|

شک نیست که سایه نیز هم خواهد بود

ابتدا درگذشت بزرگمرد فرهنگ‌سازِ چند دهه اخیر ایران، شادروان امیرهوشنگ ابتهاج معروف به ه. الف. سایه را خدمت همه دوستداران شعر و موسیقی و حافظ‌شناسی و مسائل فرهنگی از صمیم قلب تسلیت عرض می‌کنم.

ابتدا درگذشت بزرگمرد فرهنگ‌سازِ چند دهه اخیر ایران، شادروان امیرهوشنگ ابتهاج معروف به  ه. الف. سایه را خدمت همه دوستداران شعر و موسیقی و حافظ‌شناسی و مسائل فرهنگی از صمیم قلب تسلیت عرض می‌کنم. اگرچه به قول معروف عمرِ پربار و پربرکتی داشتند، ولی با وجود این باز هم انسان بنا بر عواطف انسانی متأثر می‌شود. من در اینجا، خاطره‌ای از این بزرگمرد عرصه فرهنگ خدمت خوانندگان گرامی نشریه «شرق» عرضه می‌دارم:

ابتدا بگویم که از اوایل انقلاب با مرحوم سایه دوستی داشتیم. گاهی ایشان به منزل ما می‌آمدند و گاهی من می‌رفتم منزل ایشان و درباره حافظ بحث می‌کردیم و سی سال پیش بود که در اوج کارهای تفسیر حافظ بودند و در نهایت به نام «حافظ به سعی سایه» منتشر شد، در دو قطع وزیری و قطع رحلی کوچک یا همان رحلی دو‌وزیری. من درباره حافظِ سایه سه مقاله نوشته‌ام و گاهی هم از خودم تعجب کردم که چرا سه مقاله نوشتم، اصلا رسم نیست و سابقه ندارد کسی بر کتابی هرقدر هم مهم، سه بار بنویسد. البته این مقالات را در فاصله‌های چندساله نوشتم و آخرین آنها «حافظ به سعی سایه پس از پانزده سال» بود و یادم است نقد اول در «کلک» چاپ شد. درباره حافظ سایه، هم نوشتم و هم صحبت کردم و ازاین‌رو اینجا فقط می‌خواهم خاطره‌ای تعریف کنم که از یک‌ سو باعث تأثرم شد و از سویی در نهایت نیک‌انجام بود و ختم به خیر شد. ماجرا مربوط به یک سخنرانی در بنیاد ایران‌شناسی است که مرحوم دکتر حسن حبیبی، سازمان و ساختمان ایران‌شناسی پیشرفته را بنیاد گذاشتند. آنجا سخنرانی‌های ماهانه برگزار می‌شد و اعضای فرهنگستان هم شرکت می‌کردند و من هم شرکت می‌کردم. این بار نوبت سخنرانی دکتر انوری بود. ایشان درباره این صحبت کرد که حافظ را یک‌کاسه کنید و به تعبیری یک حافظِ ملی و نهایی دربیاورید. سه حافظ را هم با خودشان آورده بودند: تصحیح استاد سایه بود و تصحیح شادروان خانلری و تصحیح بنده. البته باید جای حافظِ قزوینی و دکتر غنی را هم خالی کنیم که حافظِ بسیار مهمی است و از وقتی تصحیح حافظ آغاز شد، کاری بزرگ‌تر از آن نداشتیم و خیلی‌ها از جمله دکتر محمدعلی اسلامی و شاید بنده هم تا پیش از حافظِ سایه فکر می‌کردیم بهترین تصحیح حافظ باشد. اما حافظِ سایه ختم سخن بود، یعنی حُسن ختام تصحیح دیوان حافظ بود که با 31 نسخه تصحیح کرده بودند. از ایشان پرسیدم چقدر کار کردید؟ لبخندی زدند، فکری کردند و گفتند چهل سال و اخیرا ده سال! در این سالیان عده‌ای از دوستانشان هم یاری می‌کردند که برتر از همه، استاد دکتر محمدرضا شفیعی‌کدکنی بودند که مشاوره‌های خوبی به ایشان می‌دادند و راهنمایی‌های خوبی می‌کردند و شعرهای عربی دیوان حافظ را هم به فارسی و هم شعر فارسی ترجمه کرده بودند که در جای خود خدمت قابل‌توجهی بود.

