|

سقوط افغانستان در 2021 در مجاورت ایران 1400

درس‌هایی برای سال‌های بعد ایران

احمد بخارایی . جامعه‌شناس و استاد دانشگاه

این روز‌ها افغانستان ملتهب است. در کمتر از سه هفته دولت رسمی افغانستان به ریاست اشرف غنی با کمترین هزینه و بدون مقاومت با هجوم طالبان سقوط کرد. اما به نظر می‌رسد این طالبان با آن طالبان قبلی تفاوت دارد اما نمی‌دانیم به چه میزان، زیرا این روزها در شهرهای افغانستان دانش‌آموزان دختر به کلاس‌های درس برگشته‌اند و نیز عفو عمومی اعلام شده‌ است. طالبان مرتب اطمینان خاطر می‌دهد که رفتارشان نسبت به دوره قبلی حاکمیتشان تغییر کرده ‌است. دوره قبلی چه بوده و چه بر افغانستان گذشته‌ است؟ بدون شک در هر جامعه‌ای سلسله‌رخدادهای اجتماعی‌_سیاسی‌اش ارتباط معناداری با هم دارند و امروزشان، بازتاب دیروزشان است. توجه شما را در این نوشته کوتاه به سه دسته عوامل تأثیر‌گذار بر رخداد امروز افغانستان در سه سطح کلان و میانه و خُرد در دو جنبه: «زمینه‌ای» یا شرایط لازم و «عاملیتی» یا شرایط کافی و مجموعا در شش مؤلفه جلب می‌کنم.
1-سطح کلان و شرایط لازم (زمینه‌ای):
افغانستان در دو سده اخیر همواره در‌حال تلاش برای رهایی بوده ‌است. می‌دانید که پس از ضعف دولت صفوی و نیز قتل نادر‌شاه افشار به مرور دولت افغانستان به سمت‌و‌سوی استقلال پیش رفت. هرچند پس از کشته‌شدن نادر‌شاه، احمد‌شاه ابدالی، از سرداران او‌، در سال 1126 شمسی (1747 میلادی) در قندهار اعلام حکومت کرد اما رفت‌و‌برگشت‌های شهرهای افغانستان از جمله هرات بین ایران و افغانستان ادامه داشت، تا سال 1235 ش (1856 م) که هرات در زمان قاجار به تصرف افغانستان درآمد. پس از آن هم نوبت استقلال از انگلستان بود که در سال 1298 ش (1919 م) اتفاق افتاد و 28 مرداد هر سال «روز استقلال افغانستان» نام گرفت. بدون شک هر حرکت رو به جلو در افغانستان متکی به نیروهای بیرونی و زمانی اتکا بر انگلیس و در زمان دیگر اتکا بر شوروی برای استقلال از انگلستان بوده ‌است. فراز‌و‌فرودها در افغانستان ادامه داشت تا سال 1970 و انقلاب «ثور» که با حمایت شوروی، حکومت سوسیالیستی در افغانستان شکل گرفت. در این میان آخرین رئیس‌جمهور سوسیالیست در جمهوری دموکراتیک افغانستان از حزب دموکراتیک خلق افغانستان دکتر محمد نجیب‌الله از قوم پشتون از سال 1986 تا ورود مجاهدان و طالبان به صحنه حکومت در سال 1992 ‌م (1371‌ ش) بود. نهایتا نجیب‌الله که بسیاری اصلاحات اجتماعی و اقتصادی را انجام داده ‌بود و برادرش در سال 1996 به شکل فجیعی توسط مجاهدان پس از شکنجه به قتل می‌رسند و برای عبرت دیگران اجسادشان در کابل آویزان می‌شود! شکست دولت سوسیالیستی در افغانستان پس از آغاز خروج نیروهای شوروی در سال 1989 به مدت سه تا سال 1992 مصادف با فروپاشی شوروی از افغانستان بود. در پیروزی مجاهدان و طالبان بر دولت محمد نجیب‌الله، دولت‌های ایالات متحده آمریکا و پاکستان نقش داشتند. انگیزه دولت آمریکا مقابله با نفوذ شوروی و انگیزه دولت پاکستان شامل سه محور اصلی یعنی مقابله با نفوذ هند در افغانستان و اشتراک قومیت با طالبان در پشتون‌بودن و نیز فرهنگ تعصب‌محور دینی بود. با آنکه در سال 1990 و در زمان دولت سوسیالیستی محمد نجیب‌الله یعنی دو سال قبل از تسلط مجاهدان بر افغانستان، «اسلام»، دین رسمی کشور اعلام و از قانون اساسی افغانستان واژه «کمونیسم» حذف شده‌ بود، باز‌هم آمریکا و پاکستان (با نقش‌آفرینی عربستان) به بهانه‌ اسلام‌خواهی مردم را بر‌می‌انگیختند و نیز انقلاب اسلامی در ایران در سال 1979 م (1357 ش) هم الگویی برای مجاهدان انقلابی افغان شده‌ بود. آمریکا در چند دهه اخیر تلاش کرده ‌است در خاورمیانه نظم نوینی را ایجاد کند و ابتدا در ایران قبل از انقلاب در سال 32 و بعد از آن در افغانستان و بعدها در عراق، سیاست خاصی را دنبال کرد. پیروزی نهایی مجاهدان دوره قبل در افغانستان با پیوستن ژنرال عبدالرشید دوستم، از یاران احمد‌شاه مسعود، (قهرمان ملی افغانستان) در سال 1992 رخ داد، حال آنکه احمدشاه مسعود که سال‌های متمادی با نیروهای شوروی مبارزه می‌کرد، با طالبان هم مخالف بود تا آنکه در سال 1380 ش (2001 م) از سوی القاعده پیش از حملات‌شان در سپتامبر به برج‌های دو‌قلو در آمریکا ترور شد. این روزها هم احمد مسعود (فرزند احمدشاه مسعود) که با حاکمیت کنونی طالبان مخالف است، در پنجشیر قصد نبرد دارد. بنا بر آنچه در این بخش گفته‌ شد، مفاهیم اصلی و مدلول‌های مرکزی در سطح کلان به عنوان زمینه تاریخی و شرایط لازم برای رخداد‌های امروزی در افغانستان عبارت‌اند از:
الف- تلاش همیشگی قشرهای تحصیل‌کرده و منتقد برای رهایی
ب- اتکا بر نیروهای بیرونی شامل انگلستان و شوروی و آمریکا
پ- خروج نیروهای نظامی دولت‌های خارجی در مراحل گوناگون تاریخی از افغانستان به‌عنوان زمینه گسترش نفوذ مجاهدان و طالبان و اسلام‌گرایان سنتی
ت- نزاع تاریخی پاکستان و هند و تأثیر آن بر رخدادها در افغانستان و نیز حمایت آشکار هند از دولت‌های سوسیالیستی ببرک کارمل و محمد نجیب‌الله و پیامدش حمایت لجستیکی پاکستان با حمایت مالی عربستان (اتحاد القاعده و طالبان) از مجاهدان برای غلبه بر دولت‌های مستقر.
