|

فاجعه بهار عربی، رؤیاها و کابوس‌ها

رفیق خوری . كارشناس خاورمیانه

پس از پیروزی «انقلاب یاس» در تونس، مردم این کشور بار دیگر علیه اقتدار حاکم دست به شورش زدند و 10 سال پس از آغاز موفقیت‌آمیز قیام مردمی در تونس، خوانش‌ها از انقلاب‌های موسوم به «بهار عربی» نه‌تنها در خاورمیانه که عملا آن را تجربه کرده است، بلکه در جهانی تقسیم‌شده میان ناظر و مداخله‌گر، تفاوت‌های بسیاری دارد.

تردیدی نیست که در این میان، بین افراد بی‌گناهی که برای به‌دست‌آوردن نان، عزت و آزادی، تظاهرات مسالمت‌آمیزی را به راه انداختند و بین کسانی که برای تحقق اهداف متناقض، با خشونت و ستیزه‌جویی به خیابان‌ها ریختند و قیام‌های مردمی را به آشوب کشاندند، تفاوت‌های بسیاری وجود دارد. در واقع نتایج برآمده از بهار عربی به‌طورکلی متفاوت با اهداف ترسیم‌شده در آغاز قیام‌های مردمی بود و پیامدهای بهار عربی که همه شاهد آنها بوده‌ایم، جز ایجاد سختی و رنج برای شهروندان بی‌گناه، هیچ دستاورد دیگری نداشت.
جنبش‌های مردمی نه‌تنها موفقیتی در جلوگیری از توسل نظام‌های حاکم به خشونت و سرکوبی اعتراضات و طلب کمک از نیروهای خارجی و سازمان‌های افراطی برای ارعاب معترضان به‌منظور حفظ بقای رژیم‌ها نداشتند، بلکه نتوانستند مانع تبدیل‌شدن «بهار عربی» به «زمستان» شوند که در جریان آن، داعش اقدام به تأسیس «دولت خلافت» در مناطق وسیعی از قلمرو عراق و سوریه کرد. همچنان قیام‌های مردمی این توانایی را در خود نیافتند تا اهداف محلی که در فرجام، منجر به خیزش‌های بعدی شد و طبق معمول زمینه مطرح‌شدن «تئوری توطئه» را به مفهوم اینکه هدف از بهار عربی، بی‌ثبات‌کردن دولت‌ها به نفع دشمن بوده است، نادیده بگیرند. مارک لینچ، استاد علوم سیاسی دانشگاه جورج‌واشنگتن، در شماره اخیر نشریه «فارن‌افرز» نوشت که «موج خیزش‌های مردمی در جهان عرب، سراب نبود، بلکه پیامدهای بسیاری داشت؛ طوری که خاورمیانه دستخوش تغییرات زیادی شد، پیروزی نظام‌های استبدادی قادر به ایجاد ثبات و استقرار نشد، افزون بر آنکه هیچ راهی برای بازگشت به آغاز بهار عربی در سال ۲۰۱۱ وجود ندارد». البته اعتراضات مسالمت‌آمیز ادامه خواهد داشت؛ زیرا عوامل انقلاب تغییر نکرده و انگیزه قیام‌ها هنوز پایان نیافته است؛ اما بزرگ‌ترین درسی که از بهار عربی در سال ۲۰۱۱ آموخته شد، این بود که