|

بررسی معضلات حوزه فرهنگ و هنر و راهبردهای اصلاح آن در گفت‌وگو با مجتبی حسینی، معاون هنری سابق وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی

لطفا ایرانی‌تر ببینیم

چند روز پیش برای نخستین بار او را دیدم. تصویر دیگری از او در ذهنم شکل گرفته بود؛ تصویری که نمی‌دانم چرا با واقعیتش تفاوت زیادی داشت. یک کت و شلوار کرم با پیراهن آبی آسمانی بر تن داشت. معلوم بود که راه و رسم استایل را می‌داند. زمانی رئیس موزه ملک بوده است، روزگاری هم معاون هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و حالا هم می‌گویند قرار است که احتمالا وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی شود.

لطفا  ایرانی‌تر ببینیم

چند روز پیش برای نخستین بار او را دیدم. تصویر دیگری از او در ذهنم شکل گرفته بود؛ تصویری که نمی‌دانم چرا با واقعیتش تفاوت زیادی داشت. یک کت و شلوار کرم با پیراهن آبی آسمانی بر تن داشت. معلوم بود که راه و رسم استایل را می‌داند. زمانی رئیس موزه ملک بوده است، روزگاری هم معاون هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و حالا هم می‌گویند قرار است که احتمالا وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی شود. هر چه هست، نامش مجتبی حسینی است. هنوز چند سالی با 50ساله‌شدن فاصله دارد. جوان است. برای همین خیلی جدی در لیست وزرای پیشنهادی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نشسته است. کمی در نگاهم او را بالا و پایین می‌کنم. بدون تعارف تمیز و خوش‌پوش است و شعر هم البته زیاد می‌داند. آرام سخن می‌گوید و متین. دوست دارم کمی اذیتش کنم اما حال و هوای گفتارش مسیر این مواجهه را می‌بندد. از استادان هنر خوشنویسی است. هنرمندی که درواقع سیاست‌گذاری‌های فرهنگی و هنری را آموخته است و شاید در مقیاسی بزرگ‌تر تجربه‌اش را وسیع‌تر به کار بگیرد. گفت‌وگوی ما حوالی مسائل مرتبط با وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی می‌چرخد، یعنی مشکلاتی که در این حوزه وجود دارد و ساختارهایی که باید ترمیم شوند. از او می‌پرسم که برای ارتقای جایگاه هنر و فرهنگ ایرانی چه باید کرد و او می‌گوید برای اینکه هنر را از تهدید به فرصت تبدیل کنیم، باید نگاه را وسیع‌تر و ایرانی‌تر کنیم. می‌خواهم صحبت‌هایش را این‌گونه تحلیل کنم که برای ترمیم جایگاه فرهنگ و هنر و بهبود زخم‌های این حوزه باید ایرانی‌تر ببینیم. آیا می‌شود که چنین منفعت ملی را پشتوانه هر اقدامی کرد که می‌خواهد فردای بهتری بسازد؟ او می‌گوید باید بشود. متن گفت‌وگو با مجتبی حسینی را در ادامه بخوانید.

 

 جناب حسینی در خدمت شما هستیم تا درباره سیاست‌گذاری‌های فرهنگی کشور، ضرورت‌ها و نیازهای فرهنگ و هنر ایران صحبت کنیم. البته این روزها نام شما نیز به‌عنوان یکی از گزینه‌های وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مطرح شده که به آن خواهیم پرداخت اما پیش‌از‌آن درباره ساختارهای فرهنگی و هنری صحبت کنیم. شما به‌عنوان یک هنرمند که مدیریت کلان هنری را نیز تجربه کرده‌اید، اگر بخواهید به‌عنوان منتقد به جغرافیای امروز فرهنگی کشور نگاه کنید، چه می‌گویید و چه تعریفی از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به‌عنوان متولی این بخش ارائه می‌دهید؟

برای پاسخ به این پرسش دو گزاره می‌تواند باب گفت‌وگو را باز کند. وقتی در عرصه مدیریت فرهنگی و هنری فعالیت می‌کنیم، می‌بینیم عملکرد دستگاه‌ها و مدیران فرهنگی بیشتر یک عملکرد اقتضائی است تا عملکردی راهبردی؛ عملکرد اقتضائی به این معناست که در مناسبت‌های مختلف برای کارهای موجود برنامه‌ای طراحی شود، نه دورنما و منظری از قوت‌ها و ضعف‌ها.

به‌عنوان مثال در سال 1397 زمانی که معاون هنری بودم، سعی کردیم یک نظام آماری ایجاد کنیم که در کنار رویدادها و اتفاقات و برنامه‌ها بتوانیم منظر قابل درکی از بخش کلان هنر و فرهنگ کشور ارائه دهیم. در آن سال معاونت هنری وزارت ارشاد مکلف بود از 448 جشنواره و رویداد حمایت کند. توجه کنید که تنها معاونت هنری و نه بخش‌های دیگر؛ آنچه در تکلیف معاونت هنری قرار داشت، چنین رقمی را نشان می‌داد.

این تعداد جشنواره و رویداد از تعداد روزهای سال بیشتر بود و طبیعی است که اگر همه شب‌ها قدر بود، شب قدر، بی‌قدر بود. این تعداد جشنواره نمی‌تواند تأثیر گسترده‌ای داشته باشد. کمااینکه می‌بینیم در کشوری مانند آلمان جشنواره‌های تئاتری به تعداد انگشتان دو دست نمی‌رسند، اما در کشور ما 85 جشنواره تئاتری داشتیم که در سال 98 به دلیل درگیری کرونا ناگزیر برخی از جشنواره‌ها و رویدادها محدودتر شد و تعداد جشنواره‌ها به 368 جشنواره کاهش یافت که باز هم از تعداد روزهای سال بیشتر است. این جشنواره‌ها عمدتا اقتضائی شکل گرفته بود، یعنی به طور مثال براساس این ذهنیت که ما هنرجویانی در فلان رشته هنری داریم و اینها باید کشف استعداد و راهنمایی شوند... .

می‌توان گفت که درواقع برحسب برخی مناسبات سیاسی و اجتماعی شکل گرفته بودند؟

بله، دقیقا یا حتی برخی مناسبت‌های بدتر از اینها، یعنی دلیل شکل‌گیری آنها مناسبات شخصی بود. مثلا فردی مسئول اداره شهرستانی شده بود و با شناخت‌نداشتن از فرهنگ آن شهر، اقدام به برگزاری جشنواره می‌کرد و مسئولان بعدی نیز که در چنین شهرهایی مستقر می‌شدند، آن جشنواره را ادامه می‌دادند تا به تعطیلی جشنواره متهم نشوند.

درواقع هزینه‌هایی که باید صرف فرهنگ و هنر و زیرساخت‌های آن شود، صرف جشنواره‌ها می‌شد؟

وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی عمده اعتبارات دولتی را که به‌عنوان بودجه سالانه دریافت می‌کند، تقریبا از پیش محل هزینه آن مشخص است و اگر پرداخت نشوند، یک بحران ملی به وجود می‌آید. یکی از دلایل توسعه نامتوازن همین است، پس مدیریت اقتضائی برای یک پدیده جدی، خطای استراتژیک محسوب می‌شود و ای‌بسا که ما با توجه به ظرفیت تاریخی و جغرافیایی و سرمایه انسانی‌مان باید از ابتدا به سراغ مدیریت راهبردی و استراتژیک فرهنگ و هنر می‌رفتیم. از سوی دیگر تصویری که از هنر مخابره شده، تصویر نامتناسب، ناقص و مخدوشی است که نخستین ویژگی آن تأثیر منفی روی داوری ما از هنر خواهد بود. زمانی هم که داوری درستی از هنر شکل نگیرد، هنر به جای اینکه فرصت تلقی شود، تهدید تلقی خواهد شد.