- سطح کلان و شرایط کافی (عاملیتی):
سقوط طالبان در دوره قبلی حاکمیتشان در افغانستان در سال 1380 شمسی، پس از حمله 11 سپتامبر به برج‌های دوقلو در آمریکا از سوی القاعده، واقعیتی است که امروز قد علم کرده ‌است و به نظر می‌رسد آن سقوط، نه یک سقوط واقعی بلکه یک پنهان‌شدن موقت تا زمانی که نیروهای نظامی آمریکایی‌ در افغانستان حضور داشتند، بوده ‌است. آنچه عامل اصلی در روند تحولات و تغییرات سیاسی در افغانستان در دو سده اخیر شده، ایدئولوژی‌گرایی اسلامی بوده ‌است. این عامل چنان قوی بوده که حتی در دوران اخیر و در زمان جمهوری اسلامی افغانستان و دولت‌های منتخب تا زمان اشرف غنی نیز علمای دینی نسبت‌به حرمت عملیات انتحاری طالبان که مرتب افغانستان را ناامن و ملتهب می‌کرد، سکوت ‌کردند. در این میان طالبان سنی‌مذهب و حنفی‌مسلک با عرب‌های عربستانی وهابی‌مسلک پیوند خوردند تا اصل اسلام سنتی آسیب نبیند و بهره‌برداری‌های سیاسی و اقتصادی نیز با استفاده از باورهای متعصابه دینی توده تحقق یابد. اینکه این پیوندها چه انگیزه‌های سیاسی و اقتصادی دارد، بحث دیگری است، اما همین‌قدر کافی است تا توده‌ها تهییج شده و به صحنه آیند و از جهل‌شان استفاده شود. امروزه به عیان در چهره، لباس، منش و رفتار طالبان و القاعده، تحجر را مشاهده می‌کنید. اصرار متعصابه و سوء‌استفاده از عقاید دینی با ظاهری آراسته، نشان از فرومایگی دارد. بنابراین مفاهیم کلیدی و مدلول‌های مرکزی در سطح کلان، به‌عنوان شرایط کافی و عاملیتی برای بروز رخداد‌های کنونی در افغانستان عبارت‌اند از:
الف- تداوم حیات پنهان و آشکار طالبان پس از سقوط‌شان از قدرت رسمی در سال 1380.
ب- عزیمت نیروهای نظامی آمریکایی از افغانستان در ماه‌های اخیر پس از حضور طولانی در افغانستان و پس از تلاش برای آموزش 300 هزار نیروی ارتش و پلیس افغان و به‌طور ویژه آموزش خاص 60 درصد نیروها شامل بیش از صد هزار نیروی ویژه ارتشی و حتی پرداخت حقوق نظامیان از سوی پنتاگون در 20 سال اخیر (در چند ماه اخیر پرداخت حقوق‌ها به تعویق افتاده ‌بود که موجب اعتراض نیروهای ارتش و پلیس افغان هم شده‌ بود).
پ- ایدئولوژی‌گرایی دینی و استفاده از باورهای دینی افغان‌ها در جهت اهداف سیاسی و اقتصادی.
ت- حمایت نسبی همسایگان از طالبان.