هیچ قدرت خارجی‌ای توانایی کنترل خاورمیانه را ندارد. مارک لینچ، پیش از آن در مقاله‌ دیگری که در همین نشریه منتشر شد، نوشته بود که «انقلاب‌ها نتوانستند به اهداف مدنظر كه بسیاری در انتظار تحقق آنها بودند، برسند، اما برای جهان عرب نظم جدیدی ایجاد کردند، طوری ‌که قدرت‌های بزرگ سنتی مانند مصر، سوریه و عراق به‌سختی گام برمی‌دارند، درحالی‌که کشورهای ثروتمند خلیج فارس مانند عربستان سعودی و امارات متحده عربی در حال رشد و توسعه هستند». نوح فیلدمن، استاد حقوق در دانشگاه ‌هاروارد و معمار قانون اساسی عراق، در کتابی به‌عنوان «تراژدی زمستان عربی» می‌گوید: «بهار عربی عملا ناامیدكننده بود و سخنان قهرمانانه خیزش‌های مردمی، راه را برای پدیده‌ تاریک‌تری هموار كرد؛ اما شکی نیست که دموكراسی از بین نرفته، بلکه به تعویق افتاده است و به نسل دیگری احتیاج دارد». البته واقعیت اوضاع از همه برداشت‌ها، بیشتر گویای حقیقت است. تونس که شاهد پیروزی «انقلاب یاسمن» بود و اکنون خود را دچار دشواری‌های نظام پارلمانی می‌بیند، مردم آن بار دیگر قیام کرده‌اند و دلتنگ نظام ریاست‌جمهوری هستند. انقلاب، آزادی را به ارمغان آورد؛ اما دولت‌ها، صرف‌نظر از ساختارهایی که داشتند، نتوانستند شرایط سخت اقتصادی و اجتماعی را برطرف کنند و بی‌کاری جوانان را کاهش دهند. سوریه به ویرانه‌ای تبدیل شده است. در این میان، لیبی به‌ دلیل جنگ ژئوپلیتیکی که بر سر منابع نفت و گاز شرق مدیترانه، در قلمرو این کشور بین ارتش‌ها، گروه‌های شبه‌نظامی و مزدوران جنگی جریان دارد، به دو پاره تقسیم شده است. یمن نیز در ورطه جنگ داخلی پایان‌ناپذیری گیر افتاده است. این در حالی است که تلاش‌های سازمان ملل متحد در راستای آمادگی برای نظارت بر توافق‌های سیاسی که درگیری‌های منطقه را پایان دهد، در گرو توانایی طرف‌های درگیر برای رسیدن به پیروزی نظامی قرار دارد. البته مردم، به‌ویژه جوانانی که در آغاز بهار عربی با حفظ آرامش و با هدف ایجاد تغییرات مثبت در جامعه به خیابان‌ها آمده بودند، قربانی اصلی درگیری‌های بی‌پایان کشورهای منطقه هستند و به فرض اینکه حل‌وفصلی بتواند به آشفتگی‌های کنونی پایان دهد، جوامع این کشورها که یک دهه گذشته را در جنگ و تباهی گذرانده‌اند، برای اینکه به وضعیت قبل از سال ۲۰۱۱ بازگردند، حداقل به ۳۰ سال زمان نیاز دارند.

