یک الگو، استاد و حقوقدان
سیدمحمود علیزادهطباطبایی، حقوقدان در یادداشتی نوشت: بزرگمرد تاریخ دادگستری ایران، مرحوم مهدی هادوی، یکی از شخصیتهای برجسته تاریخ معاصر کشور است که هرگز یاد و خاطره وی از نظرها پنهان نمیماند. وی فردی فروتن، پاکدست، شجاع و عالم بود. حقوق را در دهه 20 در دانشگاه تهران فراگرفت و فقه را تا مرحله اجتهاد در محضر شیخ عبدالنبی عراقی آموخت و تا آخرین لحظه حیات به دور از منفعتجویی بر سر پیمان خود با خدایش دغدغه اجرای عدالت داشت. اگرچه از قبل از پیروزی انقلاب بهعنوان یک دانشآموخته حقوق، مرحوم آقای هادوی را بهعنوان یک الگو، استاد و حقوقدان میشناختم، ولی آشنایی نزدیک من با ایشان بعد از وقایع سال 88 بود؛ زمانی که برای دستگیری فرزند و نوه ایشان به منزل ایشان رفته و نوه ایشان را دستگیر کرده بودند. من وکالت فرزند و نوه ایشان را در دادگاه انقلاب بر عهده داشتم. مرحوم هادوی با ارسال نامهای تند به وزیر اطلاعات وقت، حجتالاسلام مصلحی، نوشته بود: وزیر اطلاعات این نامه را به دادستان تهران داده بود و دادستان موضوع را به بازرس جهت احضار و تفهیم اتهام آقای هادوی ارجاع داده بود. آقای هادوی با من تماس گرفتند و در جلسهای خیلی استادانه و پدرانه مرا نصیحت کردند که این دستگاه قضائی میراث انقلاب مشروطیت است و شما جوانها باید از این دستگاه و استقلالش حفاظت کنید. اگر دستگاه قضائی سالم و مستقل بماند، نظام میتواند همه موانع را از سر راه خود بردارد؛ ولی اگر دستگاه قضائی از خود استقلال نداشته باشد، نظم و امنیت عمومی مختل میشود. آقای هادوی از من خواست وکالتش را در این دعوایی که دادستان علیه او مطرح کرده بود، بپذیرم. من هم که وکالت بیش از 500 پرونده را در جریان وقایع سال 88 مجانی پذیرفته بودم، به ایشان گفتم من به یک شرط وکالت شما را میپذیرم و آن این است که شما حقالوکاله نپردازید. ایشان گفتند این شرط را نمیپذیرم و مجبورم به وکیل دیگری مراجعه کنم. ناچار مجبور شدم از آقای هادوی حقالوکاله بگیرم. به اتفاق به دفتر بازپرس مراجعه کردیم. بازپرس قاضی جوانی بود. برخورد بسیار تندی داشت و ملاحظه سن، موقعیت و شخصیت آقای هادوی را نکرد. آقای هادوی او را نصیحت کردند و گفتند جوان تو اول راه هستی، طبق قانون آیین دادرسی بدون طرح شکایت از طرف شاکی شما حق رسیدگی ندارید و وزیر اطلاعات صرفا نامه مرا برای دادستان ارسال کرده و شکایتی مطرح نکرده است؛ بنابراین قانونا این اقدام شما مجوزی ندارد. بازپرس بیتوجه به استدلال آقای هادوی تفهیم اتهام کرد و آقای هادوی به سؤالات بازپرس پاسخ نداد و به او گفت طبق دستوری که به تو دادهاند عمل کن. وی از این اقدام بازپرس بهشدت اظهار تأسف کرد و گفت من نگران آینده دستگاه قضا هستم. قرار مجرمیت و کیفرخواست صادر شد. پرونده به شعبه 1057 دادگاه کارکنان دولت ارجاع داده شد. قاضی فهیم و باسابقهای ریاست شعبه را عهدهدار بود. برخورد خیلی محترمانهای داشت. با احترام به آقای هادوی گفت شما بپذیرید اشتباه کردهاید، با یک عذرخواهی موضوع را حل میکنیم. آقای هادوی گفتند چه اشتباهی؟ قاضی گفت مطالبی که به وزیر اطلاعات نوشتهاید خیلی تند است. آقای هادوی خاطرهای تعریف کردند. گفتند زمانی که من رئیس دادگاه بودم و مرحوم دکتر عبده دادستان بودند، دادستان از یک وکیل دادگستری شکایت کرده بود که در جلسهای به دادستان گفته بود فلان عمل را انجام نده من به آقای وکیل گفتم شما به دادستان توهین کردهاید، وکیل گفت آقای قاضی من که نگفتهام انجام بده گفتم انجام نده، میخواهد انجام دهد من مانع نیستم! من هم در این نامه به وزیر اطلاعات توهین نکردهام... . قاضی گفت آقای هادوی ما تحت فشار هستیم. آقای هادوی حادثه سال 42 را تعریف کردند. گفتند من رئیس دادگستری قم بودم، بعد از حمله به مدرسه فیضیه و کشتار طلبهها، جلسه شورای تأمین تشکیل شد. فرماندار، رئیس شهربانی، رئیس ژاندارمری، رئیس سازمان امنیت دادستان و من حضور داشتیم. رئیس شهربانی گزارشی از وقایع ارائه کرد و گفت قم شهر آرامی بود از وقتی آقای خمینی با سخنانش مردم را تحریک کرده، آرامش شهر به هم خورده بنابراین باید با ایشان برخورد شود. من گفتم مرتکب چه جرمی شده؟ گفت نشر اکاذیب. گفتم علیه چه کسی؟ گفت اعلیحضرت. گفتم نشر اکاذیب نیاز به شکایت شاکی خصوصی دارد. اگر اعلیحضرت شکایت کردند، آقای دادستان موضوع را به بازپرس ارجاع میدهند و با احضار آقای خمینی اگر کذب اظهاراتش ثابت شد، با او برخورد قانونی صورت خواهد گرفت. فرماندار گفت آقا مثل اینکه شما در این شهر حضور ندارید، عدهای کشته و زخمی شدهاند.
من رو به دادستان کردم و گفتم شهربانی اولیایدم و مظنونان به قتل را شناسایی کند و شما موضوع را به بازپرس ویژه قتل ارجاع دهید و رسیدگی کنید. رئیس ساواک گفت دستور اعلیحضرت است که ایشان تبعید شود. گفتم اعلیحضرت از طریق وزیر عدلیه نظرشان را بفرمایند و من جواب میدهم. جلسه بدون نتیجه پایان یافت. آخر هفته به تهران آمدم و به دفتر دکتر باهری، وزیر دادگستری رفتم. قبلا رئیس کارگزینی دادگستری به قم آمده بود. در جریان موضوع بود. آقای دکتر باهری از من پرسید قم چه خبر است؟ گفتم دادگستری خبری نیست! با تعجب پرسید دادگستری خبری نیست؟ گفتم خیر مگر تهران خبر دیگری دارید؟ خندید و گفت اعلیحضرت در شرفیابی به من گفتند این قلدر کیست که رئیس دادگستری قم گذاشتهاید؟ گفتم شما چه پاسخی دادید؟ گفت من گفتم این قاضی مستقل و شجاع را گذاشتهایم تا با حفظ قانون، نظم و امنیت کشور را نگهبانی کند و اعلیحضرت سکوت کردند. البته چند مدت بعد مرا به دماوند منتقل کردند و آنجا هم به دعاوی ملکی علیه خانواده سلطنتی رسیدگی کردم و هیچکس مانع رسیدگی قضائی نشد. حالا شما میگویید من تحت فشارم. هادوی علاوه بر دادستانی کل کشور، در منصب ریاست دادگاههای انتظامی قضات و عضو حقوقدان شورای نگهبان هم منشأ خدمات شایستهای بود. خداوند این عالم مجاهد را که تمام عمر را در راه اجرای عدالت تلاش کرد، در جوار رحمت خود قرار دهد .