3- سطح میانه و شرایط لازم (زمینه‌ای):
در افغانستان وجود اقوام گوناگون و نیز دو‌زبانه‌بودن بر چگونگی رخدادها اثر داشته‌ است. هر‌چند زبان رسمی افغانستان فارسی دری است، اما زبان دوم پشتو است که ریشه در قوم پشتون دارد که حدود 42 درصد جمعیت کمتر از 40میلیونی افغانستان را شامل می‌شود. پشتون‌ها در شمال پاکستان و نیز در شرق و جنوب افغانستان گسترده شده‌اند و زبانشان پشتو است. تنازع آنها با قوم دوم در افغانستان شامل تاجیک‌ها با حدود 32 درصد جمعیت افغانستان با زبان فارسی دری، همواره در تقسیم قدرت نقش‌آفرین بوده ‌است. بدون شک، اگر قوم پشتون محل اشتراک پاکستان و افغانستان نبودند، طالبان پشتون با تجهیز لجستیکی پاکستان و حمایت مالی عربستان شکل نمی‌گرفت. عربستان هم هر‌چند وهابی است، اما به‌بهانه جلوگیری از نفوذ شیعه که ایران با انقلاب نمایندگی‌اش می‌کند، فرصت را غنیمت شمرد تا با ایجاد اتحاد بین القاعده و طالبان، قدرت طالبان را تقویت کند. بااین‌حال سیاست‌های بین‌المللی گاه ایجاب می‌کند که آرایش نیروها تغییر کند. بنابراین وجود اقوام و زبان‌های گوناگون در افغانستان، زمینه‌ساز تحقق جریان‌هایی شده‌ است که امروزه در صحنه سیاسی قد علم کرده‌اند. پشتون‌ها عمدتا در خارج از شهرها و در مناطق روستایی سکونت داشته‌اند؛ همان‌گونه که قوم تاجیک‌ عمدتا در مناطق شمال شرقی و غرب افغانستان و در شهرها سکونت دارند و نیز قوم هزاره‌ هم که حدود 10 درصد جمعیت را دارا هستند، در مرکز افغانستان سکنا دارند. بنابراین روحیه تعصب‌محور و بادیه‌نشین نیز در کنار ایدئولوژی‌‌گرایی دینی موجب تقویت روحیه ستیز در طالبان پشتونی شده‌ است. بنا بر آنچه در این بخش گفته ‌شد، مفاهیم محوری و مدلول‌های مرکزی در سطح میانه به جهت شرایط لازم و عاملیتی برای رخداد‌ کنونی در افغانستان عبارت‌اند از:
الف- قوم‌گرایی در افغانستان با برتری قوم پشتون در مناطق عمدتا غیر‌شهری و مشترک با پاکستان با زبان پشتو در مقابل اقوام تاجیک و هزاره و زبان فارسی دری.
ب-تلفیق قوم‌گرایی و ایدئولوژی‌گرایی دینی.
پ-استفاده عربستان از فضای موجود نزاع بین مذاهب سیاست‌گرای سنی و شیعه در منطقه.
4-سطح میانه و شرایط کافی (عاملیتی):
دولت اشرف غنی نتوانست با «عموم‌گرایی» موفقیتی به دست آورد. مقابله با طالبان و زندانی‌کردن آنها در شرایطی که دارای پایگاه مردمی و دینی بودند، دشوار می‌نمود. علاوه بر آن، قوم پشتون مانند گذشته خواهان قدرت زیاد در نظام سیاسی بود و بر این اساس ایجاد تعادل بین اقوام، طایفه‌ها و عشایر در افغانستان سخت بوده ‌است. از سوی دیگر اتکا به حمایت نظامی، امنیتی و مالی آمریکا موجب وابستگی بیش از حد دولت به خارج شده‌ بود. ایضا کم‌توجهی اشرف غنی به ایجاد تعادل بین طبقات اجتماعی و توزیع نابرابر فرصت و ثروت بین قشرهای اجتماعی و نزدیکان به قدرت سیاسی و به دنبالش تحقق نوعی فساد گسترده و همچنین تفاوت معنادار زندگی نزدیکان به قدرت اعم از برخورداری از خدم و حشم و نیز تفاوت فاحش در نوع زندگی سیاسیون با توده، همه و همه موجب فاصله‌گرفتن حکومت از مردم شد و این جرقه‌ای بود بر بشکه باروت سیاسی در افغانستان تا زمانی که نیروهای آمریکایی سایه خود را از سر دولت افغانستان برمی‌دارند، 300 هزار نیروی ارتشی و پلیسی افغان نیز تمایلی به دفاع از نظام سیاسی در مقابل هجوم طالبان از خود نشان نداده و آموزش 20‌ساله نیروهای آمریکایی به نیروهای نظامی افغان بی‌اثر می‌شود. هرچند در دولت‌های اخیر در افغانستان حرکت به سوی مدرنیته در مسیری که در دوره امان‌الله خان آغاز شده‌ بود، تداوم یافت و زنان از جایگاه ویژه‌ای برخوردار شدند و به‌عنوان مثال 25 درصد نمایندگان پارلمان به زنان اختصاص داده‌ شد و دختران در عرصه‌های موسیقی و ورزش و هنر آزادی یافتند و جوانان شور و نشاط بیشتری داشتند؛ اما به نظر می‌رسد بیش از آنکه این پیامدها جنبه محتوایی داشته ‌باشد، جنبه صوری داشت و از محتوا و معنای کافی برخوردار نبود.
لازم است نوع تغییرات اجتماعی با پتانسیل‌های موجود در جامعه همخوانی داشته ‌باشد و نیز برای تغییرات جدید ضروری است زیرساخت‌های فکری ایجاد شود و لازمه همه اینها جلب اعتماد و نظر مساعد قشرهای اثر‌گذار اجتماعی است. در‌این‌میان از پدیده کشت خشخاش و تولید تریاک در افغانستان به‌عنوان مقام نخست در جهان نباید غافل شد که همواره قلب اقتصادی برای جنگ و نیز فشار گروه‌های قدرت‌طلب علاوه بر بده‌بستان‌های سیاسی در داخل افغانستان بوده ‌است؛ بنابراین مدلول‌های محوری در سطح میانه به‌عنوان عوامل کافی در رخداد اخیر در افغانستان عبارت‌اند از:

الف-قوم پشتون به‌عنوان قوم غالب
ب-دامن‌زدن به اختلاف طبقاتی در دولت‌های منتخب اخیر
پ-توزیع نابرابر فرصت و ثروت و شکل‌گیری فساد گسترده در بین صاحبان قدرت
ت-کم‌انگیزگی نیروهای نظامی و انتظامی برای دفاع از نظام سیاسی در مقابل هجوم طالبان
ث-نبود زیر‌ساخت‌های فکری و فرهنگی برای تغییرات گسترده اجتماعی
ج-عدم جلب اعتماد اجتماعی
چ-کشت خشخاش و تولید تریاک به‌عنوان قلب اقتصاد و سیاست در افغانستان.