پس از پیروزی «انقلاب یاس» در تونس، مردم این کشور بار دیگر علیه اقتدار حاکم دست به شورش زدند و 10 سال پس از آغاز موفقیت‌آمیز قیام مردمی در تونس، خوانش‌ها از انقلاب‌های موسوم به «بهار عربی» نه‌تنها در خاورمیانه که عملا آن را تجربه کرده است، بلکه در جهانی تقسیم‌شده میان ناظر و مداخله‌گر، تفاوت‌های بسیاری دارد.

تردیدی نیست که در این میان، بین افراد بی‌گناهی که برای به‌دست‌آوردن نان، عزت و آزادی، تظاهرات مسالمت‌آمیزی را به راه انداختند و بین کسانی که برای تحقق اهداف متناقض، با خشونت و ستیزه‌جویی به خیابان‌ها ریختند و قیام‌های مردمی را به آشوب کشاندند، تفاوت‌های بسیاری وجود دارد. در واقع نتایج برآمده از بهار عربی به‌طورکلی متفاوت با اهداف ترسیم‌شده در آغاز قیام‌های مردمی بود و پیامدهای بهار عربی که همه شاهد آنها بوده‌ایم، جز ایجاد سختی و رنج برای شهروندان بی‌گناه، هیچ دستاورد دیگری نداشت.
جنبش‌های مردمی نه‌تنها موفقیتی در جلوگیری از توسل نظام‌های حاکم به خشونت و سرکوبی اعتراضات و طلب کمک از نیروهای خارجی و سازمان‌های افراطی برای ارعاب معترضان به‌منظور حفظ بقای رژیم‌ها نداشتند، بلکه نتوانستند مانع تبدیل‌شدن «بهار عربی» به «زمستان» شوند که در جریان آن، داعش اقدام به تأسیس «دولت خلافت» در مناطق وسیعی از قلمرو عراق و سوریه کرد. همچنان قیام‌های مردمی این توانایی را در خود نیافتند تا اهداف محلی که در فرجام، منجر به خیزش‌های بعدی شد و طبق معمول زمینه مطرح‌شدن «تئوری توطئه» را به مفهوم اینکه هدف از بهار عربی، بی‌ثبات‌کردن دولت‌ها به نفع دشمن بوده است، نادیده بگیرند. مارک لینچ، استاد علوم سیاسی دانشگاه جورج‌واشنگتن، در شماره اخیر نشریه «فارن‌افرز» نوشت که «موج خیزش‌های مردمی در جهان عرب، سراب نبود، بلکه پیامدهای بسیاری داشت؛ طوری که خاورمیانه دستخوش تغییرات زیادی شد، پیروزی نظام‌های استبدادی قادر به ایجاد ثبات و استقرار نشد، افزون بر آنکه هیچ راهی برای بازگشت به آغاز بهار عربی در سال ۲۰۱۱ وجود ندارد». البته اعتراضات مسالمت‌آمیز ادامه خواهد داشت؛ زیرا عوامل انقلاب تغییر نکرده و انگیزه قیام‌ها هنوز پایان نیافته است؛ اما بزرگ‌ترین درسی که از بهار عربی در سال ۲۰۱۱ آموخته شد، این بود که هیچ قدرت خارجی‌ای توانایی کنترل خاورمیانه را ندارد. مارک لینچ، پیش از آن در مقاله‌ دیگری که در همین نشریه منتشر شد، نوشته بود که «انقلاب‌ها نتوانستند به اهداف مدنظر كه بسیاری در انتظار تحقق آنها بودند، برسند، اما برای جهان عرب نظم جدیدی ایجاد کردند، طوری ‌که قدرت‌های بزرگ سنتی مانند مصر، سوریه و عراق به‌سختی گام برمی‌دارند، درحالی‌که کشورهای ثروتمند خلیج فارس مانند عربستان سعودی و امارات متحده عربی در حال رشد و توسعه هستند». نوح فیلدمن، استاد حقوق در دانشگاه ‌هاروارد و معمار قانون اساسی عراق، در کتابی به‌عنوان «تراژدی زمستان عربی» می‌گوید: «بهار عربی عملا ناامیدكننده بود و سخنان قهرمانانه خیزش‌های مردمی، راه را برای پدیده‌ تاریک‌تری هموار كرد؛ اما شکی نیست که دموكراسی از بین نرفته، بلکه به تعویق افتاده است و به نسل دیگری احتیاج دارد». البته واقعیت اوضاع از همه برداشت‌ها، بیشتر گویای حقیقت است. تونس که شاهد پیروزی «انقلاب یاسمن» بود و اکنون خود را دچار دشواری‌های نظام پارلمانی می‌بیند، مردم آن بار دیگر قیام کرده‌اند و دلتنگ نظام ریاست‌جمهوری هستند. انقلاب، آزادی را به ارمغان آورد؛ اما دولت‌ها، صرف‌نظر از ساختارهایی که داشتند، نتوانستند شرایط سخت اقتصادی و اجتماعی را برطرف کنند و بی‌کاری جوانان را کاهش دهند. سوریه به ویرانه‌ای تبدیل شده است. در این میان، لیبی به‌ دلیل جنگ ژئوپلیتیکی که بر سر منابع نفت و گاز شرق مدیترانه، در قلمرو این کشور بین ارتش‌ها، گروه‌های شبه‌نظامی و مزدوران جنگی جریان دارد، به دو پاره تقسیم شده است. یمن نیز در ورطه جنگ داخلی پایان‌ناپذیری گیر افتاده است. این در حالی است که تلاش‌های سازمان ملل متحد در راستای آمادگی برای نظارت بر توافق‌های سیاسی که درگیری‌های منطقه را پایان دهد، در گرو توانایی طرف‌های درگیر برای رسیدن به پیروزی نظامی قرار دارد. البته مردم، به‌ویژه جوانانی که در آغاز بهار عربی با حفظ آرامش و با هدف ایجاد تغییرات مثبت در جامعه به خیابان‌ها آمده بودند، قربانی اصلی درگیری‌های بی‌پایان کشورهای منطقه هستند و به فرض اینکه حل‌وفصلی بتواند به آشفتگی‌های کنونی پایان دهد، جوامع این کشورها که یک دهه گذشته را در جنگ و تباهی گذرانده‌اند، برای اینکه به وضعیت قبل از سال ۲۰۱۱ بازگردند، حداقل به ۳۰ سال زمان نیاز دارند.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها