برندگان جنگ غزه
جنگ پدیدهای انسانی است که همواره در طول تاریخ حیات بشر بخشی جداییناپذیر از زیست جمعی او بوده و تاریخ روابط بینالملل در دوران مدرن نیز مملو از رخداد آن است. نظام بینالملل کنونی، خود مولود یک پیمان صلح (1648) است و رشته روابط بینالملل نیز در آغاز (1919) با هدف جستوجوی راهکارهای صلح و جلوگیری از جنگ تأسیس شده است.
جنگ پدیدهای انسانی است که همواره در طول تاریخ حیات بشر بخشی جداییناپذیر از زیست جمعی او بوده و تاریخ روابط بینالملل در دوران مدرن نیز مملو از رخداد آن است. نظام بینالملل کنونی، خود مولود یک پیمان صلح (1648) است و رشته روابط بینالملل نیز در آغاز (1919) با هدف جستوجوی راهکارهای صلح و جلوگیری از جنگ تأسیس شده است. اگرچه انسان مدرن به مدد انقلاب علمی توانست کمابیش بر بلایایی که برای هزاران سال جان انسانها را گرفته بود از جمله فقر، قحطی و بیماریهای همهگیر غلبه کند اما همچنان در حل مسئله بغرنج جنگ ناتوان نشان داده است؛ شاید به این دلیل که جنگ برخلاف قحطی و بیماریهای همهگیر، همگان را به یک اندازه تهدید نمیکند و علیرغم آسیبها و ویرانیهایش همواره برخی از آن منتفع میشوند. اما از جنگ کنونی اسرائیل و حماس در غزه چه کسانی منتفع میشوند و چه بازیگرانی را میتوان برندگان این خشونت ویرانگر دانست؟
- از منظری برساختگرایانه، روابط بینالملل ذیل سه فرهنگ یا سه ساختار هویتی امکان بروز مییابد: فرهنگ هابزی، فرهنگ لاکی و فرهنگ کانتی. در فرهنگ هابزی، بازیگران «دیگری» را دشمن و عامل ناامنی وجودی خود ارزیابی میکنند و روابط، مبتنی بر دشمنی و حاصلجمع جبری صفر یا بازی برد-باخت تعریف میشود. در فرهنگ لاکی، بازیگران «دیگری» را رقیب خود ارزیابی میکنند و روابط، مبتنی بر رقابت و حاصلجمع جبری مضاعف یا بازی برد-برد تعریف میشود. در فرهنگ کانتی و در متعالیترین شکل روابط، بازیگران «دیگری» را همچون «خود» دارای حقوق برابر ارزیابی میکنند و آنچه برای خود نمیپسندند، برای دیگران نیز نمیپسندند. در ذیل فرهنگ هابزی، دغدغههای امنیتی در اولویت قرار میگیرد و توانمندیهای نظامی است که عامل برتری تلقی میشود و به تبع آن در سطح فروملی بیشترین منابع تخصیص و اقتداری به کارگزاران نظامی و امنیتی اختصاص مییابد در حالیکه در ذیل فرهنگ لاکی، دغدغهها عمدتا اقتصادی و رفاهی است و بیشترین منابع تخصیصی و اقتداری به کارگزاران تکنوکرات و متخصص در امور رفاهی تخصیص مییابد. فرهنگ متعالی کانتی نیز که در شرایط کنونی صرفا یک ایدئال دور از دسترس است که مصداقی متعین نمییابد.
از این منظر، فرهنگ تعارضی/هابزی محیط مناسب و مطلوب جنگسالاران است که موجودیت سیاسیشان به وجود دشمن وابسته است؛ چراکه در نبود آن یعنی در شرایطی که روابط مبتنی بر دشمنی تعریف نشود، آنها در سلسلهمراتب توزیع منابع جایگاهی فرادست نخواهند داشت. بنابراین مجموعه کارگزارانی که از ناامنی منتفع میشوند، همواره نیازمند زندگی در فضای فرهنگ هابزی هستند و تمایل به «امنیتیسازی» پدیدهها و محیطهای پیرامونی دارند. در سمت اسرائیلی دیگر راست افراطی که هویت خود را مبتنی بر دگرستیزی و تصویرسازی از تهدید وجودی فلسطینیان تعریف میکرد، امکانی برای کسب منابع در سازوکار سیاست داخلی اسرائیل نمییافت. همانگونه که در دهههای اخیر تشدید خشونت به تضعیف نیروهای چپ و طرفدار سازش در داخل اسرائیل منجر شده است، جنگ غزه نیز به شکلی مضاعف راستگرایی را در سپهر سیاست اسرائیل تقویت و تثبیت خواهد کرد. بر همگان آشکار بود که واکنش به حمله حماس و جهاد اسلامی به اسرائیل چیزی جز خشونت حداکثری و ویرانگر نخواهد بود؛ اما نیروهای سیاسیای که در فرهنگ هابزی خاورمیانه زیست میکنند به چنین خشونتی نیازمندند تا بقای سیاسی خود را تضمین کنند.