یعنی از منظر سیاسی یا در منظر عمومی نیز این تأثیر قابل تحلیل است؟

حتی در منظر عمومی نیز می‌توان چنین نتیجه نامناسبی را از هنر دید. تا به حال ندیده‌اید که برخی فرزندان خود را از خواندن هنر پرهیز می‌دهند و می‌گویند که انتهای این مسیر فقر است. این تفکر از کجای تاریخ ما سرچشمه گرفته است؟ در مطالعات تاریخی می‌بینیم یکی از کسانی که از دست روزگار بسیار گلایه کرده، میرزا محمد‌رضای کلهر خطاط در دوره قاجار است. او شکوائیه‌های زیادی نوشته و از وضع اقتصادی بد آن دوران گفته است. می‌گوید این‌قدر وضع مالی‌ام خراب شده که مجبورم پلو بخورم. چون جز بقال سر کوچه کسی به من نسیه نمی‌دهد. کلهر نشانه‌های تاریخی بسیاری دارد و از زندگی ایشان منابع خوبی یافت می‌شود. به طور مثال میرزا محمدحسن خان اعتمادالسلطنه گزارش خوبی از او نوشته یا در «شرح حال زندگانی من»، مستوفی به‌خوبی زندگی او را شرح داده است. گزارش می‌دهد که ایشان مثلا دو تومان از اداره انطباعات دریافت می‌کند، یک تومان از فلان سلطنه بابت هزینه آموزش فرزندش دریافت می‌کند و در مجموع با دیگر دریافتی‌ها، درآمد ماهانه میرزای کلهر بین 14 تا 18 تومان بوده است. در‌حالی‌که در محله خوب سنگلج یک منزل معمولی را می‌شده با دو تا 2.5 تومان اجاره کرد، یعنی نرخ اجاره یک‌هفتم میانگین درآمد کلهر بوده است. اگر محله سنگلج را با آن خصوصیاتش در دوره ناصری بررسی کنیم، شاید معادل اجاره یک آپارتمان صد‌متری در حوالی پاسداران یا شریعتی باشد. آیا یک خوشنویس از خوشنویسان روزگار معادل هفت برابر کرایه خانه خود درآمد دارد؟ به‌این‌ترتیب یکی از هنرمندانی که بسیار از دست روزگار بابت نداری شکایت کرده، همین میرزای کلهر خطاط بوده است.

ثروت میرزا احمد نیریزی از راه کتابت قرآن در دوره صفویه شاید از بودجه سالانه شهرداری اصفهان بیشتر بوده است. وقتی این اطلاعات تاریخی را در اختیار داریم، پس چنین تفکری که هنر را بر‌نمی‌تابد و آن را معادل فقر می‌بیند، از کجا آمده است. این یک تصویر کلاسیک در میان هنرمندان ماست در‌صورتی‌که الزاما همه هنرمندان جهان امروز نیز افراد مستمندی نیستند. پس تلقی عمومی درست نیست. درباره هنر متأسفانه بیشتر تهدیدهای آن بررسی می‌شود تا اینکه به فرصت‌ها توجه شود. از منظر سیاست‌گذاری هم به تهدیدهای آن بیشتر توجه می‌کنیم در‌حالی‌که هنر فرصتی همراه با فضل و پیشینه فرهنگی، همراه با توسعه اقتصادی و اجتماعی و حل بحران‌ها و تلطیف روحیه است؛ یعنی در دشوارترین شرایط و حتی در سوگ عزیزان، هنر با نغمه‌های خود از بار هر نوع مصیبتی کم می‌کند و در شادی نیز هنر به نیکی می‌تواند فضا را تلطیف کند. اشتغال که امروز عنصری بسیار اساسی و البته ضرورتی ویژه محسوب می‌شود، در زمینه هنر خلاق بسیار آسان‌تر، پایدارتر و کم‌زیان‌‌تر به نتیجه و عینیت می‌رسد.

چگونه می‌توان این مسئله را حل کرد؟

با آموزش می‌توانیم از این معضل عبور کنیم. اگر چتر خود را وسیع‌تر بگیریم و نگاهی ملی‌تر و ایرانی‌تر داشته باشیم، ناگزیریم به همه هنرها نگاه کنیم و خاصیت مولد آنها را بپذیریم. مثالی می‌زنم، در نیمه نخست دهه 70 بیش از دو میلیون نفر بافنده فرش و بیش از دو‌و‌نیم میلیارد دلار صادرات فرش در ایران وجود داشت. فرش برای ما مانند نفس است، اگر می‌خواستیم فرش‌بافی را آموزش بدهیم، هزینه کلانی شکل می‌گرفت اما افراد آموزش‌ها را از خانواده‌ها فرامی‌گرفتند و نسل به نسل انتقال پیدا می‌کرد و تبدیل به استادهای بی‌بدیل فرش‌بافی می‌شدند. فرش یک شغل و هنر ایرانی محسوب می‌شود که در زندگی و در بطن زندگی ایرانی ریشه گرفته است اما کار را به جایی رساندیم که امروز حداکثر 700 هزار نفر بافنده فرش و حداکثر 40 میلیون دلار صادرات داریم.

