|

اقتصاد ملی و مناسبات رانت‌جویانه پدر-پسری

چارلی چاپلین در یکی از آثار ماندگارش فیلم «پسربچه» صحنه جالبی خلق کرده‌ است: چارلی سرپرستی نوزادی را قبول کرده و بزرگش می‌کند و حالا این کودک شش‌ساله همکار او است. پسرک در خیابان راه می‌افتد و با پرتاب سنگ شیشه ساختمان‌ها را می‌شکند؛ سپس چارلی در نقش شیشه‌بر دوره‌گرد از راه می‌رسد‌ و باقی ماجرا.

چارلی چاپلین در یکی از آثار ماندگارش فیلم «پسربچه» صحنه جالبی خلق کرده‌ است: چارلی سرپرستی نوزادی را قبول کرده و بزرگش می‌کند و حالا این کودک شش‌ساله همکار او است. پسرک در خیابان راه می‌افتد و با پرتاب سنگ شیشه ساختمان‌ها را می‌شکند؛ سپس چارلی در نقش شیشه‌بر دوره‌گرد از راه می‌رسد‌ و باقی ماجرا.

اتفاقات فراوانی را در عرصه اقتصاد ملی می‌توان به این صحنه طنازانه تشبیه کرد. با این تفاوت که این‌بار پدرها با پرتاب سنگ موقعیت ثروت‌اندوزی برای فرزندان‌شان خلق می‌کنند. وضعیتی را در نظر بگیرید که پدری صاحب‌منصب با استفاده از موقعیت شغلی و نفوذ خود، یک رشته از فعالیت اقتصادی را برای مردم ممنوع می‌کند؛ اما هم‌زمان یک بنگاه تجاری که اتفاقا به نام فرزند او ثبت شده، ابزار دورزدن این منع قانونی را با قیمت منصفانه‌(!) در اختیار متقاضیان مستأصل می‌گذارد. یا در مثالی دیگر، پدر که یک دیوان‌سالار بلندپایه است، با استفاده از موقعیت خود به اطلاعات ارزشمندی دسترسی دارد. او حتی می‌تواند اطلاعات محرمانه مالی و تجاری شرکت‌های رقیب را استخراج کرده‌ و در اختیار فرزندش قرار بدهد. به‌این‌ترتیب بنگاه تجاری فرزند در جایگاهی رفیع قرار گرفته و رقبایش را له می‌کند. در موقعیتی دیگر، فرزندان پدر صاحب نفوذ با کمترین امکانات و منابع شرکتی را راه‌اندازی می‌کنند. این شرکت هنوز به‌اصطلاح مرکب اسناد ثبتی‌اش خشک نشده، قراردادهای میلیاردی می‌بندد‌ و اتفاقا مسئولان ارشد نهادها و سازمان‌های طرف قرارداد ارتباطات ویژه‌ای با ابوی محترم دارند. تأمل‌برانگیزترین مثال از این دست را موقعیتی می‌توان دانست که پدر صاحب نفوذ با استفاده از اموال عمومی مؤسسه‌ای خیریه راه‌اندازی می‌کند که بر حسب ظاهر ماهیت غیرانتفاعی دارد و اهداف اجتماعی بزرگی را دنبال می‌کند؛ اما کمترین نفعش برای فرزندان، تضمین آینده شغلی و حقوق و مزایای تثبیت‌شده از همان ابتدای زندگی شغلی است.

مثال‌هایی از این دست از مناسبات پدر-پسری در کارنامه صاحب‌منصبان بسیار می‌توان‌ یافت که بیان و مرور آنها فقط اندوه ایران‌دوستان را تشدید می‌کند. این مثال‌ها چه آنهایی که بیان شدند و چه آنهایی که ناگفته ماندند، همه و همه شباهتی اعجاب‌آور به ماجرای طنازانه‌ای دارند که چاپلین بزرگ تصویر کرده‌ است: پدر با پرتاب سنگ موقعیتی پربرکت خلق می‌کند و فرزند محصول این سنگ‌اندازی را با رندی تمام جمع‌آوری می‌کند. ناگفته‌ پیداست که این‌گونه ثروت‌اندوزی‌های رشک‌برانگیز بدون آن سنگ‌پرانی ماهرانه هرگز میسر نمی‌شد.