5-سطح خُرد و شرایط لازم (زمینه‌ای):
هرچند در تحلیل رخداد‌های کلان سیاسی و اجتماعی عمدتا لازم است به عوامل در دو سطح کلان و میانه توجه شود؛ اما نیم‌نگاهی هم می‌توان به سطح خُرد داشت. به نظر می‌رسد بازتولید ایدئولوژی مذهبی در فکر و رفتار و کلام و ظاهر افراد جامعه در تحلیل رخداد‌های بزرگ می‌تواند مورد توجه واقع شود. ظاهرا یک نوع همذات‌پنداری بین درصد درخور‌توجهی از مردم و طالبان از جهت نوع نگاه و رفتار دینی وجود دارد. بر‌اساس‌این زمینه فرهنگی بازگشت طالبان وجود داشته و قاعدتا تحلیلگران نسبت به این موضوع کم‌توجه نبوده‌اند؛ زیرا با چشم غیر‌مسلح هم قابل رؤیت بوده ‌است. اینکه گفته می‌شود اگر اشرف غنی مقاومت می‌کرد، طالبان موفق نمی‌شد، تحلیل درستی به نظر نمی‌رسد و فقط ممکن بود اندکی تأخیر اتفاق می‌افتاد.
6-سطح خُرد و شرایط کافی (عاملیتی):
دو دسته عامل فرهنگی و سیاسی در سطح خُرد در این رخداد درخور‌توجه است. برخی رفتارهای عرف‌ستیز و گاه افراطی در میان جوانان به‌ویژه در میان دختران جوان در عرصه‌های هنری و اجتماعی موجب انتقاد و برخورد شدید خانواده‌های‌شان هم شده‌ بود و گاه قتل‌های درون‌خانوادگی ناشی از این مسئله بود. وجود شکاف پر‌نشده نسلی بین جوانان و والدین‌شان به‌عنوان یک مسئله فرهنگی و اجتماعی عامل استقبال بزرگ‌ترها از ورود مجدد طالبان به عرصه سیاست‌گذاری فرهنگی و اجتماعی شد. از سوی دیگر به‌عنوان عامل سیاسی در انتخابات اخیر ریاست‌جمهوری در افغانستان شاهد بودید که عملا دو رئیس‌جمهور مدعی بودند و نهایتا اشرف غنی با موافقت عبدالله عبدالله رئیس‌جمهور شد به شرط آنکه ریاست اجرائی کشور به او واگذار شود و این یعنی موازی‌کاری. در افغانستان مانند ایران و بسیاری کشورهای کمتر توسعه‌یافته ظرفیت لازم و کافی نزد افراد سیاسی برای اشغال دموکراتیک مناصب وجود ندارد؛ زیرا تلاش می‌کنند از روابط و تعلقات گروهی و قومی خود برای رسیدن به قدرت سوء‌استفاده کنند.
در پایان ذکر این نکته ضروری است که واحد تحلیل ما در این نوشتار عبارت از «افغانستان» بود؛ پس اینکه چرا آمریکا به افغانستان آمد و چه اثری داشت و در این برهه از زمان، چرا افغانستان را ترک کرد، موضوع دیگری است که واحد تحلیلش «آمریکا» و مقوله‌ای قابل بحث است. در هر صورت هر پدیده‌ای دارای جنبه‌ها و کارکردهای مثبت و منفی خودش است و آمد و رفت آمریکا هم از این امر مستثنا نیست.
و اما این نوشتار، عنوانش این بود: «سقوط افغانستان در 2021 در مجاورت ایران 1400: درس‌هایی برای سال‌های بعد ایران!». اینک این درس‌ها برای ایران چیست؟ در مدلول‌های مرکزی و محوری در هر‌یک از ابعاد شش‌گانه تحلیل فوق مفاهیم و مصادیقی ذکر شد که کم‌و‌بیش درباره ایران هم صادق است. در یک شبیه‌سازی، آنها عبارت‌اند از: اثر‌گذاری نیروهای خارجی در روند تحولات گذشته و آینده، تلاش هماره ایرانیان برای رهایی، حضور دولت‌های ذی‌نفع نظیر عربستان در منطقه، اتکا به عملیات‌های بیرونی برای تقویت نظام سیاسی به جای اتکا به رضایت اجتماعی، برخورداری ایران از سوابق مدرنیته، ایدئولوژی‌زدایی نزد قشرهای اثرگذار اجتماعی، وجود اقوام مختلف، نارضایتی در میان نیروهای نظامی و انتظامی، وجود فساد ساختاری، وجود تبعیض آشکار اجتماعی و توزیع نابرابر فرصت و ثروت در داخل و بالاخره تنازعات فردی و گروهی در میان نزدیکان به قدرت در ایران. اینها هشدار‌دهنده جدی به نظام سیاسی در ایران است که بسا به شکل و شمایلی متفاوت از آنچه در افغانستان اتفاق افتاده ‌است و درست در جهت خلاف آن (به مصداق: گهی پشت بر زین گهی زین به پشت!) اتفاقاتی قریب‌الوقوع را در ایران شاهد باشیم!