در این جغرافیایی که ترسیم کردید، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در کجا ایستاده است. سیاست‌گذاری‌هایی که باید انجام می‌شده، چگونه بوده و به چه نحوی انجام شده است؟ به طور ساده می‌توان پرسید پس وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی چه کرده است؟ 

من به‌عنوان یک شهروند علاقه‌مند به هنر اگر به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نگاه کنم، در نگاه من با مدیرانی که در این وزارتخانه حضور داشته‌اند، تفاوت‌هایی وجود دارد. اما اگر نگاه واقعی داشته باشیم، یعنی نگاهی که خدشه‌ای ندارد و تناسب مطلوبی در آن وجود دارد، می‌شود گفت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به جای سیاست‌گذاری، بیش از حد تصور درگیر اجرا بوده است. مثل رویدادهایی که پیش‌از‌این به آن اشاره کردم. تعداد رویدادهایی که وزارت فرهنگ برگزار می‌کند، در بهترین حالت دو‌ونیم برابر روزهای سال است.

درواقع شما با زیاد‌بودن رویدادها مخالف نیستید. در اینکه دولت این‌همه رویداد برگزار می‌کند، تشکیک ایجاد می‌کنید و با آن مخالفید. مثلا اگر در روستایی به شکل خودجوش رویداد هنری برگزار شود، استقبال هم می‌کنید اما با وجه دولتی آن مخالفید.

این فوق‌العاده جذاب است. وزارت فرهنگ و ارشاد براساس قانون مأموریت‌هایش که در سال 65 تصویب شده، وظایفش در قالب یک مثلث سه‌ضلعی قرار می‌گیرد. یکی وظیفه سیاست‌گذاری و دیگری حمایت و هدایت و بعدی نظارت است. بیشترین اعتبارات این وزارتخانه به جای اینکه در این مثلث به گردش دربیاید و یک راهبرد اساسی را بیافریند، برای رویدادهای اقتضائی هزینه می‌شود. د‌رحالی‌که این باید می‌آمد و در حوزه سیاست‌گذاری‌ها منظر ایجاد می‌کرد. بعد به‌وضوح مشاهده می‌کردیم که به نسبت چهار میلیون نفر فعال، دانشجو، دانش‌آموز و کنشگر هنر در زیرساخت‌ها به‌شدت این کمبود می‌تواند اختلاف‌های زیاد و ناکامی‌های متعدد به وجود بیاورد. باید این زیرساخت‌ها را توسعه می‌دادیم و مطمئن می‌شدیم بخش خصوصی و هنرمندان می‌توانند بازار عرضه و تقاضای هنر و حتی بازار سرگرمی‌ها را بسازند یا در قابی ملی حمایتگر و هدایتگر این مسئله باشند. در تمام دنیا مصلحت‌سنجی‌های ملی درباره هنر انجام می‌شود و فضا به گونه‌ای مدیریت می‌شود که هنرمندان و علاقه‌مندان به هنر بتوانند پیش‌قدم باشند و فضای هنری کشور را هدایت کنند.

چون این تصویر نامتناسبی بوده است، وزارت فرهنگ و ارشاد و مدیریت فرهنگی و هنری به جای منظرآفریدن و حرکت به سوی آن منظر، درگیر روزمرگی‌ها و کارهای اجرائی شده است و این کارهای اجرائی تاب و نفس دستگاه را می‌گیرد. موضوع دیگر این است که باید نهاد مدیریت‌کننده به اندازه ذی‌نفعان خود رشد کند. به‌عنوان مثال اکنون رادارهای پیشرفته‌ای داریم برای کنترل هواپیماها. آیا ما می‌توانیم با رادارهای قدیمی که 70 سال پیش به هواپیماها مسیر می‌داد، میزبان صنعت نوین هوایی باشیم؟ از سوی دیگر شاید 70 سال پیش مثلا فقط در هفته یک پرواز برای شیراز وجود داشته است اما اکنون نیز این‌گونه است؟ با نگاه به این مثال می‌شود گفت وزارت ارشاد نیز تجهیزاتش روزآمد نشده و برای زمانی بوده که هنرمندان مشهور تهران آن‌قدر اندک بوده‌اند که می‌شد همه خصوصیات و وجوه هنری آنان را به‌راحتی به یاد سپرد. به طور مثال در اوایل دهه 70 گروه شیدا و عارف را نمی‌توانستیم هم‌زمان به روی صحنه بیاوریم، چون در این دو گروه نوازندگان مشترکی وجود داشت. اما در دوره جدید تعداد نوازندگان ما با جست‌وجو نیز قابل پیدا‌کردن نیستند. مثلا بیش از 200 گروه موسیقی با‌کیفیت را می‌توانیم هم‌زمان در کشور به صحنه ببریم. آیا امکانات، زیر‌ساخت‌ها و مقررات کشور در 40 تا 70 سال قبل پاسخ‌گوی تعداد جمعیت فعال امروز ماست؟ موزه هنرهای معاصر تهران برای میزبانی از 600 تا هزار اثر طراحی و ساخته شده بود. امروز بیش از سه‌هزارو 500 اثر در آن قرار گرفته است. چرا با توجه به اینکه تعداد آثار افزایش پیدا کرده، موزه هنرهای معاصر دو یا سه ایجاد نشده است؟

