|

توهمات دولتی و برنامه‌های توسعه

توهمات جمعی (Collective Illusions) به عقیده «تاد رز» به معنای باورها، اعتقادات و نگرش‌هایی است که در گروه‌های اجتماعی شکل می‌گیرند و به صورت غالب در آن گروه قابل مشاهده هستند. اینها ممکن است براساس اطلاعات نادرست، باورهای غلط یا تجربیات شخصی شکل گرفته باشند و در برخی موارد ممکن است با واقعیت‌های علمی و منطقی تضاد کامل داشته باشند.

 توهمات جمعی (Collective Illusions) به عقیده «تاد رز» به معنای باورها، اعتقادات و نگرش‌هایی است که در گروه‌های اجتماعی شکل می‌گیرند و به صورت غالب در آن گروه قابل مشاهده هستند. اینها ممکن است براساس اطلاعات نادرست، باورهای غلط یا تجربیات شخصی شکل گرفته باشند و در برخی موارد ممکن است با واقعیت‌های علمی و منطقی تضاد کامل داشته باشند. مجموعه‌ای پیچیده از توهمات ناشی از تعصب انطباق، نحوه دید ما از جهان اطراف را تحریف می‌کند. طیف وسیعی از ویژگی‌ها، اهداف و روابط شامل اعتماد، موفقیت، شبکه‌های اجتماعی، هم‌رنگی با جماعت، شغل، آرزوها و آموزش گرفته تا هنجارهای فرهنگی که از دیگران کپی می‌شوند و درمورد آنها قلب واقعیت می‌شود، پتانسیل هذیان‌های جمعی در جوامع هستند. موضوع هذیان‌های جمعی به تعبیری فرض‌های اشتباه مشترک بسیاری از افراد درباره جامعه خود است. برخی از این هذیان‌ها هزاران سال به شیوه‌های گوناگونی در جوامع وجود داشته‌اند. ویژگی امروزی آنها این است که این هذیان‌های جمعی، به کمک شبکه‌های اجتماعی و فناوری مدرن بیش‌ازپیش گسترش پیدا کرده‌اند؛ بنابراین می‌توان گفت که هذیان‌های جمعی را همه‌جا می‌توان پیدا کرد؛ از زندگی‌هایی که می‌خواهیم داشته باشیم، تا کشوری که می‌خواهیم در آن زندگی کنیم، تا نحوه رفتارمان با همدیگر و حتی انتظارات‌مان از نهادهای آموزشی تا محل کار و انتظارات برنامه‌ریزان و مدیران یک اقتصاد برای اداره یک سازمان یا جامعه و کشور و... . مخرب‌ترین نتیجه این هذیان‌ها این است که هذیان‌های یک نسل به باورهای شخصی نسل بعدی تبدیل می‌شوند. نوعی از هذیان‌ها در جوامع وجود دارد که توسط لویاتان بدون فراهم‌سازی الزامات شکل می‌گیرد. تمرکز این یادداشت بر توهم‌های جمعی شکل داده‌شده از سوی دولت‌ها است که بخشی از توهم‌های جمعی اقتصاد ایران شده است؛ ازجمله کانون‌های شکل‌گیری توهم‌های جمعی در ایران از طرف دولت‌ها در قوانین برنامه و بودجه کشور است و سال‌های سال در ایران ادامه داشته و دارد. در این نوشتار به برخی از اینها پرداخته می‌شود. دایره موضوع به‌ قدری وسیع است که در این نوشتار صرفا می‌شود به برخی از اقلام کلان و کلیدی آن پرداخت و جا دارد که برای آنها در کشور فکری شود.