چند سال پیش کارزاری با عنوان «فرزندت کجاست؟» راه افتاد و مدت‌ها اخبار آن در رسانه‌ها منعکس می‌شد. هرچند سؤال اصلی این کارزار از جامعیت کافی برخوردار نبود و راه فرار را برای مخاطب‌های رند باز می‌گذاشت، اما نقطه شروعی خوب و ارزشمند برای کنکاشی ایران‌دوستانه و مصلحانه بود‌ که با کمال تأسف فراموش شد و پدرهای متنفذ و موقعیت‌ساز و فرزندنواز از خطر فاش‌شدن اسرار خانوادگی رهیدند. با این‌ حال در همان دوران کوتاه کارزار، واکنش‌های برخی قدرتمندان و متنفذان تأمل‌برانگیز بود. برخی سعی کردند با پاسخ‌های کلی مسیر پرسشگری را منحرف کنند‌ و برخی دیگر با سکوتی معنی‌دار حتی حاضر به همراهی ظاهری و کم‌رنگ با کارزار نشدند. درواقع امید آنان به این بود که با گذشت زمان تب این کارزار فروخواهد نشست و بار دیگر اوضاع بر وفق مراد خواهد شد. البته گذشت زمان نشان داد که چندان هم اشتباه نمی‌کردند.

تداوم مناسبات پدر-پسری در اقتصاد ملی از یک‌ سو موجب گسترش فساد و هدر‌رفتن منابع و اموال عمومی شده و از سوی دیگر نابرابری حیرت‌انگیزی در عرصه توزیع درآمد و رفاه ایجاد کرده و «خودی‌ها» را در موقعیتی بسیار متفاوت با بقیه شهروندان نشانده و از همه مهم‌تر نهال امید به برقراری عدالت را در جامعه و به‌ویژه برای نسل جوان خشکانده‌ است. این‌همه تمایل به مهاجرت در بین نسل جوان و دانش‌آموختگان کشور در کنار دلایل دیگر متأثر از این مناسبات نیز هست؛ زیرا وجود چنین مناسباتی از همان ابتدا به جوانان می‌گوید اگر پدر یا عمو یا دایی‌جان متنفذی ندارید، چندان به موفقیت سریع دل نبندید.

جامعه امروز ایران نیازمند شروع مجدد کارزارهایی است که دانستن را حق مسلم شهروندان می‌دانند. شهروندان حق دارند بدانند فرزند تازه‌جوان فلان مقام مسئول که با امکانات مالی اندک شرکتی تأسیس کرده، چگونه در زمانی کوتاه به موقعیتی چرب و نرم دست یافته‌ است یا فلان مؤسسه خیریه که از سوی یک خانواده متنفذ اداره می‌شود، چه امتیاز مادی گران‌سنگی برای فرزندان خانواده ایجاد کرده‌ است یا در شرایطی که بسیاری از شرکت‌های شبه‌خصوصی حتی نمی‌توانند حقوق کارکنان خود را سر موعد پرداخت کنند، چگونه مدیران‌شان با مدیریت این شرکت‌های زیان‌ده موفق به تملک دارایی‌های ارزشمند شده‌اند.

به بیان دقیق‌تر تشکل‌های مردمی فسادستیز، تشکل‌های دانشجویی و رسانه‌های مستقل با وظیفه‌ای فراموش‌شده روبه‌رو هستند و باید هرچه سریع‌تر این پرسشگری مشروع را آغاز کرده و پدرهای (پدرخوانده‌های) قدرتمند را وادار به پاسخ‌گویی به جامعه بکنند.