این روز‌ها افغانستان ملتهب است. در کمتر از سه هفته دولت رسمی افغانستان به ریاست اشرف غنی با کمترین هزینه و بدون مقاومت با هجوم طالبان سقوط کرد. اما به نظر می‌رسد این طالبان با آن طالبان قبلی تفاوت دارد اما نمی‌دانیم به چه میزان، زیرا این روزها در شهرهای افغانستان دانش‌آموزان دختر به کلاس‌های درس برگشته‌اند و نیز عفو عمومی اعلام شده‌ است. طالبان مرتب اطمینان خاطر می‌دهد که رفتارشان نسبت به دوره قبلی حاکمیتشان تغییر کرده ‌است. دوره قبلی چه بوده و چه بر افغانستان گذشته‌ است؟ بدون شک در هر جامعه‌ای سلسله‌رخدادهای اجتماعی‌_سیاسی‌اش ارتباط معناداری با هم دارند و امروزشان، بازتاب دیروزشان است. توجه شما را در این نوشته کوتاه به سه دسته عوامل تأثیر‌گذار بر رخداد امروز افغانستان در سه سطح کلان و میانه و خُرد در دو جنبه: «زمینه‌ای» یا شرایط لازم و «عاملیتی» یا شرایط کافی و مجموعا در شش مؤلفه جلب می‌کنم.
1-سطح کلان و شرایط لازم (زمینه‌ای):
افغانستان در دو سده اخیر همواره در‌حال تلاش برای رهایی بوده ‌است. می‌دانید که پس از ضعف دولت صفوی و نیز قتل نادر‌شاه افشار به مرور دولت افغانستان به سمت‌و‌سوی استقلال پیش رفت. هرچند پس از کشته‌شدن نادر‌شاه، احمد‌شاه ابدالی، از سرداران او‌، در سال 1126 شمسی (1747 میلادی) در قندهار اعلام حکومت کرد اما رفت‌و‌برگشت‌های شهرهای افغانستان از جمله هرات بین ایران و افغانستان ادامه داشت، تا سال 1235 ش (1856 م) که هرات در زمان قاجار به تصرف افغانستان درآمد. پس از آن هم نوبت استقلال از انگلستان بود که در سال 1298 ش (1919 م) اتفاق افتاد و 28 مرداد هر سال «روز استقلال افغانستان» نام گرفت. بدون شک هر حرکت رو به جلو در افغانستان متکی به نیروهای بیرونی و زمانی اتکا بر انگلیس و در زمان دیگر اتکا بر شوروی برای استقلال از انگلستان بوده ‌است. فراز‌و‌فرودها در افغانستان ادامه داشت تا سال 1970 و انقلاب «ثور» که با حمایت شوروی، حکومت سوسیالیستی در افغانستان شکل گرفت. در این میان آخرین رئیس‌جمهور سوسیالیست در جمهوری دموکراتیک افغانستان از حزب دموکراتیک خلق افغانستان دکتر محمد نجیب‌الله از قوم پشتون از سال 1986 تا ورود مجاهدان و طالبان به صحنه حکومت در سال 1992 ‌م (1371‌ ش) بود. نهایتا نجیب‌الله که بسیاری اصلاحات اجتماعی و اقتصادی را انجام داده ‌بود و برادرش در سال 1996 به شکل فجیعی توسط مجاهدان پس از شکنجه به قتل می‌رسند و برای عبرت دیگران اجسادشان در کابل آویزان می‌شود! شکست دولت سوسیالیستی در افغانستان پس از آغاز خروج نیروهای شوروی در سال 1989 به مدت سه تا سال 1992 مصادف با فروپاشی شوروی از افغانستان بود. در پیروزی مجاهدان و طالبان بر دولت محمد نجیب‌الله، دولت‌های ایالات متحده آمریکا و پاکستان نقش داشتند. انگیزه دولت آمریکا مقابله با نفوذ شوروی و انگیزه دولت پاکستان شامل سه محور اصلی یعنی مقابله با نفوذ هند در افغانستان و اشتراک قومیت با طالبان در پشتون‌بودن و نیز فرهنگ تعصب‌محور دینی بود. با آنکه در سال 1990 و در زمان دولت سوسیالیستی محمد نجیب‌الله یعنی دو سال قبل از تسلط مجاهدان بر افغانستان، «اسلام»، دین رسمی کشور اعلام و از قانون اساسی افغانستان واژه «کمونیسم» حذف شده‌ بود، باز‌هم آمریکا و پاکستان (با نقش‌آفرینی عربستان) به بهانه‌ اسلام‌خواهی مردم را بر‌می‌انگیختند و نیز انقلاب اسلامی در ایران در سال 1979 م (1357 ش) هم الگویی برای مجاهدان انقلابی افغان شده‌ بود. آمریکا در چند دهه اخیر تلاش کرده ‌است در خاورمیانه نظم نوینی را ایجاد کند و ابتدا در ایران قبل از انقلاب در سال 32 و بعد از آن در افغانستان و بعدها در عراق، سیاست خاصی را دنبال کرد. پیروزی نهایی مجاهدان دوره قبل در افغانستان با پیوستن ژنرال عبدالرشید دوستم، از یاران احمد‌شاه مسعود، (قهرمان ملی افغانستان) در سال 1992 رخ داد، حال آنکه احمدشاه مسعود که سال‌های متمادی با نیروهای شوروی مبارزه می‌کرد، با طالبان هم مخالف بود تا آنکه در سال 1380 ش (2001 م) از سوی القاعده پیش از حملات‌شان در سپتامبر به برج‌های دو‌قلو در آمریکا ترور شد. این روزها هم احمد مسعود (فرزند احمدشاه مسعود) که با حاکمیت کنونی طالبان مخالف است، در پنجشیر قصد نبرد دارد. بنا بر آنچه در این بخش گفته‌ شد، مفاهیم اصلی و مدلول‌های مرکزی در سطح کلان به عنوان زمینه تاریخی و شرایط لازم برای رخداد‌های امروزی در افغانستان عبارت‌اند از:
الف- تلاش همیشگی قشرهای تحصیل‌کرده و منتقد برای رهایی
ب- اتکا بر نیروهای بیرونی شامل انگلستان و شوروی و آمریکا
پ- خروج نیروهای نظامی دولت‌های خارجی در مراحل گوناگون تاریخی از افغانستان به‌عنوان زمینه گسترش نفوذ مجاهدان و طالبان و اسلام‌گرایان سنتی
ت- نزاع تاریخی پاکستان و هند و تأثیر آن بر رخدادها در افغانستان و نیز حمایت آشکار هند از دولت‌های سوسیالیستی ببرک کارمل و محمد نجیب‌الله و پیامدش حمایت لجستیکی پاکستان با حمایت مالی عربستان (اتحاد القاعده و طالبان) از مجاهدان برای غلبه بر دولت‌های مستقر.
