وزارت ارشاد و فصل اعتماد به مردم
همیشه افتخارم این بوده که خود را یک فعال صنفی دانستهام و ترجیحم آن است که هرجا خود را معرفی میکنم یا اگر دیگران صفتی برایم به کار میبرند، بگویند که فلانی یک فعال صنفی است.
همیشه افتخارم این بوده که خود را یک فعال صنفی دانستهام و ترجیحم آن است که هرجا خود را معرفی میکنم یا اگر دیگران صفتی برایم به کار میبرند، بگویند که فلانی یک فعال صنفی است. نمیدانم داستان «راچدایل» را میدانید یا نه؟ داستان راچدایل، سابق بر این و در زمانی که ما دانشآموز بودیم، یکی از مطالب درسی در کتاب فارسی بود که بعد از انقلاب از کتابهای درسی حذف شد. راچدایل شهری کوچک در انگلستان است که در قرن نوزدهم، 28 کارگر در آن یک شرکت تعاونی راهاندازی کردند و مقدمهای شد برای یک کار گروهی که منافعش به صاحبان مشترک آن برسد. همان اتفاقی که بهنوعی برای همکاران طراح گرافیک در کشور ما رخ داد و در ابتدای دهه 70، یک تعاونی تأسیس کردند و با تجربه حاصل از آن، «انجمن صنفی طراحان گرافیک ایران» را در سال 76 بنا نهادند؛ اولین نهاد صنفی در بین صنوف هنرهای تجسمی. یک نهاد واسط بین مردم و حاکمیت که مهمترین کارش، تجمیع و هدفمندکردن خواستهها و مطالبات اعضای خود از نهاد حکومت است و بیرونرفتن از فعالیت اتمیزه. از طرفی انتقالدهنده خواستهها و نظرات حاکمیت به بدنه خود نیز هست و برای همین به آن نهاد واسط میگویند. نهادی که مطالبات هر دو سو را تبدیل به یک گفتار قابل فهم میکند؛ گفتاری که حدی از عقلانیت در آن نهفته است و مهمترین ثمرهاش دورشدن از خیالپردازی است. اما رسیدن به این سطح از گفتار و پرهیز از خیالپردازی، پروسهای زمانبر است و ایبسا که از حوصله خارج شود و سر به ناکجاآباد ببرد. حتما میدانید که مجلس شورایی که پس از انقلاب مشروطه روی کار آمد، متشکل از نمایندگان صنوف بود و صنوف بنا بر آنچه در بالا آمد، تشکلهای واسط بین مردم اتمیزه و حکومت متشکل هستند، اما به هزاران دلیل این روش برای نمایندگی مردم دیرپا نبود و هرچه بود، با کودتای 1299 بساطش جمع شد. اما واقعیت این است که نیاز به نهادهای واسط، یک نیاز ناگزیر برای تحکیم مدرنیته است؛ مدرنیتهای که چه بخواهیم، چه نخواهیم ناچار به ورود به آنیم؛ یعنی نمیتوان اتومبیل داشت، خیابان داشت، چراغ راهنمایی و خطکشی عابر پیاده داشت، ولی فرهنگ عمومی و رفتارهای اجتماعیمان، پیشامدرن باشد، که حاصلش میشود همین نحوه رانندگی در کشورمان که به گفتهای بالاترین تلفات جادهای جهان را داریم.
و نمیشود که فقط انتظار داشته باشیم که رفتار اجتماعیمان در رانندگی مدرن شود و باقی موارد پیشامدرن باشد، که هرچه هست، در تمام وجوه زندگیمان این تغییر ضروری است؛ والا در همه سطوح، حاصل کارمان شبیه همان تلفات جادهایمان خواهد شد. این مقدمه را گفتم که به مقصودم از نوشتن یادداشت برسم. انتخاباتی در کشور برگزار شده که نتیجهاش برگزیدن رئیسجمهوری است که طور دیگر رفتار میکند و طور دیگری حرف میزند. طور دیگر حتی اینکه در کشوری که دینی است، وقتی از نهجالبلاغه شاهد مثال میآورد، گویی از کتابی جدید شاهد آورده است و سکناتش طوری است که اعتماد جلب میکند و امید میآفریند. نمونهای برای مثال میآورم. سه سال پیش، وقتی در همین ایام، رئیس دولت سیزدهم مشغول معرفی اعضای کابینه خود بود، در بین اهالی هنر و فرهنگ ولوله افتاد در مخالفت با آن کسی که قرار بود وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی شود و بیانیهها نوشته شد با ادبیاتی گاه تند و گاه ملایم در این مخالفت . اما حالا با انتخاب رئیسجمهور جدید و شیوهای که در گزینش وزرا شکل گرفته، شاید برای اولین بار باشد که آن تشکلهای صنفی که قرار است نهاد واسط بین مردم و حاکمیت باشند، خود را در آن جایگاه میبینند که نه بهعنوان مخالفخوان، بلکه در کسوت مطالبهگر، از وزیر مطلوب خود حمایت کنند و این همان جایی است که تشکل صنفی معنا پیدا میکند، مطالبه براساس اثبات و نه نفی. به گمان من این از برکات این انتخابات و حتی مهمترین وجه آن است که مثلا هفت نهاد صنفی تجسمی، به طور مشخص از یک کاندیدا حمایت میکنند و به من هم این انگیزه را میدهند که بهعنوان یک عضو از مجموعه صنوف تجسمی، دست به قلم ببرم و در پشتیبانی از این حرکت صنفی یادداشت بنویسم. اتفاقی که برای شخصی مانند من مایه مباهات است که صنوف تجسمی، نه به راه نفی بلکه در مقام اثبات قرار گرفتهاند و این یعنی گامی بلند در راستای مدرنشدن یک جامعه. هرچند دراینمیان باز هم هستند کسانی که رفتارهای پیشامدرن دارند، اما اگر در نهایت، آنچه حاصل میشود معرفی کاندیدای صنوف باشد، صنوفی که اثباتا بیانیه دادهاند و آنهم اینقدر منسجم و هفتگانه، میتوان امیدوار بود که دولت جدید در راستای وعدههای خود گام برمیدارد و نتیجه کارش، اعتماد به مردم است. مردمی که دیگر نه اتمیزه، بلکه متشکل سخن میگویند. باشد که چنین باشد.