- از آغاز جنگ روسیه و اوکراین تمامی توجهات بینالملل متوجه آن بوده است و عمده دولتهای جهان -بهجز اندک دولتهایی که از روسیه حمایت کردهاند- تعهداتی عملی در موازنه روسیه به عنوان یک بازیگر تجدیدنظرطلب در پیش گرفتهاند. تا پایان سپتامبر گذشته آمریکا بالغ بر
74 میلیارد دلار و اتحادیه اروپا رقمی نزدیک به 84 میلیارد یورو به اوکراین کمک نظامی و غیرنظامی داشتهاند و در کنار آن هزینههای غیرمستقیم بسیاری را نیز ناشی از تحریم روسیه متحمل شدهاند. جنگ به درازا کشیده و نفس ارتش و اقتصاد روسیه بریده است؛ جنگ غزه با جلب توجه بینالمللی به مسئلهای غیر از بحران اوکراین فرصتی است تا پوتین نفسی تازه کند. هر اندازه دامنه این جنگ گسترش بیشتری بیابد و بازیگران بیشتری در آن درگیر شوند، وضعیت برای پوتین بهتر خواهد بود؛ چراکه دشمنانش ناگزیرند منابع را بین دو بحران تقسیم کنند. دومین برنده بزرگ این جنگ بیتردید ولادیمیر پوتین خواهد بود.
- مدت زیادی از توافق استراتژیک چین و عربستان و آغاز همکاریهای آن با اعضای شورای همکاری خلیج فارس نگذشته بود که در آخرین اجلاس جی 20 از پروژه کریدور هند به اروپا با حضور بنسلمان و مودی رونمایی شد و بایدن به گرمی دستان شاهزاده سعودی را فشرد. وابستگی 40درصدی چین به نفت کشورهای حاشیه خلیج فارس در کنار سرمایهگذاریهای متقابل طرفین، پذیرش نقش منطقهای بیشتری را برای چین ایجاب کرد و تنش در روابط تهران و ریاض با میانجیگری پکن رو به کاهش نهاد. چین پذیرفت که از نفوذ خود استفاده کرده و برای تأمین امنیت انرژی در منطقه هزینه کند، اما شیوخ خلیج فارس و مشخصا بنسلمان خود را عمیقا به موازنه مثبت فعالانه در سیاست خارجی پایبند نشان دادند. برای سعودی توافق استراتژیک با چین به معنای وابستهسازی یکجانبه به یک قدرت نبود و از اینرو در عین اینکه «چشمانداز 2030» را با طرح «کمربند-جاده» چین هماهنگ کرد، هوشمندانه و متکی بر آزادی عمل، در طرح کریدور هند که بزرگترین رقیب چین در منطقه محسوب میشود، نقش پذیرفت تا در کنار حل مسائل دیرینه با اسرائیل، خود را در امنیتی که وابستگی متقابل اروپا و هند میسازد، شریک کند و در این تصمیم از حمایت آمریکا نیز بهرهمند شود. پیام سیاست خارجی سعودی در دوران جدید به قدرتهای بزرگ این بوده است: ما نقشی مثبت و سازنده در زنجیره تولید جهانی میپذیریم اما نقش خود را به بالاترین قیمتهای پیشنهادی و به شکلی غیرانحصاری میفروشیم. اما برادر بزرگ «چین» که به دنبال دو-چندقطبیسازی از جهان آتی است، چنین آزادی عملی را از متحدانش خوش ندارد. اگر روند عادیسازی روابط عربستان و اسرائیل را مهمترین قربانی جنگ غزه بدانیم، به تبع آن، دومین قربانی آن پروژه کریدور هند-عربستان-اسرائیل-اروپا خواهد بود که عمیقا به تنشزدایی میان عربستان و اسرائیل متکی است. چین سومین برنده بزرگ جنگ در غزه است.