- سطح کلان و شرایط کافی (عاملیتی):
سقوط طالبان در دوره قبلی حاکمیتشان در افغانستان در سال 1380 شمسی، پس از حمله 11 سپتامبر به برج‌های دوقلو در آمریکا از سوی القاعده، واقعیتی است که امروز قد علم کرده ‌است و به نظر می‌رسد آن سقوط، نه یک سقوط واقعی بلکه یک پنهان‌شدن موقت تا زمانی که نیروهای نظامی آمریکایی‌ در افغانستان حضور داشتند، بوده ‌است. آنچه عامل اصلی در روند تحولات و تغییرات سیاسی در افغانستان در دو سده اخیر شده، ایدئولوژی‌گرایی اسلامی بوده ‌است. این عامل چنان قوی بوده که حتی در دوران اخیر و در زمان جمهوری اسلامی افغانستان و دولت‌های منتخب تا زمان اشرف غنی نیز علمای دینی نسبت‌به حرمت عملیات انتحاری طالبان که مرتب افغانستان را ناامن و ملتهب می‌کرد، سکوت ‌کردند. در این میان طالبان سنی‌مذهب و حنفی‌مسلک با عرب‌های عربستانی وهابی‌مسلک پیوند خوردند تا اصل اسلام سنتی آسیب نبیند و بهره‌برداری‌های سیاسی و اقتصادی نیز با استفاده از باورهای متعصابه دینی توده تحقق یابد. اینکه این پیوندها چه انگیزه‌های سیاسی و اقتصادی دارد، بحث دیگری است، اما همین‌قدر کافی است تا توده‌ها تهییج شده و به صحنه آیند و از جهل‌شان استفاده شود. امروزه به عیان در چهره، لباس، منش و رفتار طالبان و القاعده، تحجر را مشاهده می‌کنید. اصرار متعصابه و سوء‌استفاده از عقاید دینی با ظاهری آراسته، نشان از فرومایگی دارد. بنابراین مفاهیم کلیدی و مدلول‌های مرکزی در سطح کلان، به‌عنوان شرایط کافی و عاملیتی برای بروز رخداد‌های کنونی در افغانستان عبارت‌اند از:
الف- تداوم حیات پنهان و آشکار طالبان پس از سقوط‌شان از قدرت رسمی در سال 1380.
ب- عزیمت نیروهای نظامی آمریکایی از افغانستان در ماه‌های اخیر پس از حضور طولانی در افغانستان و پس از تلاش برای آموزش 300 هزار نیروی ارتش و پلیس افغان و به‌طور ویژه آموزش خاص 60 درصد نیروها شامل بیش از صد هزار نیروی ویژه ارتشی و حتی پرداخت حقوق نظامیان از سوی پنتاگون در 20 سال اخیر (در چند ماه اخیر پرداخت حقوق‌ها به تعویق افتاده ‌بود که موجب اعتراض نیروهای ارتش و پلیس افغان هم شده‌ بود).
پ- ایدئولوژی‌گرایی دینی و استفاده از باورهای دینی افغان‌ها در جهت اهداف سیاسی و اقتصادی.
ت- حمایت نسبی همسایگان از طالبان.