باری، از خاطره دور نشویم. بعد از سخنرانی آقای انوری، یکی حرف زد و من هم اجازه گرفتم و نظرم را درباره پیشنهاد ایشان گفتم که با ایشان خیلی موافقم و اگر خدمتی از من بربیاید شخصا انجام می‌دهم، استاد سایه هم هستند، استاد نیساری هستند و چند حافظ‌شناس دیگر را هم نام بردم از جمله دکتر اصغر دادبه که ممکن است حافظ تصحیح نکرده باشند اما از حافظ‌شناسان برجسته‌ ما هستند. در آنجا یک جمله باعث اشتباه شد و اینکه کار بالا گرفت سر یک کلمه بود. من گفته بودم من این حواشی مربوط به سایه را خوب متوجه نمی‌شوم و چون از رفتگان هم یاد می‌کردم، خبرنگاری گویا «مربوط به سایه» را «مرحوم سایه» شنیده بود و در مطلبش آورده بود و حتی تلویزیون هم آن شب گفته بود «شادروان سایه»! و شهر پر شده بود. بعد محمد زهرایی، دوست نزدیک ایشان و ناشر آثارشان -که ایشان هم فوت شدند- با من تماس گرفت و پرسید موضوع چیست. گفتم چه موضوعی! گفت تو گفتی مرحوم سایه! بعد گفت آقای ابتهاج در تهران یا آلمان هستند، چون ایشان مرتب بین آلمان و تهران سفر می‌کردند و خانواده‌شان گویا در آلمان بودند و خودشان در تهران منزلی داشتند و زیاد به تهران می‌آمدند و همه آثارشان هم که در تهران چاپ می‌شد. گفتم من نگفتم مرحوم سایه! گفت همه گفتند شما گفتید! گفتم دلیل محکمه‌پسند بیاورند، گفت بیاور! گفتم اگر من این کلمه را گفته بودم، تکان‌دهنده بود، سایه مرد فرهیخته فرهنگ‌ساز بزرگی است، این نبود که فوت کند، صد صدوپنجاه نفر شنونده آن مجلس گوش کنند و هیچ‌کس برایش سؤال نشود، نپرسد، تکان نخورد، بعید است چنین چیزی گفته باشم کسی آنجا دست بلند نکرده باشد بپرسد مگر خدای‌نکرده برای آقای سایه اتفاقی افتاده! و من بگویم نخیر، بنده با ایشان در ارتباطم، چنین چیزی نیست. گفتم این به نظر من دلیل محکمه‌پسندی است، گفت شاید محکمه‌پسند باشد اما خبر در شهر پر شده! گفتم خداوندا یاری کن، و همان وقت یاری‌ای به دلم افتاد و از اسمِ سایه یک مضمون خوش رباعی به ذهنم آمد و گفتم آقای زهرایی من یک رباعی گفتم که امیدوارم مسئله را حل کند، شما زحمت بکشید به آقای سایه برسانید و خواندم:

«هرچند که عمر بیش و کم خواهد بود

پایان وجود کی عدم خواهد بود

تا پرتو خورشید جهان‌آرا هست

شک نیست که سایه نیز هم خواهد بود».

 در این رباعی با «سایه» و «آفتاب» بازی زبانی شده بود و مسئله به خیر و خوشی خاتمه یافت. یعنی این رباعی ارزش و کارایی این را داشت که رفع غبار کند از آینه دل ایشان. همین‌طور هم شد. فردایش استاد سایه -که روانشان شاد باد- به من زنگ زدند و گفتند خرمشاهی دست‌مریزاد! اما «مرحوم» که اشکالی ندارد، رحمت خدا را برای من خواسته بودید، ضرر و خطری ندارد و اهانت‌آمیز نیست، با این حال یک رباعی خوب هم نصیب ما شد و طبع شما توانا باد! گفتم شکر خدا که رفع غبار شد. و دیگر بر بی‌گناهی خودم اصرار نکردم که من نگفتم «مرحوم سایه» بلکه گفتم «مربوط به سایه». به هر حال خاطره‌ای شد که در عالم عدم ما باقی ماند.

با تجدید تسلیت خدمت همه، عمر سایه الحمدالله عمر بلندی بود مثل بخت و کارنامه‌شان که بلند بود. ایشان از سال 1306 تا همین چند روز پیش در قید حیات بودند و زندگی بلند و پرمایه‌ای داشتند. مزارشان نورباران باد و یادشان جاویدان.