چشماندازهای تاریخی جامعه ایرانی
هر جامعهای در گذر تاریخی خود چشماندازهایی دارد که برآمده از نیازهای مردم و تناسب آنها با شرایط تاریخی، اجتماعی، اقتصادی و اندیشه نخبگان جامعه اعم از دانشآموختگان یا پیشروان فکری آن است.
هر جامعهای در گذر تاریخی خود چشماندازهایی دارد که برآمده از نیازهای مردم و تناسب آنها با شرایط تاریخی، اجتماعی، اقتصادی و اندیشه نخبگان جامعه اعم از دانشآموختگان یا پیشروان فکری آن است. چشماندازی که توده مردم آن را فهمیده و خواستار تحقق آن هستند. این چشماندازها هرچند حاصل نگاه به شکستها و دردهای توده مردم در گذشته است ولی مسیر عملکرد ملی را در آینده ترسیم میکند. اینکه چه اندازه این دیدگاهها با واقعیت رویدادهای آینده انطباق داشته و مسائل آن جامعه را حل کند علاوه بر دانش، آگاهی، تعهد و مسئولیتپذیری توده مردم و حساسیت آنها به عملکرد حاکمان، به چگونگی توافق همهفهم یا شعور عام آنها درباره موضوع چشمانداز بستگی دارد. هرچه این توافق منسجمتر و ریشه آن از درون جامعه منشأ گرفته باشد و دخالت بیگانگان در پیدایش آن کمتر، احتمال موفقیت آن در حل مسائل جامعه بیشتر است.
در اواخر دولت ساسانی، فقر ناتوانکننده ناشی از شکستهای اخیر جنگهای ایران و روم در زمان خسرو پرویز، ناپایداری حکومت طبقاتی، ستمگری شاهان و کارگزاران آنها، عدم استقرار حاکمیت شاهان ساسانی در نتیجه غلیان هوی و هوس و حرص و آز و اغتشاش و فساد در همه امور ایران، سیاست نظامی جدیدی که از زمان انوشیروان کشور را به طرف قدرت سرداران لشکر سوق داده بود (آرتور کریستین سن، ۱۳۸۵: ۳۵۶) موجب ناامیدی مردم و ضعف ایران شد. هویت اجتماعی ایرانیان که از فقر شدید و ویرانگر و تبعیض طبقاتی غیرقابل تحمل به جان آمده بودند، در برابر حمله اعراب مسلمان نهتنها مقاومت نکرد بلکه برآمدن فرهنگ تازه و انسانی اسلام که عدالت و برابری و از بین بردن فاصله طبقاتی را نوید میداد به عنوان فرصتی برای رهایی تلقی کرد.
این چشمانداز تا 200 سال (عبدالحسین زرینکوب، دو قرن سکوت) و به گفته دیگر تا 400 سال (ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه، پادشاهی یزدگرد) ایرانیان را در استیلای اعراب نگه داشت. ایدئولوژی جدید که ایرانیها به آن دل بسته بودند تا از تبعیض طبقاتی ساسانیان و فقر کشنده آن رهایی یابند، با تبعیض عربی-عجمی و فرهنگ اشرافیگری و از همه بدتر و هراسناکتر سلطه زبان و فرهنگ عرب نمایان شد. بنابراین محور چشمانداز تاریخی دوره میانه «استقلال فرهنگی» شد. حکومتهای محلی ایرانی هرچند به نام خلیفه مسلمین حکومت میکردند اما دبیران و دانشمندان ایرانی را در خود جای دادند. به زبان عرب مینوشتند ولی موجب رشد زبان فارسی و ادبیات منظوم و منثور آن شدند. آمیزش بین اعراب و ایرانیان سرمایه ژنتیک را تغییر داد اما هویت اجتماعی ایرانی برتری بیشتری یافت و ایران را از استعمار فرهنگی رهانید.
امیران و سلسلههای تازه تا دوران صفویه هرچند از قدرت محلی برخوردار بودند ولی از استقلال اسمی بهرهای نداشتند. در این میان یورش مغولان با کشتار و وحشیگری که تا آن زمان سابقه نداشت ایران را درنوردید، اما هویت اجتماعی ایرانیان تغییر نکرد. لذا داشتن «هویت مستقل سرزمینی» چشماندازی بود که اکثریت ایرانیان در این دوران خواهان آن بودند. بزرگترین تهدید استقلال سیاسی ایران در دوره صفویه و اوایل دوره قاجار، ترکهای عثمانی و به میزان کمتر روسها بودند.
