدرت اقتصادی خود را بیشتر کند، علاوه بر تقویت روابط با آمریکا و اروپا، به روسیه و بهخصوص چین نیز احتیاج دارد؛ چون هرکدام از این کشورها دارای ظرفیتها و تواناییهای خاص خود هستند. اتفاقا جا دارد که ایران هم با اصلاح روندهای خود در سیاست خارجی، بهجای پیگیری یک سیاست خارجی یکجانبه در تعامل با روسیه و چین، به فکر دیپلماسی همهجانبه و موازنهبخشی بین همه کشورها باشد. البته باید این نکته را هم خاطرنشان کرد که وضعیت منطقه خاورمیانه و بهویژه حاشیه خلیج فارس قدری متفاوت است.
متفاوت از چه جهت؟
از این جهت که هر چقدر این کشورها سعی کنند موازنهبخشی را اولویت سیاست خارجی خود قرار دهند، اما مناسبات دیگر کشورها میتواند روی امنیت و برنامهریزی آنها اثرگذار باشد. برای مثال، طبق اخبار بزرگترین رزمایش تاریخ خلیج فارس با حضور ۵۰ کشور و هفت هزار نیروی مسلح برگزار شد؛ همین خبر نشان میدهد مادامی که تنش بین ایران و آمریکا ادامه پیدا کند، هر لحظه امکان دارد این منطقه کانون حادثه باشد. به همین دلیل، کشورهای حاشیه خلیج فارس باید علاوه بر موازنهبخشی در روابط خود با آمریکا و اروپا یا چین، روسیه و دیگر کشورها، به دنبال تنشزدایی در مناسبات کشورهای ثالث هم باشند. این موضوع درباره تنش ایران و اسرائیل هم صدق میکند؛ یعنی کشورهای حاشیه خلیج فارس باید بهنوعی رفتار کنند که از یک طرف اسرائیل را مدیریت کنند و از طرف دیگر تهران را راضی کنند؛ چون اگر تنشی ناخواسته بین تهران و تلآویو در خاورمیانه شکل بگیرد، به طریق اولی روی خلیج فارس اثرگذار خواهد بود. به همین دلیل است که در سال ۱۴۰۱ کشورهایی مانند قطر و عمان تلاشهای دیپلماتیک جدی را در حوزه کاهش تنش و میانجیگری بین ایران و آمریکا پی گرفتند؛ از نشست دوحه برای احیای برجام تا تلاشهای مسقط در زمینه آزادسازی زندانیان دوتابعیتی و... . حتی این اواخر کار به سفر پادشاه عمان به ایران هم کشیده شد. پس این تلاشها علاوه بر آنکه میتواند وزن سیاسی و دیپلماتیک بازیگران حاشیه خلیج فارس را افزایش دهد، میتواند منافع و امنیت ملی آنها را هم تأمین کند؛ چون کاهش تنش بین ایران و آمریکا، یعنی افزایش امنیت در منطقه خاورمیانه و حاشیه خلیج فارس و افزایش امنیت یعنی گسترش بستر و فضا برای سرمایهگذاری خارجی در این کشورها.
