|

هابرماس نه، حق با فوکو بود

هرکسی باید بتواند در مواجهه با رخدادها موضع خودش را اعلام کند و برای دفاع از آن استدلال بیاورد. به‌تازگی موضع‌گیری هابرماس، یکی از نظریه‌پردازان صاحب‌نام علوم اجتماعی، درباره حوادث و رویدادهای این روزهای فلسطین به شکل امضای بیانیه، مجادله‌برانگیز شده است. در این نگاه، این تصور وجود دارد که نظریه‌پردازی موضعی را اعلام کرده است که ممکن است با موضعی که ما توقع داریم فاصله داشته باشد؛

حمزه نوذری جامعه‌شناس و استاد دانشگاه

هرکسی باید بتواند در مواجهه با رخدادها موضع خودش را اعلام کند و برای دفاع از آن استدلال بیاورد. به‌تازگی موضع‌گیری هابرماس، یکی از نظریه‌پردازان صاحب‌نام علوم اجتماعی، درباره حوادث و رویدادهای این روزهای فلسطین به شکل امضای بیانیه، مجادله‌برانگیز شده است. در این نگاه، این تصور وجود دارد که نظریه‌پردازی موضعی را اعلام کرده است که ممکن است با موضعی که ما توقع داریم فاصله داشته باشد؛ اما اگر از زاویه دیگری بنگریم، مسئله متفاوت می‌شود. دیدگاهی که هابرماس در قالب بیانیه اعلام کرده است، با نظریه مشهور ایشان نه‌تنها همسو نیست؛ بلکه متضاد است. تضاد نظریه عقلانیت ارتباطی هابرماس با موضع‌گیری فعلی ایشان مورد بحث است. اندیشمندی که از کنش ارتباطی و اجماع و توافق بین افراد از رهگذر شنیدن برابر و آزادانه همه صداها بدون هرگونه مشروع‌سازی پیشین سخن به میان آورده است، در موضع‌گیری اخیر گرفتار تک‌صدایی شده و فقط صدای قدرت را شنیده است. گویی او وضعیت و صدای فرودستان را ندیده و نشنیده است. وقتی هابرماس از فضای آزاد و برابر گفت‌وگو سخن به میان می‌آورد و اینکه زیست جهان آدمیان با گفت‌وگوی برابر همه افراد ساخته می‌شود، فوکو از قدرت سخن گفت و اینکه قدرت در همه رابطه‌ها و کنش‌ها وجود دارد. قدرت شبکه‌ای از روابط است و نمی‌توان از گفت‌وگو بر اصل مساوات و آزادی بیرون از شبکه قدرت بحث کرد. خلاصه اینکه در هر کنش و رابطه‌ای قدرت نهفته است. امضای بیانیه اخیر از طرف هابرماس نشان می‌دهد که حق با فوکو بود. البته نمی‌دانیم موضع فوکو درباره مسئله فلسطین چه بوده است (به جز نقل قولی از ادوارد سعید که اگر درست باشد، همین نقد به فوکو هم وارد است) یا دست‌کم او موضع رسمی اعلام نکرده است.                                               

منظور ما در اینجا از این جمله که حق با فوکو بود، نظریه ایشان است. نظریه‌پرداز کنش ارتباطی در شبکه‌ای از روابط قدرت (قدرت رسانه، قدرت فرهنگ حاکم بر آلمان، قدرت گفتمان متفکران و نخبگان آلمان، قدرت صاحبان تریبون و...) موضع‌‌گیری کرده است؛ یعنی بیانیه مورد تأیید او نه از طریق شنیدن همه صداها و گفت‌وگو با همه طرف‌ها؛ بلکه تابع گفتمان قدرت تهیه شده است. در بیانیه‌ای که هابرماس امضا کرده، نه صدای مسلمان عرب فلسطینی وجود دارد و نه تفاوت صهیونیسم با یهود روشن شده است. از همبستگی در جامعه آلمان سخن گفته است که برای تحقق آن باید از یهودی‌ستیزی به دور باشد؛ اما اشاره‌ای نکرده که همبستگی در آلمان به سرزنش و تقبیح اسلام‌هراسی و رنگین‌ستیزی هم مربوط است. هابرماس از یهودی‌ستیزی نگران است؛ اما از قوم‌مداری صهیونیسم و آوارگی میلیون‌ها فلسطینی و رنگین‌ستیزی نگرانی ندارد. هابرماس بزرگوار! به ما گفتی که حوزه عمومی، زیست‌جهان آدمیان و منطبق با گفت‌وگوی آزاد و برابر است که باید مدنیت را به رسمیت شناخت؛ اما صهیونیسم زندگانی مردم را سلسه‌مراتبی کرده است، مانند کاستی که در بالای آن یهودی معتقد به صهیونیسم قرار دارد و در پایین آن عرب مسلمان قرار دارد که جان او ذره‌ای ارزش ندارد؛ اما همه چیز باید فدای جان و امنیت قوم برگزیده یهود شود. برای صورت‌بندی نظریه کنش ارتباطی پای مارکس، وبر، دورکیم، پارسونز، مید، شوتز، آدورنو و... را به میان کشیدی و سهم هریک در علوم اجتماعی و نظریه کنش را مطرح کردی؛ اما در بیانه اخیر فقط یک طرف ماجرا را دیدی. در علوم اجتماعی برای بحث و گفت‌وگو زمینه‌های تاریخی هر مسئله مهم است؛ اما در نوشتن و امضا‌کردن بیانیه یادشده آیا تاریخ فلسطین و صهیونیسم را خواندی؟ شما اسیر گفتمان قدرت شدی. بله، حق با فوکو بود. در نظریه کنش ارتباطی به مسئله قدرت توجه نکردی و در موضع اخیرت نیز چنین بودی. شما فقط صدا و گفتار مسلط را شنیدی. هابرماس بزرگوار! کاش از مارکس بیشتر می‌آموختی که گفت پدیدارها آن‌گونه که نشان می‌دهند، نیستند. نظریه‌پرداز محترم علوم اجتماعی! گفتی نباید اقدام اخیر اسرائیل را مصداق نسل‌کشی دانست. اگر همه مانند شما با این حادثه مواجه شوند، صهیونیسم هزاران کودک و زن و مردم بی‌دفاع را به خاک و خون می‌کشد، همان‌گونه که در حال انجام‌دادن آن است و اگر فقط نگران یهودی‌ستیزی باشی، ممکن است هر روز صدها و هزاران کودک دیگر فلسطینی هم کشته شوند. صهیونیسم به‌راحتی می‌کُشد؛ چون خود را ارباب و برگزیده می‌پندارد. در کتاب‌هایت از بحران مشروعیت دولت‌های مدرن سخن گفتی؛ اما از بحران دولت‌هایی که سرزمین و کشور را متعلق به یک قوم و گروه برگزیده می‌دانند، سخنی به میان نیاوردی. شاید در فضای گفتمانی زیست می‌کنی که تا پای یهودی به میان کشیده می‌شود، خلأ اندیشه شکل می‌گیرد و انگار جز سرزنش یهودی‌ستیزی چیز دیگری برای تقبیح وجود ندارد. فوکو می‌گوید هر جامعه‌ای گفتمان حقیقت و قدرت خود را دارد و شما نیز در چارچوب رژیم قدرت و حقیقتِ جامعه خود سخن می‌گویی. هابرماس عزیز! در کتاب‌هایت از برابری و مدنیت سخن گفتی؛ اما در بیانیه‌ات نه از کشتار و نه از ویرانی غزه چیزی نوشتی و نه دست‌کم برابری صداها را پاس داشتی.