استبداد قاجار فرصت مدرنیته و آشنایی با دنیای تازه را به تهدید استعمار انگلیس و روسها باخت. اندیشه ایرانیان از سنت که جهانبینی ثابت، لایتغیر و وابسته به آخرت بود، به سوی اومانیسم و مرجعیت انسان بازتاب یافت، اما جامعه دوره واپسین قاجار توافق همهفهم درباره فرهنگ مدرنیته نداشتند. مشروطه برگرفته از مدرنیته عثمانی و مشروعه برگرفته از علمای دین هریک بخشی از مردم را به دنبال خود کشاندند، لذا چشماندازی شکل نگرفت. دولتهای استعماری روس و انگلیس هم در رقمزدن به این ناکامی چشمانداز نقشی داشتند ولی عمده مسئولیت نبود شعور عام، بر عهده ملت بود که نه آگاهی منسجمی از مبانی فرهنگ جدید داشت و نه وابستگیهای قومی-قبیلهای و منافع فردی آنها اجازه میداد که به توافق همهفهمی برسند.
پایان جنگ جهانی اول به تقسیم مجدد سرزمینها و پیدایش حکومتهای تازه تحت قیمومیت یا وابسته به قدرتهای فاتح منجر شد. ناتوانی حکومت مرکزی قاجار در یاریگرفتن از خوانین برای پیشبرد حکمرانی، خطر کمونیسم همسایه شمالی و احساس خطر انگلیس در نبود نیروی جایگزین پلیس جنوب، تعطیلی مجلس شورای ملی به مدت بیش از پنج سال و خطر تجزیه کشور، توافقی عام و همهفهم برای ایجاد یک «دولت مرکزی قدرتمند و مدرن» به عنوان چشمانداز تازه ملی صورت داد. استبداد ناشی از تمرکز قدرت در رضاشاه و از دست رفتن استقلال سیاسی کشور در جنگ جهانی دوم به ناکامی این چشمانداز ختم شد. ضعف حکومت مرکزی پس از شکست استبداد، چشم طمع روسها به تجزیه کشور با هدف غارت نفت شمال، حرص و آز انگلیسیها در غارت منابع نفتی ایران و حفظ قرارداد استعماری ۱۳۱۲ موجب شکلگیری چشمانداز «استقلال اقتصادی» توسط ملیگراها و مذهبیها به نام ملیشدن صنعت نفت شد. این چشمانداز با کودتای آمریکایی ۱۳۳۲ ناکام شد. هرچند کشتهشدن معلم مدرسه مموریال تبریز در انقلاب مشروطه و خدمات مورگان شوستر در حفظ منافع ملی ایران از دستبرد روسها و انگلیسیها ملت را نسبت به آمریکاییها امیدوار کرده بود ولی کودتا علاوه بر تغییر سیاسی حکمرانی ملی موجب تحقیر ملت توسط بیگانه شد. امری که بههیچوجه قابل هضم برای ایرانیان نبود.
این چالش به شکلگیری توافق همهفهم ملی دال بر «استقلال سیاسی» شد. انقلاب ۵۷ حاصل این چشمانداز بود هرچند فاصله طبقاتی روستاییان مهاجر به شهر و ایجاد طبقه جدید بیتأثیر نبود. مذهب نیروی ایمان به قدرت لایزال الهی برای تحقق استقلال سیاسی را به کار گرفت و مردم با اعتماد به این قدرت جدید وارد عرصه تازهای در دستیابی به عزت ملی شدند. بیش از 40 سال تلاش برای تثبیت استقلال سیاسی، فاصله بین جریانات را در جامعه ایرانی بیشتر کرد. بهکارگیری برخی مدیران بیتدبیر، منجر به رانت و عدم شفافیت دادههای اقتصادی، مهاجرت و از دست رفتن سرمایه اجتماعی شده است؛ازاینرو چشمانداز معاصر و پیشروی جامعه ایرانی «ایجاد فرصتهای برابر و امکان انتخاب و استقلال متوازن سیاسی و اقتصادی» است.