به نکته مهمتری درباره وزن دیپلماتیک این کشورها و تلاش میانجیگرایانه قطر و عمان در سال ۱۴۰۱ بین ایالات متحده آمریکا و جمهوری اسلامی ایران اشاره کردید، اما در این بین بسیاری معتقدند وزن دوحه، مسقط و دیگران مانند تحرکات بغداد یا نشست امان در اردن، به صورت تلاشهای یکجانبه نمیتواند به خروجی و دستاورد ملموسی برای کاهش تنش بین تهران و واشنگتن منجر شود. آیا لزوما شکلگیری یک دیپلماسی دستهجمعی هم میتواند کارگشا باشد؟
مسئله را باید در دو سطح و دو قالب دید؛ اینکه کشورهایی مانند عربستان، قطر، عمان، اردن، عراق، مصر و... به دنبال آن هستند که تنشها در منطقه کاهش پیدا کند، بهشدت مثبت و شایان تقدیر است، اما این تلاش یقینا کافی نیست؛ چون اگر کافی بود، اکنون مناسبات بین ایران و آمریکا تا این اندازه تنشزا نشده بود و این تنش هم تا این حد بر روی تحولات منطقه اثرگذار نبود. پس گرایش برای بهبود وضعیت امنیتی و دیپلماتیک در منطقه خاورمیانه و حاشیه خلیج فارس، بین همه کشورها وجود دارد، اما این تلاش در صورتی نتیجه میدهد که تلاشی دستهجمعی، هماهنگ، منسجم و بابرنامهریزی باشد که بتواند در گام اول ایران و آمریکا را از تشدید تنش منصرف کند و وضعیت را در شرایط کنونی اصطلاحا «فریز» کند که تاکنون متأسفانه این نتیجه نداده است؛ چون تحولاتی که در شش ماه دوم سال گذشته در ایران شکل گرفت، باعث شد اروپا و آمریکا بارها عنوان کنند تمایلی به احیای برجام و مذاکره با ایران ندارند. در کنار آن، موضوع حقوق بشر و همچنین مسئله ارسال پهپاد هم تنشها را بهشدت افزایش داد. البته من معتقدم بیشتر کارهایی که باید صورت بگیرد، توسط جمهوری اسلامی ایران خواهد بود، نه طرف اروپایی یا آمریکایی یا حتی کشورهای عربی.
چطور؟ چه اقداماتی؟
مهمترین و اولین اقدام آن است که سطح روابط بین ایران و اروپا باید به قبل از جنگ اوکراین بازگردد و این مسئله روی نخواهد داد مگر اینکه نگاه تهران به جنگ اوکراین تغییر کند. پس طبیعتا در این شرایط نمیتوان تلاشهای کشورهای حاشیه خلیج فارس را نیز مثمرثمر دانست تا زمان تغییر نگاه و رفتار ایران. در سال گذشته که این مهم روی نداد، امیدوارم در سال جدید این اتفاق محقق شود. در ۴۴ سال گذشته ما شاهد بدترین دوره روابط بین ایران و اروپا در ۱۴۰۱ بودیم. حتی من معتقدم این دوره بدتر از دوره میکونوس بود؛ چون تنش در روابط ایران و قاره سبز تا جایی پیش رفت که حتی آمریکاییها هم در مواضع ضد ایرانی به اندازه اروپاییها رادیکال نشدند. همین نکته نشان میدهد که اروپا اکنون به دلیل تحت تأثیر قرارگرفتن امنیت و اقتصادش در سایه تجاوز روسیه به اوکراین و نوع همکاریهای ایران، نهتنها علاقهای به تداوم و تشدید مناسبات حسنه با ایران ندارد، بلکه از هر ابزاری برای حمله به ایران استفاده میکند؛ از پرونده هستهای گرفته تا حقوق بشر، پهپاد و... . در این شرایط، کاری از کشورهای عربی هم ساخته نیست. باید ابتدا شاهد تغییر رفتار و نگاه ایران باشیم و شرایط در این نقطه دچار تحول شود. من از همان ابتدای آغاز تجاوز روسیه به اوکراین، بارها در مصاحبهها و نوشتههایم تأکید کردم بهترین سیاست، بیطرفی واقعی از سوی جمهوری اسلامی ایران در این جنگ است. ما میتوانستیم بدون جانبداری از روسیه، با یک بیطرفی فعال به سمت راهحلهای دیپلماتیک و سیاسی برویم. قطعا این نوع سیاست، نهتنها به فشار، تحریم، حمله و هجمه به ایران ختم نمیشد، بلکه میتوانست به وزن دیپلماتیک ایران هم بیفزاید و کشورهای اروپایی و آمریکا را با تهران همراه کند. من کاری به دعوای روسیه و چین با اروپا، ناتو و آمریکا ندارم؛ هر کشوری در راستای منافع خود عمل میکند. سؤال اینجاست که چرا ایران باید پای خود را به جنگی بکشاند که هیچ ارتباطی با آن ندارد و اکنون به اندازه روسیه متهم شده است؟ این سیاست اصلا به نفع ایران نبوده و نخواهد بود. نباید به هیچ قیمتی اروپا را از دست بدهیم. اروپا برای جمهوری اسلامی ایران اهمیت مضاعفی در تعادلبخشی دیپلماتیک دارد. متأسفانه اکنون عملکرد ما به نحوی بوده است که اروپا دیگر کارکرد تعادلبخشی در سیاست خارجی ندارد و اتفاقا اروپاییها خود بخش گستردهای از حملات علیه ایران هستند. پس تغییر رفتار ما در قبال جنگ اوکراین باید فراتر از موضعگیریهای دیپلماتیک و به نحوی ملموس و عینی باشد تا روابط با اروپا مجددا احیا شود. در این صورت، قاره سبز در کنار کشورهای عربی میتوانند در تنشهای ما با آمریکا و آژانس نقش جدیتری را ایفا کنند. این کاهش تنش میتواند به تعدیل تحریمها و فشارها علیه ایران بینجامد و کاهش فشار علیه ایران نیز یعنی بهبود وضعیت اقتصادی و معیشتی در داخل.