وقتی تعداد هنرمندان و هنرها افزایش می‌یابد، باید زیرساخت‌ها افزایش یابد. باید امکان ظهور هنر را فراهم بیاوریم تا رقابتی که شکل می‌گیرد، امکان ظهور داشته باشد. آیا تعداد مکان‌هایی که قرار است در آنها کنسرت اجرا شود، سنجیده و ارزیابی شده است؛ یعنی مناسب اجرای کنسرت است. درحال‌حاضر بهترین سالنی که می‌توان به آن برچسب استاندارد داد، تالار وحدت است که برای اجرای اپرا ایجاد شده است.

در یکی از مراکز استان‌های کشور یک سالن 500‌نفره برای اجرای موسیقی وجود ندارد یا فقط 750 گالری در کشور وجود دارد.

شما به کارکرد ساختارها نقد دارید. البته نمی‌توان آنی تجهیزات را تغییر داد یا برخی ساختارها را به‌روزرسانی کرد اما اگر شما وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی باشید، چه می‌کنید. برای دمیدن هوای تازه چه برنامه‌ای دارید؟

حداقل شناسایی و شناخت فرایندها و تسهیل آن نخستین گام ناگزیر هر مسئولی است. ما در بسیاری از حوزه‌ها انباشت قوانین و مقررات داریم. مثلا شما در خرید و فروش اگر دچار اختلاف بشوید؛ می‌توانید شکایت کنید و وکلای شما برای حل این موضوع بندهای متعددی برای استناد به آن دارند. اما در حوزه هنر و فرهنگ دچار کمبود قوانین هستیم. یعنی قوانین مربوط به حقوق مؤلف و مصنف به تعداد هنرمندان و تألیفاتشان فراگیر نیست.

آیا در حوزه مالی و اعتباری قوانین حمایت‌کننده از حوزه فرهنگ را داریم؟ به عنوان مثال شما می‌توانید یک کالایی مثل زمین را به عنوان وثیقه بانکی قرار بدهید اما یک اثر هنری که سه برابر آن قیمت داشته باشد، از سوی بانک پذیرفته نمی‌شود.

قوانین متناسب بیمه‌ای در حوزه هنر وجود ندارد. از آثار هنرمندان حمایت مطلوب هنری نمی‌شود. بدون تعارف از این پیشرفت تاریخی جا مانده‌ایم و قوانین متناسب نیست و دستگاه‌های راهبری ما فرسوده شده‌اند. این شرایط بر تنور توسعه نامتوازن می‌دمد. ما سرمایه‌های اجتماعی و هنرمندان باذوق ایرانی داریم که صاحب خلاقیت ویژه شده‌اند اما در آفرینش، آزادی بایسته برای خلاقیت پیش‌بینی نشده است. اینها زمانی می‌تواند ثمر بدهد و در کشور به عنوان یک پیشران جدی مورد توجه قرار بگیرد که اندام‌های این پیکر متناسب و توسعه آنها متوازن باشد. ما باید تصویر خود را بشناسیم و طبق استعدادها آن را بازآرایی کنیم. این می‌تواند نخستین کار ما باشد. در ایران بیش از 400 نهاد آموزش عالی به علاقه‌مندان هنر آموزش می‌دهد که از یک رشد بی‌نظیر در پنج دهه گذشته به دست آمده است. از زمان کمال‌الملک که اولین هنرستان رسمی ایران به دست او گشایش پیدا کرد تا پایان دوره پهلوی و شروع انقلاب اسلامی ما در کل کشور هشت باب هنرستان داشتیم. امروز 60 باب هنرستان در ایران وجود دارد که از سال 57 تاکنون شکل گرفته است. میزان علاقه‌مندی عمومی به فعالیت‌های هنری و هنر افزایش یافته و دختران ایران با مهارت‌های بالا به هنر روی آورده‌اند. اینها سرمایه‌های انسانی است که به سادگی به وجود نیامده، این داشته‌ها به آسانی به دست نیامده است. بیش از 110 هزار عنوان کتاب در سال در ایران نوشته می‌شود. اگر حقوق تألیفی و مالکیت معنوی در اثر عرضه نامتناسب پایمال شود، آیا برنامه‌ای برای پیگیری حقوق این عزیزان داریم؟ ما باید به این چشم‌انداز و به این سرمایه‌ها توجه کنیم و هر ثانیه بر این باور باشیم که باید برای ارتقای سرمایه‌های انسانی هنر در ایران گام برداریم و از فرسایش چنین سرمایه هنگفت ملی جلوگیری کنیم.

آقای حسینی بعد از اینکه شما به عنوان گزینه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مطرح شدید، حاشیه‌هایی نیز در حوالی شما شکل گرفت؛ از همین منظر می‌خواستم بپرسم نسبت شما یا حضور شما در این عرصه با جناب حدادعادل چیست؟

من به عنوان نماینده مدیران ادوار وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در کارگروه انتخاب وزرای آقای دکتر پزشکیان انتخاب شدم. مقرر شد در جلساتی درباره کیفیت و فرایند و شاخص‌های وزیر فرهنگ گفت‌وگو شود و بعد از تعیین تکلیف این موضوع به مصادیق نیز پرداخته شود. در جلسات اولیه نیز حضور داشتم و کارگروه‌ها تقسیم شده بودند به نمایندگان ادوار، دانشگاهیان و وزرای ادوار و من به عنوان مدیران ادوار وزارتخانه فرهنگ حضور داشتم. تا زمانی‌ که دوستان بزرگوار که در کمیته بودند، اعلام کردند که بنده نامزد وزارت فرهنگ هستم و البته خبر نداشتم که هم از بیرون و هم از دورن کمیته به عنوان نامزد و از طریق ایمیل به آقای دکتر پزشکیان معرفی شده‌ام. از آنجا که رند عالم‌سوز را با مصلحت‌بینی چه کار، تصمیم را واگذار کردم به مشورت با دوستان که آنها با محبت فراوان تکلیف کردند که بهتر است از کمیته انصراف بدهم و به عنوان گزینه خودم را در معرض داوری قرار بدهم. دوستان معتقد بودند که تیپ جوان برای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی کم داریم و معتقد بودند شما هم جوان هستید و هم می‌توانید با تیپ‌های مختلفی که با وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سروکار دارند همراه شوید. بنابراین برحسب اتصال امر دوستان پذیرفتم در معرض داوری قرار بگیرم.

تا آن زمان هیچ صحبتی از آقای حدادعادل نبود. ظاهرا ایشان فقط خبر داشتند که بنده نیز جزء گزینه‌ها هستم. در نهایت بعد از استعفای من جلسات کمیته برگزار شد و در انتها بر حسب امتیازهایی که داده می‌شد، توانستم جزء پنج گزینه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی باشم. رئیس کمیته نیز تماس گرفتند که باید برنامه‌ای هم ارائه بدهیم که آماده کردم و به ایشان دادم اما این اتفاق بدون اطلاع بنده رسانه‌ای شد. بعد از معرفی گزینه‌ها آقای حدادعادل که بنده سه سال به عنوان دبیر فرهگستان با ایشان همکار هستم، حمایت کردند و طبیعی است بزرگان دیگری هم که من توفیق شاگردی آنها را داشتم نیز از من حمایت کردند. مثل استاد امیرخانی پدر خوشنویسی ایران، استاد فتح‌الله مجتبایی، استاد اصغر دادبه، استاد سرکار خانم گلستان و در واقع طیف متنوعی از بزرگان و استادان محبت داشتند و حمایت کردند، بدون آنکه من اطلاع داشته باشم. از سوی دیگر چون قصد نداشتم و ندارم که هیچ تبلیغی داشته باشم و عرصه هنر عرصه حساسی محسوب می‌شود که باید با تأمل در آن پیش رفت، حضور در عرصه و قدردانی از محبت بزرگان فرهنگ و هنر و دوستان ارزشمند را به بعد از اعلام تصمیم رسمی و مشخص دکتر پزشکیان در مورد وزیر فرهنگ موکول کردم. بنابراین بخشی از سوءبرداشت‌هایی که پیش آمده به خاطر این باور من و سرعت رسانه‌ها بوده است.

برای اینکه کمی بیشتر در مورد این حواشی صحبت کنیم درباره مدرک تحصیلی خود نیز کمی توضیح بدهید؟

نظام دانشگاهی و نظام اداری ما برگرفته از نظام اداری فرانسه است. ما در ایران افرادی داشتیم که مهارتی آموخته بودند اما نه به صورت آکادمیک. از این رو نظام اداری نمی‌توانست آنها را بازشناسی کرده و مدرک ارائه دهد. این موضوع باعث شد تا در سال 1310 برای اینکه نظام اداری بتواند این موضوع را حل کند، شورایی در وزارت فرهنگ و معارف آن زمان ایجاد شود تا مهارت را بازشناسی کرده و به ادارات مربوطه معرفی کند که ایشان در رشته‌ای خاص توانایی دارد. این روند تا پس از انقلاب ادامه داشت. در دوران انقلاب دو شورای ارزشیابی در وزارتخانه علوم و فرهنگ تشکیل شد. من به عنوان یک هنرمند که از سال 1369 هنرجویی خودم را آغاز کرده بودم در سال1390 پرونده ارزشیابی خودم را آماده کردم و به وزارت فرهنگ و ارشاد ارائه کردم. شورای ارزشیابی در چهار تا پنج ماه می‌بایست این فرایند را بازشناسی کند ولی روند کار طولانی شد و به دلیل آنکه در آن زمان ارزشیابی بر اساس تطبیق زمانی انجام می‌شد، موضوع بنده انجام نشد.

تا اینکه من به عنوان دبیر شورای ارزشیابی وزارت فرهنگ منصوب شدم و پرونده خود را برای اینکه تعارض منافع به وجود نیاید، پس گرفتم. چند ماه گذشت و معاون هنری وقت وزارت فرهنگ به وزیر این وزارتخانه که رئیس شورای عالی ارزشیابی بود اعلام کرد که بنده در انتظار ارزشیابی پرونده خود بوده‌ام و چون به عنوان دبیر شورای ارزشیابی منصوب شده است، خود را از موضوع بازشناسی مهارتش محروم کرده است.

رئیس شورای ارزشیابی دستور دادند که چون در حال خدمت هستید، نباید باعث زیان خود شوید. بنابراین دوباره پرونده به جریان افتاد و آثارم بررسی شد و گواهینامه مربوطه را دریافت کردم. چند سال بعد که من به عنوان معاون هنری منصوب شدم، بعضی از دوستانی که در حوزه رسانه فعالیت داشتند و این فرایند را نمی‌شناختند، به گواهینامه هنری‌ام اعتراض کردند و در حاشیه نیز آوردند که جوان است و نمی‌تواند این نوع گواهینامه را دریافت کند. در حالی که هیچ محدودیت قانونی برای بنده وجود نداشت و این موضوع تنها به مهارت هنری ارتباط دارد. مثل کسی که بتواند جهشی درس بخواند و در 15سالگی لیسانس دریافت کند.

من هم نامه‌ای نوشتم و مانند وکلای اجرائی که مدرکشان را تودیع می‌کنند به وزیر گفتم که من گواهینامه هنری خودم را به شما تودیع می‌کنم. چند سال بعد در دولت دوم روحانی که دبیر شورای ارزشیابی نبودم، دوباره پرونده را برای داوری ارائه دادم و بار دیگر گواهینامه‌ام تأیید شد و به اصرار بنده مجددا گواهینامه جدیدی برایم صادر شد.

مثل این بود که من از یک دانشکده یک مقطع را دو بار تحصیل کرده باشم.

حوزه فرهنگ و ارشاد، حوزه بسیار شلوغی است. مطالبات زیادی در آن وجود دارد و با آدم‌های متفاوتی سروکار دارد و سطح ایدئولوژیک برخورد با این حوزه نیز متنوع است. برای شما نیز هنوز نیامده این فضای شلوغ شکل گرفته است اما شما فارغ از این سطح شلوغی و البته فارغ از قطب‌بندی‌های سیاسی که می‌دانم تعلقی به آنها ندارید، در مورد برنامه خود صحبت کنید. گفتمان شما در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی چیست یا برای این وزارتخانه به چه گفتمانی باور دارید؟

