ادامه میهمانی چای عصرانه
دوست و همکاری داشتم از بزرگان حرفه گرافیک که سال گذشته در حدود همین ایام و در اتفاقی دلخراش جان باخت؛ مرحوم استاد «مسعود سپهر». از مسعود سپهر که در گرافیک معاصر ایران، وزنهای مهم به شمار میآمد، خاطرات بسیاری دارم، از آن جمله، نکات و سخنان بسیار دقیق و هوشمندانهای که به فراخور حال، به زبان میآورد. مثلا بارها شده بود که میگفت «هر جا متوجه شدی که مسیر را اشتباه آمدهای، برگرد؛ حتی اگر یک قدم تا انتهای مسیر مانده باشد».
دوست و همکاری داشتم از بزرگان حرفه گرافیک که سال گذشته در حدود همین ایام و در اتفاقی دلخراش جان باخت؛ مرحوم استاد «مسعود سپهر». از مسعود سپهر که در گرافیک معاصر ایران، وزنهای مهم به شمار میآمد، خاطرات بسیاری دارم، از آن جمله، نکات و سخنان بسیار دقیق و هوشمندانهای که به فراخور حال، به زبان میآورد. مثلا بارها شده بود که میگفت «هر جا متوجه شدی که مسیر را اشتباه آمدهای، برگرد؛ حتی اگر یک قدم تا انتهای مسیر مانده باشد». گمان نمیکنم هیچکس با این سخن مخالف باشد اما عجیب این است که با آنکه مطمئنم همه این سخن مرحوم سپهر را قبول دارند ولی در سیاست و جامعه، تقریبا کسی را نمیشناسم که بگوید فلان کار من اشتباه بوده و فلان مسیر را بهخطا رفتهام و وقتی فهمیدم که مسیرم اشتباه بوده، از آن برگشتهام. فرق هم نمیکند ما به کدام طیف سیاسی وابسته باشیم، تقریبا همگی، از قبول اشتباه و اعتراف به آن پرهیز داریم و حتی وقتی میفهمیم مسیرمان اشتباه است، نهتنها تا انتهای مسیر میرویم بلکه برای آنکه نشان دهیم کارمان نهتنها خطا نبوده بلکه کاملا هم درست بوده، چند گام نیز جلوتر از انتهای مسیر میرویم تا ثابتقدم بودن خود را به همه نشان دهیم. احتمالا یادتان هست حدود سه سال پیش، بیش از 220 نفر از نمایندگان مجلس انقلابی شورای اسلامی در نامهای خطاب به جناب ابراهیم رئیسی، «ضمن تشریح وضعیت اقتصادی کشور»، از او برای حضور در انتخابات ریاستجمهوری دعوت کردند و ایشان هم با قبول این دعوت قوی، اعلام کردند که برنامهای 7000 صفحهای (که هیچوقت حتی یک صفحهاش منتشر نشد) برای اداره کشور تهیه کردهاند و قصد دارند هم تورم را ابتدا نصف و بعد تکرقمی کنند، هم سالی یکمیلیون مسکن بسازند و هم سالی یک میلیون شغل جدید ایجاد کنند. بعد از آن هم تقریبا هر هفته و گاهی نیز هفتهای دوبار از حرکت قطار پیشرفت سخن راندند تا آنجا که اخیرا گفتهاند که نهتنها قطار پیشرفت که ریل این قطار هم به حرکت درآمده است.
اما امروز پس از آن دعوت قدرتمند مجلس انقلابی از جناب رئیسی که بیاید و سکان هدایت قوه مجریه را به دست بگیرد و پس از تکمیل حلقه یکپارچکی اداره کشور و حذف گسترده تمام آنهایی که بر سر راه قطار پیشرفت مانع ایجاد میکردند، کار بهجایی رسیده که همین مجلس انقلابی که برای بهبود وضعیت اقتصاد کشور از آقای رئیسی دعوت کرده بود تا کاندیدای ریاستجمهوری شود، کلیات لایحه بودجه تقدیمی ایشان به مجلس را رد میکند. نمیدانم آیا تاکنون چنین اتفاقی در تاریخ 45ساله جمهوری اسلامی رخ داده یا نه، ولی تا آنجایی که به یاد دارم، حتی در مجالسی که از نظر سیاسی در جبهه مقابل دولت وقت بودهاند (مانند مجلس هفتم و دولت اصلاحات آقای خاتمی یا حتی همین مجلس و دولت جناب روحانی) چنین برخوردی با لایحه بودجه نشده. حال ببینید که بهقول آن ضربالمثل، آش چقدر شور شده که مجلس انقلابی و همجهت با دولت انقلابی نه در جزئیات که کل لایحه بودجه را رد میکند و یکی از نمایندگان عضو کمیسیون برنامهوبودجه از تورم 44درصدی سال 1402 میگوید و آنطورکه از مفاد بودجه برمیآید، این تورم نهتنها در سال آینده کم نخواهد شد که به احتمال بسیار، با این حرکتی که از قطار پیشرفت میبینیم، بر آن افزوده خواهد شد. با وجود این و با آنچه در تنظیمات انجامشده برای انتخابات مجلس پیشرو مشاهده میشود، به نظر میرسد این قطار قرار است به همین شکل به حرکت خود ادامه دهد.
اما موضوع فقط این نیست که در ساختار حاکمیت یکدست، کسی آنچه اتفاق افتاده را گردن نمیگیرد و با وجود آنکه وضعیت حاصل از یکدستی سه قوه، برای نمونه خود را در «یک استکان چای دبش» نشان داده، قرار است همین روند ادامه پیدا کند که در طرف مقابل هم گویا در بر همان پاشنه که در این پنج سال و بهخصوص در انتخابات ریاستجمهوری قبل چرخیده، بچرخد. موضوع این است که سیاستورزی یعنی تلاش برای بهبود وضعیت زندگی مردم حتی به اندازه یک سر سوزن یا حداقل جلوگیری از بدترشدن اوضاع. به من خرده میگیرند که اصرار تو برای شرکت در انتخابات در این سالها وقتی که حضور یا عدم حضور تأثیری ندارد، اصرار بیجایی است. بسیار خب، اصرار من بیجاست ولی این عدم حضور باید یک جایی در زندگی مردم اثری داشته باشد یا خیر؟ اینکه بگوییم کاری نمیشود کرد که معنای سیاستورزی نیست. این عین عدم سیاستورزی است. بالاخره بعد از پنج سال از انتخابات مجلس سیزده هم نه، بعد از همین سه سال و تشکیل این دولت و قطار پیشرفتی که به آن مباهات میکند، نتیجه مثبت این عدم حضور در انتخابات بر زندگی جاری مردم چه بوده؟ لوایح اصل هشتادوپنجی؟ آیا جز این است که گویا همین مجلس و همین ساختار نیز قرار است یکدستتر بشود؟ آیا باید هیچ کاری نکنیم تا از درونش چند استکان چای دیگر بیرون بیاید؟ حاکمیت یکدست به کنار، آنهایی که معتقدند این میهمانی چای عصرانه، حاصلش میشود همین بودجهای که کسی قبولش ندارد، هدفشان از سیاستورزی چیست؟ آیا «ادامه هیچکاری نکردن» و هیچ برنامهای نداشتن و امید بستن به اینکه خودش یکجوری درست بشود؟