تا انتهای جهان راهی نیست
وقتی به 50، 60 سال پیش نگاه میکنم، یک نتیجه برایم قطعی است، اینکه دنیای ما در آن روزها دنیای کوچکی بود و ابعادی که ما در مخیله خودمان داشتیم، خیلی فراتر از محلهای که در آن زندگی میکردیم نمیرفت و تصورمان از جهان، چندان بزرگتر از شهری که در آن زندگی میکردیم، نبود.
وقتی به 50، 60 سال پیش نگاه میکنم، یک نتیجه برایم قطعی است، اینکه دنیای ما در آن روزها دنیای کوچکی بود و ابعادی که ما در مخیله خودمان داشتیم، خیلی فراتر از محلهای که در آن زندگی میکردیم نمیرفت و تصورمان از جهان، چندان بزرگتر از شهری که در آن زندگی میکردیم، نبود. اتفاقاتی هم اگر در گوشهای دیگر از جهان رخ میداد، چندان به ما ربطی نداشت یا بهتر بگویم اصلا ربطی نداشت. من پرواز آپلو به سمت ماه و گام اولین انسان بر ماه را به یاد دارم، آن را از تلویزیون دیدم، اما همان موقع، در محلهای که ما زندگی میکردیم، در هیچ خانه دیگری غیر از خانه ما تلویزیون نبود، برای همین تقریبا از کودکان همسالم، کسی دیگر، فرود ماهنشین آپلو را بر سطح ماه ندیده بود و وقتی فردای این اتفاق در کوچه با آنها از این رویداد سخن گفتم، این ماجرای بیهمتا، تقریبا برای هیچکدام جذابیتی نداشت و تازه ما در شهری ثروتمند مانند خرمشهر که دروازه مراودات تجاری ایران با جهان بود زندگی میکردیم و حالا که فکرش را میکنم، وقتی در چنین شهری، موضوع گامنهادن اولین انسان بر ماه، یک موضوع بیاهمیت بوده، قطعا در بسیاری دیگر از نقاط این سرزمین، این اهمیت صدها بار کمتر از آن بوده است و این داستانِ جهانی است که زمانی از این سرش تا آن سر، آنقدر دور بود که هیچوقت به هم نمیرسید.
«ویم وندرس»، کارگردان فیلم یگانه و بیهمتای «برلین زیر بال فرشتگان»، فیلم دیگری پس از آن و در سال 1991 ساخته به نام «تا انتهای جهان». در این فیلم، یکی از قهرمانان داستان، از توکیو با فرد دیگری در نیویورک تلفنی صحبت میکند، در حالی که چهره یکدیگر را در صفحه گوشی میبینند. به یاد دارم آن روز یعنی در سال 1991 وقتی این صحنه از فیلم را دیدم با خود گفتم چه تخیل مضحکی. دیدن یکدیگر با گوشی تلفن معمولی؛ اما فقط 20 سال بعد، این تخیل محقق شده بود و امروز، گوشی تلفن همراهی که چنین قابلیتی نداشته باشد، مربوط به دورانی فراموششده است. امروز هم دنیای ما کوچک است ولی در نقطه مقابل دنیای کوچک نیمقرن پیش. دنیای کوچک امروز، از جنس دنیای فیلم «تا انتهای جهان» است، دنیای کوچکی که از تهران تا توکیو و نیویورک را در لحظه میتوان سیر کرد.
چند روزی است که فیلمی در فضای مجازی دست به دست میچرخد و دوباره موضوع مهاجرت نخبگان را بر سر زبانها انداخته است. سال پیش در همین ایام یادداشتی داشتم با عنوان «نخبگان میروند یا میآیند» که برای این ادعای مسئولان حاکمیت یکدست نوشته بودم که از بازگشت نخبگان به کشور گفته بودند و حالا که دوباره سخن از نخبگان است، دیگر حتی کسی در رؤیاپردازیهایش از بازگشت نخبگان که نمیگوید هیچ، بعضی از ضرورت ممنوعالخروج کردن نخبگان میگویند، اما ندیدهام که یکی از این بزرگواران از دلایل رفتن نخبگان بگوید.
بگوید که جهانِ کوچک دیروز تبدیل به جهانِ کوچک امروز شده و نه تنها نخبگان، که اکثر مردم میدانند که در دیگر نقاط جهان چه خبر است و چه بخواهیم یا نخواهیم، آن را با آنچه در اینجا میگذرد مقایسه میکنند و اگر حتی بتوان خروج را ممنوع کرد، آگاهی از زندگی در دیگر نقاط جهان را به هیچ ترفندی نمیتوان ممنوع کرد. نمیتوان به یکی گفت اینجا قرار است بدون اینکه تو باخبر شوی با «قانون عفاف و حجاب»ی که در پنهان نوشته شده، انواع مجازاتها را برایت در نظر گرفتهاند و تو حق نداری به جای دیگری بروی و باید اینجا بمانی تا مجازاتها را بر تو اعمال کنند. یا اینکه، تویی که نخبهای و به دلیل توانایی ذهنی و فکریات به این جایگاه رسیدهای و نه با رانت و روابط پنهان و آشکار، باید اینجا بمانی تا کسی که یک قرن از عمرش گذشته، برایت تصمیم بگیرد که چگونه زندگی کنی، یا اینکه در جهانی که همه چیزش تعییر کرده و مشاغل و روابطش با صد سال پیش فرق دارد، چه برسد به تفاوت با قرنها پیشتر، و در جهانی که ایجاد شغل بسیار دشوار شده، در اینجا، کسانی که به جای انجام وظیفهشان که ایجاد اشتغال است، استارتآپها را میبندند، هزار نفر را با تقلب به دانشگاه میبرند و حالا صحبت از آن است که 15 هزار نفر را هم به روشهایی ویژه و از منافذی که خود میدانند چیست، بهعنوان هیئت علمی به دانشگاه بفرستند و راهحلشان برای نگهداشتن تو در این سوی دنیا، ممنوعالخروجکردن توست، بیخبر از اینکه شرط اول ماندن در جایی، داشتن منزلت است و وقتی برای تو که نخبهای، قانونی را در خفا مینویسند که انواع مجازاتها را بر تو بار کنند و بی آنکه تو در تصمیمگیریاش هیچ نقشی داشته باشی، و بی آنکه در جهانی بزرگ شده و ذهنش شکل گرفته که جهان دیگری بوده، چگونه باید گفت که تا انتهای جهان راهی نیست؟