|

بحران اطلاع‌رسانی بحران

‌هر موضوعی وقتی تبدیل به یک امر ملی می‌شود، جدای از برنامه‌ریزی برای رفع یا پیشبرد موضوع، نیازمند داشتن برنامه مدون و مشخص برای توجیه یا توضیح به افکار عمومی است و این دقیقا همان جایی است که غالبا به پاشنه آشیل دولت در مدیریت هر مسئله‌ای با ابعاد ملی تبدیل می‌شود.

هر موضوعی وقتی تبدیل به یک امر ملی می‌شود، جدای از برنامه‌ریزی برای رفع یا پیشبرد موضوع، نیازمند داشتن برنامه مدون و مشخص برای توجیه یا توضیح به افکار عمومی است و این دقیقا همان جایی است که غالبا به پاشنه آشیل دولت در مدیریت هر مسئله‌ای با ابعاد ملی تبدیل می‌شود. در رفتار دولت‌های مختلف در مقاطع مختلف به وفور می‌توان نمونه‌هایی را یافت که فقدان پیوست رسانه‌ای در بزنگاه‌ها، پروژه‌ای را به شکست کشانده، بحرانی را به بحران بزرگ‌تر تبدیل کرده یا برنامه‌ای برای ترمیم یک مشکل را به تخریبی در ابعاد گسترده‌تر ختم کرده و طرفه اینکه در غالب موارد دهان زخم، باز مانده و افکار عمومی هنوز در مورد موضوع -علی‌رغم گذشت بعضا سال‌ها- مبهم و بی‌پاسخ است. فقط در سال‌های اخیر موضوعاتی از قبیل گرانی بنزین، واکسن کرونا، هواپیمای اوکراینی‌، برخی رخدادهای پس از مرگ مهسا امینی و موارد بسیاری از این دست را می‌توان در سیاهه رفتارهایی دید که به دلیل فقدان پیوست رسانه‌ای و سیاست‌های اقناع و توجیه افکار عمومی، همچنان نزد مردم بی‌ توجیه و پاسخ مانده و فارغ از درست یا غلط بودن اصل مورد، نبود سیاست رسانه‌ای مدون و مشخص در هر مورد، هزینه‌های دوچندانی را متوجه کشور کرده و بر آتش بی‌تدبیری‌ها و ناکارآمدی‌های دولتمردان در حل موضوع اصلی دمیده است.

‌این بی‌برنامگی در اطلاع‌رسانی و مدیریت رسانه‌ای بحران، همان چیزی است که درخصوص مسئله مسمومیت دانش‌آموزان نیز به چشم می‌خورد. در واقع در بخش روابط عمومی این بحران، آنچه به چشم می‌خورد و تاکنون نقشی مهم در تزاید نگرانی، هراس و وحشت افکار عمومی از آنچه در حال‌رخ دادن است داشته، همان مدلی است که در رخدادهای مشابه در دستور کار قرار گرفته و اتفاقا در آن موارد نیز به اصل بحران پیش‌آمده دامن زده است؛ ملغمه‌ای از مانع‌تراشی برای اصحاب رسانه در پیگیری حقیقت و بی‌برنامگی در روابط عمومی بحران.

همین سیاست و در واقع بی‌سیاستی است که از یک سو باعث می‌شود در غیاب چهره‌ای که باید به عنوان سخنگوی بحران، مدیریت اطلاع‌رسانی و شفاف‌سازی فرایند پیگیری و برخورد را برعهده بگیرد، شاهد اظهارات ضد و نقیض مقامات بی‌ربط و باربط به اصل موضوع باشیم و از سوی دیگر در تعدد نهادهای مرتبط هیچ یک مسئولیت یا اساسا شهامت پاسخ‌گویی به ابهامات، شبهات و شایعات مطرح در جامعه را نپذیرفته و در نتیجه ابهامات و به تبع آن وحشت و هراس افکار عمومی هر روز افزایش یابد.

در مورد اخیر، فشل‌بودن مواجهه رسانه‌ای مسئولان با موضوع کار را به جایی رسانده که عملا اطلاع‌رسانی درباره بحران از دست مقامات مسئول خارج و شبهات در سطح جامعه چنان عمیق و اساسی شده که اساسا امکان طرح و درنتیجه پاسخ‌گویی به آنها از تریبون‌های رسمی وجود ندارد و همین بر عمق و عرض فاصله بین آنچه مقامات و نهادهای متنوع و موازی مرتبط یا بی‌ارتباط به موضوع مطرح می‌کنند و آنچه افکار عمومی باور دارد یا باور می‌کند، می‌افزاید. جامعه در مورد اساس وجود اراده‌ای برای برخورد با موضوع از سوی مسئولان مردد است، فلان مسئول یا بهمان نماینده مجلس اساس موضوع را تکذیب کرده و آن را به شیطنت دانش‌آموزان یا ترومای هیستریک آنان نسبت می‌دهد. جامعه درباره ارتباطات شبکه خرابکاری که دانش‌آموزان را مسموم می‌کند سؤالات جدی دارد، فلان تشکل بازاری، بحران را ناشی از تبلیغات فضای مجازی می‌داند و بهمان عضو شورای شهر پایتخت آن را به انگلیسی‌ها نسبت می‌دهد. مردم وحشت‌زده هستند و انگار تعمدی وجود دارد که عصبانی هم بشوند و همه اینها در شرایطی است که برای بحرانی که تا این حد جامعه را در شوک و وحشت فرو برده، هنوز هیچ مقام مسئولی، وظیفه سخنگوییِ بهنگام، سریع و شفاف را بر عهده ندارد. در چنین شرایطی عجیب نیست که برخی، عدم شناسایی و برخورد با عاملان این جنایت را ناشی از طولانی‌شدن فرایند تصمیم‌گیری درباره نحوه مواجهه با موضوع بدانند، نه طولانی‌شدن فرایند شناسایی و برخورد با عاملان.

یک پروژه حتی بد، در صورت داشتن استراتژی روابط عمومی درست، می‌تواند هزینه‌های کمتری برای کشور داشته باشد و یک پروژه خوب در صورت فقدان برنامه مناسب رسانه‌ای می‌تواند به فاجعه تمام‌عیار ختم شود. اهمیت فهم این نکته بدیهی در مواجهه مسئولان با بحران‌هایی در ابعاد ملی دوچندان می‌شود. بخش مهمی از آسیب‌های روانی و اجتماعی بحران اخیر، بی‌تردید ناشی از مدیریت ناصحیح در حوزه اطلاع‌رسانی است.

کاهش‌یافتن و ازبین‌رفتن «باورپذیری» حاکمیت نزد افکار عمومی، خسرانی جدی و ترمیم‌ناشدنی است که عامل اصلی آن، ناکارآمدی مسئولان در برقراری یک کانال اطلاع‌رسانی درست و موثق به افکار عمومی در بزنگاه‌های مختلف است. چیزی که امروز به وضوح پیش چشمانمان در حال رخ‌دادن است.