یکی از توهم‌های جمعی دولت‌ها به‌ منظور تحقق صرفه‌جویی در هزینه‌های عمومی، اصلاح نظام درآمدی دولت و قطع وابستگی بودجه به درآمدهای نفت تا پایان اجرای برنامه دولت‌های مختلف بوده ‌ و بارها بدون توفیق تکرار شده است و از این نظر تبدیل به یک توهم دولتی شده است. آسیب‌پذیری اقتصاد ایران در شرایط رونق نفتی و تحریم معمولا از این مجرا بوده است. به‌ طور کلی عملکرد نزدیک به بیش از یک قرن اخیر ایران در ارتباط با بودجه و نفت نشان می‌دهد که دستیابی به هدف کاهش وابستگی بودجه دولت به نفت در ارائه طرح‌های برون‌زا و خارج از بودجه مصوب دولت چندان ثمربخش نبوده و در شرایط خاص این طرح‌ها و حساب‌ها به ‌تنهایی به محاق رفته یا کارایی لازم را نداشته‌اند؛ تداوم این موضوع از تجربه «حساب وجوه ذخیره مملکتی» دهه 30 شمسی، حساب ذخیره ارزی و صندوق توسعه ملی در دوران اخیر نشان از ناکارآمدی و بنابراین تبدیل‌شدن به یک توهم جمعی دولتی در ایران شده است و اراده‌ای برای تحقق این مهم یا توان آن فراهم نبوده است؛ در‌صورتی‌که تجارب جهانی موفق در این زمینه در شرایط حاضر وجود دارد و الزامات مهم تحقق این هدف در دولت‌های ایران فراهم نشده است.

توهم بعدی دولتی دستیابی به هدف رشد اقتصادی در قوانین برنامه توسعه به‌ویژه در سال‌های اخیر است. از زمان تدوین برنامه‌های توسعه می‌توان ادعا داشت بخش ناچیزی از رشد مد‌نظر برنامه‌ها محقق شده و قسمت محقق‌شده هم عمدتا با فشار تزریق نهاده‌ها بوده است. در ایران معمولا هدف‌های رشد اقتصادی متوسط سالانه هشت درصد در بیشتر اسناد بالادستی قانونی از طریق مراجع تنظیم‌گر و قانون‌گذاری در سال‌های اخیر مدنظر بوده است؛ اما به نظر می‌رسد سیاست‌گذار اقتصادی درک درستی از میزان هدف رشد اقتصادی مندرج در اسناد نداشته و برای اقتصاد و مردم هم نتوانسته ایجاد کند. طبق قاعده سرانگشتی 70، اگر اقتصادی سالانه یک درصد رشد کند، در مدت 70 سال درآمد سرانه آن باید دو برابر شود و اگر این عدد به دو درصد برسد، این زمان به نصف یعنی 35 سال کاهش پیدا می‌کند. حال که هشت درصد در سال‌های متمادی هدف برنامه‌های ایران بوده، باید تقریبا با اجرای کمتر از دو برنامه توسعه (هر هفت، هشت سال) درآمد سرانه ایران دو برابر می‌شده است؛ اما آمار عملکرد حرف‌های دیگری می‌زنند. محاسبات نشان می‌دهد اگر برای مثال اهداف شش برنامه توسعه بعد از انقلاب در زمینه رشد اقتصادی محقق می‌شد، در اواخر سال 1400 باید تولید ناخالص داخلی ایران به قیمت ثابت سال 2015، رقمی حدود هزارو 450 میلیارد دلار می‌بود؛ اما عملکرد اقتصاد ایران براساس مراجع رسمی، رقمی در حدود 448 میلیارد دلار را گزارش می‌دهد و این بازگوکننده یک توهم جمعی دولتی است که در برنامه‌های مختلف تکرار شده و محقق نشده است. نه‌تنها درآمد سرانه در حدود هفت، هشت سال دو برابر نشده است؛ بلکه افت درآمد سرانه داشتیم و این تقویت‌کننده پدیده توهم جمعی دولتی در این زمینه است.

توهم بعدی دولت‌ها تأمین رشد اقتصادی از طریق رشد بهره‌وری است که در بیشتر برنامه‌های توسعه تصویب و در دستور کار قرار گرفته است. به گفته «پل کروگمن»، «بهره‌وری همه‌ چیز نیست؛ اما در بلندمدت همه‌ چیز یک اقتصاد است». 