3- سطح میانه و شرایط لازم (زمینه‌ای):
در افغانستان وجود اقوام گوناگون و نیز دو‌زبانه‌بودن بر چگونگی رخدادها اثر داشته‌ است. هر‌چند زبان رسمی افغانستان فارسی دری است، اما زبان دوم پشتو است که ریشه در قوم پشتون دارد که حدود 42 درصد جمعیت کمتر از 40میلیونی افغانستان را شامل می‌شود. پشتون‌ها در شمال پاکستان و نیز در شرق و جنوب افغانستان گسترده شده‌اند و زبانشان پشتو است. تنازع آنها با قوم دوم در افغانستان شامل تاجیک‌ها با حدود 32 درصد جمعیت افغانستان با زبان فارسی دری، همواره در تقسیم قدرت نقش‌آفرین بوده ‌است. بدون شک، اگر قوم پشتون محل اشتراک پاکستان و افغانستان نبودند، طالبان پشتون با تجهیز لجستیکی پاکستان و حمایت مالی عربستان شکل نمی‌گرفت. عربستان هم هر‌چند وهابی است، اما به‌بهانه جلوگیری از نفوذ شیعه که ایران با انقلاب نمایندگی‌اش می‌کند، فرصت را غنیمت شمرد تا با ایجاد اتحاد بین القاعده و طالبان، قدرت طالبان را تقویت کند. بااین‌حال سیاست‌های بین‌المللی گاه ایجاب می‌کند که آرایش نیروها تغییر کند. بنابراین وجود اقوام و زبان‌های گوناگون در افغانستان، زمینه‌ساز تحقق جریان‌هایی شده‌ است که امروزه در صحنه سیاسی قد علم کرده‌اند. پشتون‌ها عمدتا در خارج از شهرها و در مناطق روستایی سکونت داشته‌اند؛ همان‌گونه که قوم تاجیک‌ عمدتا در مناطق شمال شرقی و غرب افغانستان و در شهرها سکونت دارند و نیز قوم هزاره‌ هم که حدود 10 درصد جمعیت را دارا هستند، در مرکز افغانستان سکنا دارند. بنابراین روحیه تعصب‌محور و بادیه‌نشین نیز در کنار ایدئولوژی‌‌گرایی دینی موجب تقویت روحیه ستیز در طالبان پشتونی شده‌ است. بنا بر آنچه در این بخش گفته ‌شد، مفاهیم محوری و مدلول‌های مرکزی در سطح میانه به جهت شرایط لازم و عاملیتی برای رخداد‌ کنونی در افغانستان عبارت‌اند از:
الف- قوم‌گرایی در افغانستان با برتری قوم پشتون در مناطق عمدتا غیر‌شهری و مشترک با پاکستان با زبان پشتو در مقابل اقوام تاجیک و هزاره و زبان فارسی دری.
ب-تلفیق قوم‌گرایی و ایدئولوژی‌گرایی دینی.
پ-استفاده عربستان از فضای موجود نزاع بین مذاهب سیاست‌گرای سنی و شیعه در منطقه.
4-سطح میانه و شرایط کافی (عاملیتی):
دولت اشرف غنی نتوانست با «عموم‌گرایی» موفقیتی به دست آورد. مقابله با طالبان و زندانی‌کردن آنها در شرایطی که دارای پایگاه مردمی و دینی بودند، دشوار می‌نمود. علاوه بر آن، قوم پشتون مانند گذشته خواهان قدرت زیاد در نظام سیاسی بود و بر این اساس ایجاد تعادل بین اقوام، طایفه‌ها و عشایر در افغانستان سخت بوده ‌است. از سوی دیگر اتکا به حمایت نظامی، امنیتی و مالی آمریکا موجب وابستگی بیش از حد دولت به خارج شده‌ بود. ایضا کم‌توجهی اشرف غنی به ایجاد تعادل بین طبقات اجتماعی و توزیع نابرابر فرصت و ثروت بین قشرهای اجتماعی و نزدیکان به قدرت سیاسی و به دنبالش تحقق نوعی فساد گسترده و همچنین تفاوت معنادار زندگی نزدیکان به قدرت اعم از برخورداری از خدم و حشم و نیز تفاوت فاحش در نوع زندگی سیاسیون با توده، همه و همه موجب فاصله‌گرفتن حکومت از مردم شد و این جرقه‌ای بود بر بشکه باروت سیاسی در افغانستان تا زمانی که نیروهای آمریکایی سایه خود را از سر دولت افغانستان برمی‌دارند، 300 هزار نیروی ارتشی و پلیسی افغان نیز تمایلی به دفاع از نظام سیاسی در مقابل هجوم طالبان از خود نشان نداده و آموزش 20‌ساله نیروهای آمریکایی به نیروهای نظامی افغان بی‌اثر می‌شود. هرچند در دولت‌های اخیر در افغانستان حرکت به سوی مدرنیته در مسیری که در دوره امان‌الله خان آغاز شده‌ بود، تداوم یافت و زنان از جایگاه ویژه‌ای برخوردار شدند و به‌عنوان مثال 25 درصد نمایندگان پارلمان به زنان اختصاص داده‌ شد و دختران در عرصه‌های موسیقی و ورزش و هنر آزادی یافتند و جوانان شور و نشاط بیشتری داشتند؛ اما به نظر می‌رسد بیش از آنکه این پیامدها جنبه محتوایی داشته ‌باشد، جنبه صوری داشت و از محتوا و معنای کافی برخوردار نبود.
لازم است نوع تغییرات اجتماعی با پتانسیل‌های موجود در جامعه همخوانی داشته ‌باشد و نیز برای تغییرات جدید ضروری است زیرساخت‌های فکری ایجاد شود و لازمه همه اینها جلب اعتماد و نظر مساعد قشرهای اثر‌گذار اجتماعی است. در‌این‌میان از پدیده کشت خشخاش و تولید تریاک در افغانستان به‌عنوان مقام نخست در جهان نباید غافل شد که همواره قلب اقتصادی برای جنگ و نیز فشار گروه‌های قدرت‌طلب علاوه بر بده‌بستان‌های سیاسی در داخل افغانستان بوده ‌است؛ بنابراین مدلول‌های محوری در سطح میانه به‌عنوان عوامل کافی در رخداد اخیر در افغانستان عبارت‌اند از:

الف-قوم پشتون به‌عنوان قوم غالب
ب-دامن‌زدن به اختلاف طبقاتی در دولت‌های منتخب اخیر
پ-توزیع نابرابر فرصت و ثروت و شکل‌گیری فساد گسترده در بین صاحبان قدرت
ت-کم‌انگیزگی نیروهای نظامی و انتظامی برای دفاع از نظام سیاسی در مقابل هجوم طالبان
ث-نبود زیر‌ساخت‌های فکری و فرهنگی برای تغییرات گسترده اجتماعی
ج-عدم جلب اعتماد اجتماعی
چ-کشت خشخاش و تولید تریاک به‌عنوان قلب اقتصاد و سیاست در افغانستان.
