سراب پایان جنگ سرد
کرملین اعلام میکند که امنیت کشور از سوی همسایهای کوچک تهدید میشود. همسایهای که کشوری مستقل نبوده و غرب از آن بهعنوان ابزار استفاده میکند. بر اساس این ادعای توخالی، مسکو به این نتیجه میرسد که برای تأمین امنیت کشور باید بخشی از سرزمین کشور همسایه را به تصرف درآورد. مذاکرات بین دو کشور به نتیجه نرسیده و مسکو اقدام به اشغال نظامی میکند.
کرملین اعلام میکند که امنیت کشور از سوی همسایهای کوچک تهدید میشود. همسایهای که کشوری مستقل نبوده و غرب از آن بهعنوان ابزار استفاده میکند. بر اساس این ادعای توخالی، مسکو به این نتیجه میرسد که برای تأمین امنیت کشور باید بخشی از سرزمین کشور همسایه را به تصرف درآورد. مذاکرات بین دو کشور به نتیجه نرسیده و مسکو اقدام به اشغال نظامی میکند.
سال 1939 میلادی است، رهبر اتحاد جماهیر شوروی جوزف استالین و کشور همسایه فنلاند است با چهارمیلیون جمعیت و ارتشی کوچک که به خواستههای همسایه قدرتمند خود با 170 میلیون جمعیت و بزرگترین ارتش جهان تن نداد. ارتش سرخ وارد فنلاند شد. سربازان فنلاندی چندین ماه در برابر ارتش قدرتمند ولی با سازماندهی ضعیف شوروی مقاومت کردند و تحسین مردم را برانگیختند. وینستون چرچیل، نخستوزیر بریتانیا و سایر رهبران اروپایی مقاومت سربازان و مردم فنلاند را ستودند ولی نهتنها وارد صحنه نبرد نشدند بلکه از حمایت تسلیحاتی فنلاند هم امتناع ورزیدند. درنهایت فنلاند نبرد را شرافتمندانه باخت و برای همیشه بخشی از خاک این کشور به تصرف همسایه قدرتمند خود درآمد. بااینحال تلفات ارتش سرخ بیشتر از ارتش فنلاند بود و استالین اقدام به سازماندهی مجدد ارتش سرخ کرد. آدولف هیتلر و فرماندهی نظامی آلمان نازی نیز به این نتیجه رسیدند که ارتش شوروی ضعیفتر از آن است که نشان میدهد.
تاریخ را ورق زده و جلوتر میآییم. بار دیگر دیکتاتور کرملین فرمان حمله به کشور کوچک دیگری را صادر میکند. او که معتقد است غرب در حال ضعیفشدن است، پیشبینی میکند باوجود اعتراضها، کشورهای غربی به کمک کشور کوچک و ضعیف نخواهند آمد. ولی اینبار پیشبینی او اشتباه از آب در میآید و غرب به رهبری آمریکا وارد عمل میشود.
سال 1950 میلادی است و استالین هنوز در قدرت است. این بار کشور کوچک کره شمالی است که با چراغ سبز استالین کره جنوبی را مورد تهاجم قرار میدهد. با حمایت قطعنامه سازمان ملل، ایالات متحده اقدام به تشکیل ائتلاف نظامی بینالمللی میکند. از آنجا که اتحاد جماهیر شوروی شورای امنیت را تحریم کرده بود، نتوانست از حق وتوی خود استفاده کند. نیروهای سازمان ملل در کرانه جنوبی شبهجزیره کره فرود آمده و سربازان کره شمالی را تا مرز چین عقب راندند. استالین موفق شد پای مائو زدانگ رهبر چین کمونیست را به معرکه بکشاند و ارتش آزادیبخش خلق چین نیروهای ائتلاف به رهبری ایالات متحده را به مرزهای اولیه دو کشور عقب راندند.
چند برگ دیگر از تاریخ را ورق زده و به دوران کنونی میرسیم. استالین و اتحاد جماهیر شوروی جای خود را به پوتین و روسیه دادهاند. دو سال پیش در 24 فوریه 2022 وقتی پوتین به بهانه اینکه اوکراین بازیچه دست دشمنان روسیه شده است، اقدام به حمله نظامی به این کشور کرد و انتظار داشت جامعه بینالمللی اقدامی مشابه سال 1939 در پی اشغال فنلاند به دستور استالین نشان دهد؛ یعنی اعتراض و فقدان اقدام عملی. اما در دو سال جنگ شرایط بیشتر به دوران جنگ کره در سال 1950 شباهت دارد. اینبار اقدام روسیه و مقاومت مردم و سربازان اوکراین غرب را وادار به واکنش عملی کرد و جهان یکبار دیگر شاهد تکرار تاریخ است.