این اهمیت باعث شده که در بیشتر برنامه‌های توسعه ایران بیش از یک‌سوم رشد اقتصادی مورد هدف برنامه‌ها از طریق رشد بهره‌وری عوامل تولید هدف‌گذاری شود و احکامی در قوانین درج شود که دستگاه‌های اجرائی و نیروهای مسلح را مکلف به محور قراردادن رشد بهر‌ه‌وری کند؛ اما در عمل با این احکام در چندین برنامه توسعه و حتی به‌تازگی در بودجه‌های سالانه این هدف محقق نشده و حتی رشد بهره‌وری عوامل تولید در برخی سال‌ها منفی شده است. 

شاخص بهره‌وری کل عوامل تولید ایران از 1.03 در سال 1368 به زیر یک در سال‌های اخیر رسیده است. تکرار این موضوع در برنامه‌های توسعه و تحقق‌نیافتن آن تبدیل به یک توهم جمعی دولتی شده است.

مورد بعدی کنترل نقدینگی و تورم در اقتصاد ایران است. موضوع تورم و نقدینگی از دهه 1350 به بعد در اقتصاد ایران مطرح شده و همچنان تورم‌های مزمن دورقمی دامن‌گیر اقتصاد ایران است. وقتی متغیری مانند رشد نقدینگی در طول سال‌های متمادی به‌ طور متوسط بسیار بیشتر از اهداف تنظیم‌گر رشد می‌کند، نمی‌توان یکباره و با تغییر یک سیاست آن را به‌ طور دائمی کاهش داد. 

به عبارت دیگر، تعامل بین متغیرهای اقتصادی به‌گونه‌ای عمل می‌کند که تغییر متغیرهای کلان اقتصادی دارای اینرسی بوده و نسبت به تغییر درخور توجه مقاومت می‌کنند؛ اما با همه این شرایط دولت‌ها در برنامه‌های توسعه همواره کنترل رشد نقدینگی را هدف قرار داده؛ ولی در اجرا بدون توجه به اهداف برنامه‌ها، همواره به رشد تورم سوخت‌رسانی کردند و روی کاغذ دنبال دستیابی به تورم تک‌رقمی بودند. حجم نقدینگی از سال 1367 تا 1400 بیش از سه هزار برابر شده و شاخص عمومی قیمت‌ها هم بیش از 830 برابر شده است. این ارقام گویای پایبندنبودن دولت‌ها به اهداف خود بوده و بنابراین بروز پدیده توهم جمعی دولتی در جامعه ایران  شده است.

هنجارهای برنامه‌ای یادشده عموما بازتاب اجماع جمعی دولت‌های گذشته بوده‌اند و بر اساس جمهوری‌باورها شکل نگرفته‌اند. روی‌هم‌رفته، به ‌این ‌دلیل که نسلی از ایران در میان این نوع برنامه‌ریزی و این توهم‌های جمعی دولتی متولد شده، قطعا فرض می‌شود که این توافق جمعی دولت‌ها بازتاب چیزی راستین و خیر است که مردم واقعا می‌خواهند؛ اما این درست نیست. بسیاری از این اهداف کاملا دلبخواهانه است و ما باید به اهدافی که الزامات آن برای ما فراهم نیست، مشکوک باشیم یا الزامات آن را فراهم کنیم. با این تفاسیر تبدیل اهداف به توهم مدت زیادی است که وجود داشته است؛ البته نه به ‌این ‌دلیل که درست نبوده‌اند، بلکه به ‌این ‌دلیل که یا سیاست‌گذار به آن اعتقاد ندارد یا اینکه در دستگاه برنامه‌ریزی اقتصاد ایران به آنها مطابق محدودیت‌ها و الزامات عملی آنها تردید نکرده‌اند. 

به‌ طور کلی با تورق برنامه‌های توسعه به موضوعات متعدد بسیاری از این توهم‌های جمعی دولتی در اسناد می‌رسیم که تکرار شده‌اند؛ اما در این نوشتار سعی شد که چند تا از کلان‌ترین آنها انتخاب و به بحث گذاشته شود. امید است که در شرایط حاضر که در آستانه تدوین برنامه هفتم توسعه هستیم، دولت دست از تکرار این روش‌ها بردارد و برنامه توسعه را واقع‌گرایانه‌تر و قابل دستیابی‌تر و بدون توهم بنویسد و اجرا کند یا اینکه سیاست‌گذاران قانع شوند که الزامات اهداف مهم برنامه‌ها را  فراهم کند.