به بزرگترین رزمایش تاریخ خلیج فارس با حضور ۵۰ کشور و هفت هزار نیروی نظامی اشاره شد. در مقابل، سال گذشته برخی رسانهها و چهرههای داخلی بر بستن تنگه هرمز تأکید داشتند. تقابل این دو دیدگاه اکنون به شکل جدی بهترین فضا را برای بنیامین نتانیاهو ایجاد کرده است که مانور ضد ایرانی خود را تکمیل کند. در همین رابطه، اسرائیل در سال ۱۴۰۱ دو بار ایران را متهم به حمله به کشتیها و نفتکشهای اسرائیلی در خلیج فارس و دریای عمان کرد. به باور شما این تقابل تا کجا میتواند ادامه پیدا کند؟
این نکته کاملا درست است و یک فرصت استثنائی و بیبدیل در اختیار اسرائیل قرار گرفته که با کشورهای حاشیه خلیج فارس، آمریکا و اروپا بتواند یک تقابل تمامعیار را با ایران شکل دهد. حال در چنین برهه حساسی، برخی افراد در هفتههای پایانی سال ۱۴۰۱ رسما مقامات آمریکایی و کشورهای اروپایی را تهدید به کشتن و حمله کردند. واقعا سؤال اینجاست که چه ضرورتی داشت در زمانی که دستگاه سیاست خارجی همین دولت رئیسی به دنبال تعدیل تنشها و یافتن راههای سیاسی و دیپلماتیک است، بهناگاه این مواضع مطرح شود؟ این نوع ادبیات یا تأکید بر برخی مواضع بیهوده مانند بستن تنگه هرمز، صرفا بهترین فضا را برای نقشههای شوم نتانیاهو و دیگر دشمنان جمهوری اسلامی ایران فراهم میکند. نکته دیگر این است که اگر کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس به دنبال همکاری با آمریکا و برگزاری ایندست رزمایشها هستند، قطعا با اهداف آنها در مدیریت امنیتی منطقه مغایرت دارد؛ پس یا باید این اقدامات را کنار بگذارند یا باید نقش و جایگاه ایران را هم در نظر داشته باشند و مانور دوستانه باشد.