5-سطح خُرد و شرایط لازم (زمینه‌ای):
هرچند در تحلیل رخداد‌های کلان سیاسی و اجتماعی عمدتا لازم است به عوامل در دو سطح کلان و میانه توجه شود؛ اما نیم‌نگاهی هم می‌توان به سطح خُرد داشت. به نظر می‌رسد بازتولید ایدئولوژی مذهبی در فکر و رفتار و کلام و ظاهر افراد جامعه در تحلیل رخداد‌های بزرگ می‌تواند مورد توجه واقع شود. ظاهرا یک نوع همذات‌پنداری بین درصد درخور‌توجهی از مردم و طالبان از جهت نوع نگاه و رفتار دینی وجود دارد. بر‌اساس‌این زمینه فرهنگی بازگشت طالبان وجود داشته و قاعدتا تحلیلگران نسبت به این موضوع کم‌توجه نبوده‌اند؛ زیرا با چشم غیر‌مسلح هم قابل رؤیت بوده ‌است. اینکه گفته می‌شود اگر اشرف غنی مقاومت می‌کرد، طالبان موفق نمی‌شد، تحلیل درستی به نظر نمی‌رسد و فقط ممکن بود اندکی تأخیر اتفاق می‌افتاد.
6-سطح خُرد و شرایط کافی (عاملیتی):
دو دسته عامل فرهنگی و سیاسی در سطح خُرد در این رخداد درخور‌توجه است. برخی رفتارهای عرف‌ستیز و گاه افراطی در میان جوانان به‌ویژه در میان دختران جوان در عرصه‌های هنری و اجتماعی موجب انتقاد و برخورد شدید خانواده‌های‌شان هم شده‌ بود و گاه قتل‌های درون‌خانوادگی ناشی از این مسئله بود. وجود شکاف پر‌نشده نسلی بین جوانان و والدین‌شان به‌عنوان یک مسئله فرهنگی و اجتماعی عامل استقبال بزرگ‌ترها از ورود مجدد طالبان به عرصه سیاست‌گذاری فرهنگی و اجتماعی شد. از سوی دیگر به‌عنوان عامل سیاسی در انتخابات اخیر ریاست‌جمهوری در افغانستان شاهد بودید که عملا دو رئیس‌جمهور مدعی بودند و نهایتا اشرف غنی با موافقت عبدالله عبدالله رئیس‌جمهور شد به شرط آنکه ریاست اجرائی کشور به او واگذار شود و این یعنی موازی‌کاری. در افغانستان مانند ایران و بسیاری کشورهای کمتر توسعه‌یافته ظرفیت لازم و کافی نزد افراد سیاسی برای اشغال دموکراتیک مناصب وجود ندارد؛ زیرا تلاش می‌کنند از روابط و تعلقات گروهی و قومی خود برای رسیدن به قدرت سوء‌استفاده کنند.
در پایان ذکر این نکته ضروری است که واحد تحلیل ما در این نوشتار عبارت از «افغانستان» بود؛ پس اینکه چرا آمریکا به افغانستان آمد و چه اثری داشت و در این برهه از زمان، چرا افغانستان را ترک کرد، موضوع دیگری است که واحد تحلیلش «آمریکا» و مقوله‌ای قابل بحث است. در هر صورت هر پدیده‌ای دارای جنبه‌ها و کارکردهای مثبت و منفی خودش است و آمد و رفت آمریکا هم از این امر مستثنا نیست.
و اما این نوشتار، عنوانش این بود: «سقوط افغانستان در 2021 در مجاورت ایران 1400: درس‌هایی برای سال‌های بعد ایران!». اینک این درس‌ها برای ایران چیست؟ در مدلول‌های مرکزی و محوری در هر‌یک از ابعاد شش‌گانه تحلیل فوق مفاهیم و مصادیقی ذکر شد که کم‌و‌بیش درباره ایران هم صادق است. در یک شبیه‌سازی، آنها عبارت‌اند از: اثر‌گذاری نیروهای خارجی در روند تحولات گذشته و آینده، تلاش هماره ایرانیان برای رهایی، حضور دولت‌های ذی‌نفع نظیر عربستان در منطقه، اتکا به عملیات‌های بیرونی برای تقویت نظام سیاسی به جای اتکا به رضایت اجتماعی، برخورداری ایران از سوابق مدرنیته، ایدئولوژی‌زدایی نزد قشرهای اثرگذار اجتماعی، وجود اقوام مختلف، نارضایتی در میان نیروهای نظامی و انتظامی، وجود فساد ساختاری، وجود تبعیض آشکار اجتماعی و توزیع نابرابر فرصت و ثروت در داخل و بالاخره تنازعات فردی و گروهی در میان نزدیکان به قدرت در ایران. اینها هشدار‌دهنده جدی به نظام سیاسی در ایران است که بسا به شکل و شمایلی متفاوت از آنچه در افغانستان اتفاق افتاده ‌است و درست در جهت خلاف آن (به مصداق: گهی پشت بر زین گهی زین به پشت!) اتفاقاتی قریب‌الوقوع را در ایران شاهد باشیم!