معتقدم نباید خللی به برنامه‌های جاری وزارت ارشاد وارد کرد و مأموریت‌ها را باید براساس برنامه‌ای که تاکنون داشته، ادامه داد. باید برنامه و سیاست‌گذاری‌ها را به نوعی متناسب با شرایط ذی‌نفعان این حوزه طراحی و اجرا کرد. پس از پیروزی انقلاب شاید در یک سال 15 آلبوم موسیقی بیشتر تولید نمی‌شد ولی در حال حاضر چندین هزار تِرک در حال تولید است و واحد شمارش تغییر کرده و حتی پلتفرم عرضه نیز تفاوت یافته و نوع آفرینش آثار فرق کرده است. در تئاتر نیز این‌طور شده است؛ در سال 97 حدود 150 هزار اجرای تئاتر داشتیم و اکنون چهار هزار نمایشگاه تجسمی در سال برگزار می‌شود. این اعداد بزرگ است و نباید خللی در آن ایجاد شود و در عین حال باید به توسعه زیرساخت‌ها پرداخت و به میزان عرضه و تولید توجه داشت. باید با تسهیل فرایندها و در عین حال مراعات قوانین طوری برنامه‌ریزی کنیم تا بتوانیم فرایندها را اصلاح کنیم. فرایندها می‌تواند از اصلاح ساختارهای کلان مدیریتی آغاز شود تا صدور مجوزها و  کمک‌کردن برای جلب سرمایه‌ها. اگر پیش از این ما صرفا فرهنگ و هنر را به عنوان یک حوزه مسئولیت اجتماعی معرفی می‌کردیم، امروز باید نگاه را فراتر ببریم و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و این حوزه متنوع و بزرگ را به عنوان یک ظرفیت جدید تجارت و فعالیت اقتصادی معرفی کنیم. فرهنگ و هنر صرفا یک مسئولیت اجتماعی نیست، بسیاری از فعالیت‌های فرهنگی و هنری در قالب اقتصاد خلاق در توسعه تولید ناخالص کشورها اثر گذاشته است. سه‌ونیم درصد از تولید ناخالص جهان در حال حاضر از اقتصاد خلاق تأمین می‌شود و چشم‌انداز این است که این میزان باید به پنج درصد برسد. باید بتوانیم با توجه به آمدن هوش مصنوعی و پلتفرم‌های جدید و شبکه‌های مجازی مسیر رشد و شکوفایی خلاقیت‌های هنری را هموار کنیم. خلاقیت را باید در جایگاه دیگری بنشانیم و منابع معنوی را در کنار منابع مادی در نظر بگیریم.

نظر شما در مورد راه‌اندازی نظام صنفی هنرمندان چیست؟

در دهه‌های 60 و 70 فعالان حوزه موسیقی از ارشاد مجوز می‌گرفتند و آن را به بازرگانی می‌بردند تا تأیید کنند. آیا امروز نیازمند طی‌کردن این مسیر و دریافت مجوز از چند سازمان هستیم درحالی‌که بسیاری از ترانه‌ها و آفریده‌ها در شبکه‌های اجتماعی عرضه می‌شود، با دوربین‌های کوچک فیلم ساخته می‌شود؛ ابزارها تغییر کرده‌اند اما در مقابل قوانین هنوز تغییر نکرده است. خیلی از بحث‌ها و بسیاری از فرایندها باید متناسب با روز تغییر کند. بهترین عوامل اجرای این قوانین هنرمندان هستند. آیا در قالب فردی می‌شود حرکت اجتماعی را دنبال کرد؟ خیر. پس تشکیل نظام صنفی هنرمندان یکی از ضرورت‌هاست؛ فارغ از اینکه چه کسی وزیر باشد، چه دولتی و چه گرایشی باشد، این تکلیف تاریخی برعهده ماست تا بسیاری از فعالیت‌ها را از چارچوب اداری صرف، به چارچوب اداری و تخصصی بکشانیم که اداره‌کنندگانش هنرمندان باشند، از‌این‌رو تشکیل آن اهمیت زیادی دارد. نهادها و خانه‌ها و تشکل‌ها 20 سال قبل ایجاد و الان به اندازه کافی بالغ شده‌اند. وقت توسعه ساختاری است زمان را نباید از دست داد. اصناف باید در میان مردم باشند. قطعا صنف بریده‌ای از اقتصاد مردم و یا اقتصاد اجتماعی محسوب می‌شود. زمان توسعه ساختاری را نباید از دست داد. تشکل‌های هنری باید صنف شوند و در میان مردم باشند و مسیری که سایر اصناف توسعه‌یافته طی کرده‌اند آنها نیز پشت سر بگذارند.