افزون بر تحولات ششماهه دوم سال ۱۴۰۱، شاهد وجود مشکلات بزرگی در حوزه اقتصادی و معیشتی هم بودیم؛ چنانکه دلار از مرز ۶۰ هزار تومان عبور کرد. به همین دلیل بسیاری تأکید دارند وزن دیپلماتیک ایران تا جایی کاهش پیدا کرد که علاوه بر کشورهای حاشیه خلیج فارس، حتی جمهوری آذربایجان و طالبان هم به دنبال تقابل با تهران بودند. البته برخی از ناظران معتقدند تعادل در دیپلماسی فعال منطقه خاورمیانه و حاشیه خلیج فارس، با آسیای میانه و قفقاز هم در برونداد این اتفاق مؤثر بوده است. تحلیل شما در این زمینه چیست؟
اولا معتقدم باید ادبیات محترمانه در قبال همه کشورها و همه همسایگان رعایت شود تا از فضای تنش جلوگیری کرد. درعینحال، ایران از آن میزان قدرت و توانایی نظامی برخوردار است که بهراحتی میتواند از خود دفاع کند. بااینحال، من هم معتقدم که قدرت ملی ایران تنها از قدرت نظامی و دفاعی متأثر نیست؛ چون در تعریفهای مدرن از قدرت ملی، عوامل و پارامترهای دیگری هم مؤثر هستند. از این منظر، قدرت ملی حاصلجمع قدرت نظامی، قدرت اقتصادی، وحدت و اجماع داخلی، آرامش و رضایت مردم در عین داشتن روابط حسنه، منسجم و قوی با کشورهای منطقه و جهان است. در همین راستا، کافی است به دورهای مانند دوره آقای خاتمی بازگردیم. در آن زمان، ایران نهتنها تهدیدی برای کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس نبود، بلکه نوعی اجماع علیه اسرائیل را هم به دنبال داشت. اما به دلیل سیاستهای نادرست در این سالها، وضعیت کاملا برعکس شده است و کشورهای عربی در کنار اسرائیل به دنبال یک اجماعسازی علیه تهران هستند. همه این اتفاق شوم و نامیمون هم متأثر از فشار کشورهایی همچون آمریکا بر کشورهای عربی نیست، بلکه باید اذعان کرد وقتی در سالهای گذشته ادبیات تهدید از سوی برخی چهرهها به تکرار علیه آنها مطرح میشود، خواهناخواه بستر برای همراهی، همسویی و اجماع اعراب و اسرائیل علیه ما شکل میگیرد؛ چون وقتی این ادبیات شکل میگیرد، کشورهای عربی برای امنیت خود به دنبال همپیمان و همسو میگردند. بااینحال، نکته مهمتری که باید به آن اشاره کرد، این است که به نظر من حتی با وجود این شرایط سخت که در سال ۱۴۰۱ تجربه کردیم هم باز میتوان وضعیت را سامان داد و آن را مدیریت کرد؛ چون ما واقعا دوران درخشانی مانند دوره سیدمحمد خاتمی را در کارنامه سیاست خارجی داریم. در این راستا، کافی است یک آمارگیری داشته باشیم. من حتی این پیشنهاد را به روزنامه «شرق» میدهم که تکتک دورههای ریاستجمهوری ۴۴ساله جمهوری اسلامی ایران را بررسی کند. از هماکنون به شما این اطمینان را میدهم که با یک برنامهریزی خوب و رفتار مناسب در داخل کشور، هم در سطح اجتماعی، هم در سطح سیاسی و هم در سطح اقتصادی و معیشتی و درپیشگرفتن اصلاحات و نیز اجرای یک سیاست خارجی منطقی، هوشمند و واقعگرا میتوان دوباره به آمارهای درخشان در دوره اصلاحات دست پیدا کرد. در یک مورد مشخص در دوره آقای خاتمی، GDP (تولید ناخالص داخلی) حدود ۸۰۰ میلیارد دلار بود.
اما جناب سبحانی حتی سیدمحمد خاتمی هم در بیانیه ۲۲ بهمن ۱۴۰۱ مسئله عبور از اصلاحات را مطرح کردند. آیا باز هم شما معتقدید با یک برنامهریزی در داخل میتوان به یک نتیجه مثبت رسید؟
بله من کماکان معتقدم اگر واقعا تغییرات مهم، اساسی و برنامهریزیشده در سطح داخلی و همچنین سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران شکل بگیرد، واقعا میتوان به تغییر شرایط سخت کنونی امیدوار بود. حتی با وجود آن بیانیه، این اعتقاد را دارم که اگر توافقها در داخل و رویکرد درست سیاست خارجی ایران شکل بگیرد، باز هم آقای خاتمی نگاه متفاوتی خواهند داشت. اما اینکه این اصلاحات یا توافقات تا چه حد در دسترس است، این مسئله کاملا متفاوتی است. شاید منظور آقای خاتمی این است که فعلا امیدی برای این اصلاحات نمیبیند.