|

انتخابات ریاست‌جمهوری، عدم توافق و بی‌آیندگی

هجوم پرتعداد چهره‌های سیاسی برای اعلام نامزدی در انتخابات ریاست‌جمهوری نمایی کاملا واضح از جزیره‌ای‌شدن سیاست در ایران است. جایی که برای بالاترین سطح رقابت سیاسی در کشور و تلاش برای گرفتن عالی‌ترین پست اجرائی مملکت، نه خبری از کوچک‌ترین توافقی میان نیروهای سیاسی دیده می‌شود و نه چیزی به نام برنامه و ایده اداره کشور وجود دارد.

هجوم پرتعداد چهره‌های سیاسی برای اعلام نامزدی در انتخابات ریاست‌جمهوری نمایی کاملا واضح از جزیره‌ای‌شدن سیاست در ایران است. جایی که برای بالاترین سطح رقابت سیاسی در کشور و تلاش برای گرفتن عالی‌ترین پست اجرائی مملکت، نه خبری از کوچک‌ترین توافقی میان نیروهای سیاسی دیده می‌شود و نه چیزی به نام برنامه و ایده اداره کشور وجود دارد. نسبت‌دادن این وضعیت به‌هم‌ریخته به «فرهنگ سیاسی» ایرانیان چیزی جز نادیده‌گرفتن اصل موضوع و انحراف از واقعیت نیست. امیل دورکهایم که بسیاری او را پایه‌گذار جامعه‌شناسی می‌دانند، اعتقاد دارد بزرگ‌ترین اختراع تاریخ بشر نه چرخ و آتش و برق، بلکه سازمان بوده است؛ یعنی چیزی که بشر را قادر کرده به امور عمومی خود نظم ببخشد، اصلاح کند، چشم‌انداز ایجاد کند و با تقسیم وظیفه متناسب به پیشرفت برسد. این همان پاشنه آشیل امروز ایران در عرصه‌های مختلف و در رأس آنها کنشگری سیاسی است. ما در ایران با خلأ عمومی نهادها و ساختاری متناظر و متناسب با نیاز جامعه و کشور مواجه هستیم و در پی آن به مشکل «توافق‌سازی» در سطح عمومی رسیده‌ایم. این مشکل در هر گوشه‌ای خود را به شکلی نشان می‌دهد که انتخابات ریاست‌جمهوری نیز یکی از آنهاست. وقتی هیچ ساختار پایدار و نهادینه‌شده‌ای برای توافق سیاسی وجود ندارد و مهم‌تر از آن، کنش سیاسی پیوستگی و تبعیتی از توافق یا عدم توافق سیاسی ندارد و عوامل قدرتمند دیگری بر آن تأثیر می‌گذارند، توقع این حجم از هرج‌ومرج برای هجوم چهره‌ها به منظور نام‌نویسی در انتخابات ریاست‌جمهوری کاملا طبیعی می‌شود.

