تغییرات دولت یا تغییر دولت
به یاد دارم که در سالهای اول پیروزی انقلاب، یکی از پرسشهایی که هواداران مذهبی حاکمیت جدید با آن روبهرو بودند، این بود که سیستم اقتصادی که حکومت اسلامی قرار است براساسآن کشور را اداره کند چیست، اقتصاد سوسیالیستی یا سرمایهداری؟
به یاد دارم که در سالهای اول پیروزی انقلاب، یکی از پرسشهایی که هواداران مذهبی حاکمیت جدید با آن روبهرو بودند، این بود که سیستم اقتصادی که حکومت اسلامی قرار است براساسآن کشور را اداره کند چیست، اقتصاد سوسیالیستی یا سرمایهداری؟
جواب ما هم این بود که هیچکدام، ما دستگاه اقتصادی خودمان را داریم، اقتصاد اسلامی. و وقتی پرسیده میشد این اقتصاد اسلامی که میگویید، چیست؟ نهایت پاسخمان یا یکسری اصول فقهی بود یا نهایتا آرا و نظرات کسانی مانند رضا اصفهانی یا توانائیانفرد یا بعدها اشارهای به کتاب «اقتصاد توحیدی» بنیصدر یا بعدترها کتاب «اقتصادنا» از آیتالله صدر. چند سال بعد هم کتاب استاد مطهری چاپ شد که منتشر نشد تا به آن بشود استناد کرد. هرچه بود وقتی آن اوایل انقلاب مثلا از بانکداری پرسیده میشد، خیلی که جواب میدادیم، میگفتیم بانکداری در اسلام بدون ربا و به صورت قرضالحسنه است. بعد هم که دولت بازرگان سر کار آمد و متهم به لیبرالبودن شد، عملا سوسیالیستیترین دولت این ۴۴ سال از آب درآمد و بانکهای خصوصی و تعداد بسیاری از صنایع را ملی کرد؛ ولی به مرور اقتصاد سرمایهداری جلو آمد و الان عملا ما هم اقتصاد سوسیالیستی داریم، هم سرمایهداری و چندین و چند نوع اقتصاد دیگر که وضعیت را شبیه یک هشتپا کرده است که همه چیز هست و هیچکدام هم نیست.
این وضعیت را فقط در اقتصاد نمیبینیم که در سایر حوزهها هم میبینیم، به طوری که معلوم نیست با چه ساختاری روبهروییم؟ سوسیالیسم؟ سرمایهداری یا...؟ وضعیت طوری است که با هر موضوع، جدای از موضوعات دیگر روبهرو میشویم. در جایی روشمان سوسیالیستی است. جای دیگر براساس سرمایهداری رفتار میکنیم و در گوشهای دیگر ملاک عملمان فقه است. انگار اینها ربطی به هم ندارند و بر هم اثر نمیگذارد. گویی خودرویی داشته باشیم که هر قطعهاش مربوط به یک نوع وسیله نقلیه باشد. موتورش، موتور یک تریلی باشد، به جای فرمان خودرو، فرمان موتوسیکلت گذاشته باشیم، یک چرخش چرخ درشکه، یک چرخش چرخ اتومبیل، یک چرخش چرخ تراکتور و چرخ چهارم هم نداشته باشد. داخل جزئیات هرکدام از اینها هم، هرجا کم آوردهایم، یک قطعه از یک جا برداشته و به هر زوری هست آن را جا دادهایم. فکر کنید که چرخ اتومبیل را با تسمه چرمی به اتومبیل بسته باشیم و چرخ درشکه را با پیچ و چرخ تراکتور را با میخ. قطعات داخل موتور هم همینطور باشد و هر قطعه موتور را به هر زور شده در داخل آن جا داده باشیم. مثلا شنیدهایم که موتور برای احتراق به شمع نیازمند است و شمع سر سفره عقد را در آن نهاده باشیم. وضعیتمان اینطوری است. یک دستگاه فکری همگن را به کار نبردهایم و بسته به آنچه در لحظه با آن روبهرو بودیم، یک چیز را برداشته و در کل سیستم جا دادهایم. حالا که دیگر آنقدر این قطعاتِ تکهتکه و بیارتباط در کلیت دستگاه زیاد شده که همین روشنبودن خودرو، خودش معجزه است؛ هرچند دیگر راه نمیرود.
از ابتدای استقرار دولت کنونی که بعد از دو سال دیگر نمیتوان آن را دولت جدید دانست، صحبت از این بود که این دولت توانایی حرکتدادن این خودرو را ندارد. این سخن با توجه به توانایی افراد حاضر در کابینه گفته میشد و با توجه به تغییرات مداوم در افراد کابینه، به نظر میرسد که ریاست محترم جمهور هم بعد از دو سال به این نتیجه رسیده که نمیتواند با این کابینه، خودرویی را که در اختیار دارد، حرکت دهد، برای همین هم هر از چندی عدهای را از کابینه حذف و افراد دیگری را به جمع اضافه میکند. بعضی بر این باورند که چون تفاوت معناداری در توانایی این افراد نیست، نمیتوان منتظر اتفاق خاصی بود و برخی دیگر نیز بر این باورند که چون کلیت کابینه توانایی و تخصصی در راندن چنین خودرویی ندارد، چاره نه در تغییرات دولت بلکه در تغییر دولت است؛ اما فرض کنیم که چنین شد و این دولت، پیش از پایان دورهاش و برای جلوگیری از خاموششدن کلی موتور این خودروی عجیب، کنار رفت و دولت دیگری جایگزین آن شد، فرض محال که محال نیست. گیرم که چنین بشود، در بهترین حالت ممکن، میشود دوره دوم دولت پیشین. قطعا به دلیل استفاده از متخصصان و نه افرادی که به دلایلی غیرتخصصی، اداره کشور را برعهده گرفتهاند، وضعیت نهایتا به دوره دوم دولت قبل بازمیگردد؛ اما نه بیشتر. در آن صورت باز هم خودرو همان است که یک چرخش چرخ تراکتور و یک چرخش چرخ اتومبیل و یک چرخش چرخ درشکه و به واسطه علاقه دولت فعلی، چرخ چهارمش هم چرخ قطار خواهد بود. در آن صورت باز هم با خودرویی سروکار داریم که هیچ چیزش به هیچ چیزش نمیآید و میشود آن ضرب المثل که «خدا را شکر که همه چیزمان به همه چیزمان میآید».