تجاوزات مکرر شوروی دیروز و روسیه امروز باوجود تفاوتهایشان نشاندهنده این واقعیت تاریخی است که روسها کشور خود را امپراتوری دانسته و به تمدن خود میبالند. آنها بر این باورند که وظیفه اصلاح جهان بر دوششان نهاده شده است؛ بااینحال قدرت این کشور با آرزوهایش همخوانی ندارد.
به همین دلیل برای کاهش فاصله با غرب رهبران روسیه همواره اقدام به تمرکز قدرت در حاکمیت کرده و سرانجام به دیکتاتوری میانجامد. این شرایط مادامی که رهبران روسیه سودای امپراتوری را کنار نهاده و قبول کنند که باید در کنار غرب به همزیستی مسالمتآمیز پرداخته و بر توسعه داخلی تمرکز کنند، ادامه خواهد یافت.
درواقع میتوان گفت پایان جنگ سرد سرابی بیش نبود. در سالهای 1989-1991 میلادی، آلمان یکپارچه شد و قدرت روسیه بهشدت کاهش یافت. با خروج نیروهای مسکو از شرق اروپا، کشورهای کوچک این منطقه به دموکراسی و اقتصاد آزاد روی آورده و به عضویت اتحادیه اروپا و ناتو درآمدند. اما باوجود فروپاشی شوروی، کاهش قدرت و نفوذ روسیه موقتی بوده و فراغت غرب از رقابت با روسیه از دیدگاه تاریخی بیش از یک چشم برهمزدن نپایید. بدینترتیب ادعای خاتمهیافتن جنگ سرد فروکاستن مسئله به فروپاشی شوروی است. این فرض اشتباه موجب شده است بسیاری از سیاستمداران آمریکایی به این نتیجه برسند که مبارزه ایدئولوژیک به نفع آنان خاتمه یافته و دامنه آن از اروپای غربی و آمریکای شمالی به بسیاری کشورهای دیگر از جمله استرالیا، ژاپن، کره جنوبی و تایوان رسیده است. برخی سیاستمداران آمریکایی پا را فراتر نهاده و پیوستن همه جهان و شکلگیری بلوک جهانی واحد به سردمداری ایالات متحده را مطرح کردهاند.
اما ریشه دو تمدن تاریخی اوراسیا یعنی چین و روسیه نخشکیده بود و در دهه 90 میلادی رهبران این کشورها بهوضوح نشان دادند که قصد پیوستن به جهان تکقطبی با معیارهای غرب را ندارند. چین تسلط بر بازارهای جهانی را به سرعت توسعه داد و روسیه با عدم پذیرش فروپاشی شوروی به تحکیم جایگاه خود در صحنه ژئوپلیتیک پرداخت. بدینترتیب میتوان به این نتیجه رسید که جهان پا به میدان جنگ سرد دیگری نهاده است.
در چنین شرایطی تکلیف ایران چیست؟ از نظر موقعیت جغرافیایی نزدیک به روسیه ولی با جامعهای متمایل به غرب، آیا قرارگرفتن تمامقد در اردوی روسیه یا غرب در راستای منافع ملی کشور است؟ شایعه استفاده از پهپادهای ایرانی در جنگ اوکراین عملا پای ایران را به معرکه کشانده و ما را بر سر میز قمار دوسر باخت نشاند. درحالیکه ترکیه که یکی از عضای ناتو است و باید مستقیما به مقابله نظامی با ارتش روسیه بپردازد، در انتقال تولیدات کشاورزی اوکراین به جهان میانجیگری کرده و با نشاندادن گوشهچشمی به پوتین به بازی برد- برد مشغول است. بسیاری از کشورهای منطقه هم از جمله عربستان سعودی و امارات پای خود را از معرکه کنار کشیده و بهدنبال منافع ملی خود هستند. حتی چین که قطعا از درگیری روسیه با غرب خشنود است، محتاطانه وسط بازی میکند. به نظر میرسد غرب به رهبری ایالات متحده از توافق با ایران ناامید شده و بر آن است که فشار تحریمها را افزایش دهد. کاهش صادرات نفت ایران به چین در ماه گذشته میلادی به زیر یکمیلیون بشکه در روز نشاندهنده این واقعیت است که موضع ایران در قبال جنگ غزه و اقدامات حوثیها در دریای سرخ به مذاق غرب خوش نیامده و باید در انتظار روزهای سختتری بود؛ واقعیتی که در بودجه سال آینده کشور مبنی بر کاهش درآمدهای نفتی و افزایش مالیات خودنمایی میکند.