عموما در توصیف کارکرد احزاب به دو نقش آنها توجه می‌شود؛ یکی تولید و تربیت نیروی سیاسی و دیگری تدوین برنامه مشخص و مدون برای اداره کشور. اما کمتر به این نکته توجه شده که کارویژه اصلی احزاب انتظام‌بخشی به امر سیاسی و در نهایت نظم‌بخشی به جامعه از راه ایجاد «توافق» است. در واقع سازمان‌های سیاسی امکان تولید نیروی انسانی و تدوین برنامه نخواهند داشت مگر اینکه امکان ایجاد توافق بین گروهی از کنشگران را داشته باشند؛ توافقی که زمینه تقسیم نقش، مسئولیت و همکاری است. خلأ نهادهای توافق‌ساز در سطوح مختلف، جامعه ایران را اندک اندک تبدیل به جزایری جداافتاده و بی‌ارتباط از هم کرده و این روند در حال پیشروی است. این خطری جدی است که توان ما برای توافق حتی در سطح نخبگان سیاسی، آن هم در شرایطی که هر کدام خطری جدی را احساس می‌کنند، از دست داده‌ایم؛ یعنی نخبه و کنشگر سیاسی ما که علی‌القاعده باید نسبت به ضروریات عمومی جامعه و منافع خود آگاه باشد هم توان توافق‌پذیری کمی دارد، چه برسد به عناصر متکثر سطوح پایین‌تر جامعه. معنای این حالت فقط و فقط افزایش تنازعات درونی جامعه و افزودن بر دامنه تقابل‌ها بر سر منافع است چراکه بدون توافق هیچ همکاری‌ای وجود ندارد و بدون همکاری نیز منفعت مشترکی در کار نیست. اما نکته دیگر این است که دولت برآمده از درون چنین سازوکار و زمینه‌ای چه تأثیری بر فضای عمومی کشور خواهد گذاشت؟ دولتی که خود برآمده از فرایندی است که نه از مسیر توافق گذشته و نه داشتن برنامه از الزامات روی‌کار‌آمدنش هستند، حتما در کار انتظام‌بخشی و رتق و فتق امور کشور ناکام خواهد بود. واقعیت این است که با وجود تفاوت‌های ایدئولوژیک و رویکردی نامزدهای مختلف ریاست‌جمهوری، از این حیث نمی‌توان تفاوت چندانی بین آنها قائل شد. عموم اظهارنظرهایی هم که توسط این نامزدها و کمپین‌های آنها درباره شیوه اداره امور کشور می‌شود، بیشتر ایده‌هایی کلی و حتی کلیشه‌ای است که از هر دوره به دوره دیگر منتقل می‌شوند نه برنامه مدونی که دارای رویکرد اجرائی مشخص باشد. به همین سبب در اغلب موارد دولتمردان پیروز ایران بعد از به‌دست‌گرفتن سکان امور اجرائی کشور ایده‌های انتخاباتی خود را کم و بیش با شیوه «هر چه پیش آید، خوش آید» به پیش می‌برند تا محاسبه منطقی و از پیش تعیین‌شده. هرچند ‌در تأثیر انتخابات ریاست‌جمهوری بر شیوه و کیفیت اداره کشور شکی نیست اما تضمین این کیفیت نیازمند کیفی‌سازی به مراتب بیشتر خروجی انتخابات از طریق ساماندهی سیاسی است. پیروزی قوی‌ترین سیاست‌مداران هم بدون توافقات سیاسی و در عین نبود برنامه بسیار سخت می‌تواند راهگشای شرایط کشور، آن هم شرایطی مانند ایران امروز باشد. آنچه می‌تواند روند فعلی را تا حدی دچار تغییر کند و اوضاع را بهبود ببخشد، شکل‌گیری تحزب، آن هم به معنای حقیقی و صحیح کلمه است. احزاب فصلی و انتخاباتی نه می‌خواهند و نه می‌توانند با مطالبه محوری و پیگیری خواسته‌های بدنه خود، تفاهمات سیاسی را در بالادست فراهم کنند.

احزاب حقیقی با پرورش نیروهای سیاسی و ایجاد امکان برقراری تفاهم با دیگر عناصر قدرت، تا حد قابل توجهی می‌توانند در مقابل روند جزیره‌سازی سیاست در ایران بایستند. سوی دیگر این میدان هم البته به کاندیداها برمی‌گردد. آنان باید خود را موظف به ارائه برنامه ببینند و با اعداد و ارقام، چند‌و‌چون اقدامات خود را به مردم اعلام کنند تا شاید‌ موفق به جلب نظر آنان شوند. در کنار این مسیر، کاندیداهای انتخابات ریاست‌جمهوری باید کابینه خود یا دست‌کم افراد دارای مسئولیت‌های حساس در کابینه‌شان را به جامعه معرفی کنند. حق رأی‌دهندگان است که بدانند اگر فردی را به کرسی ریاست‌جمهوری رساندند، چه فردی به عنوان معاون اول، وزیر کشور، وزیر امور خارجه و معاونت امور زنانش فعالیت خواهد کرد. بروز این مسائل در کنار هم می‌تواند انتخابات ریاست‌جمهوری ایران را تا حدی برنامه‌محور کند و اتفاقا همان زمان است که شاهد بروز و ظهور راه‌حل‌های حقیقی برای حل مشکلات، معضلات و بحران‌ها خواهیم بود. مادامی که در بر پاشنه فعلی بچرخد، دل‌بستن به افراد با شعارها و برنامه‌های کلی، تا حد قابل توجهی‌ یأس و سرخوردگی را بر جامعه تحمیل خواهد کرد.