تقابل جعلی مشارکت اجتماعی زنان با فرزندآوری
سیمین کاظمی
بیولوژی زن و فرزندآوری مهمترین دستاویز جامعه مردسالار برای محدودکردن زنان و ممانعت از ورود آنها به حوزه عمومی بوده است. زن برای قرنها به خاطر ویژگیهای زیستشناختی مجازات شده و از حقوقی که مرد از آن برخوردار بوده، محروم شده است. در عصر جدید و با پیشرفت در حوزه دانش و فناوری و شکلگیری نظریههای برابریخواهانه، اندک اندک موقعیت زنان مورد بازاندیشی قرار گرفت و این ایده مورد استقبال قرار گرفت که بیولوژی نمیتواند مبنای محرومکردن زنان از تعالی و خودشکوفایی باشد.
امروزه این واقعیت محرز شده که فرزندپروری علاوه بر اینکه میتواند با مشارکت پدران انجام شود، لازم است در این خصوص حمایت جامعه شامل حال زنان شود. بنابراین گسترش مهدکودکها و ارائه خدمات رایگان و ارزان راهحلی است که میتواند به والدین کمک کند تا دغدغه مراقبت از فرزند در ساعتهای کاریشان کمتر شود. کاستن از دشواریهای فرزندپروری و تسهیل آن با استفاده از امکانات اجتماعی زنان را قادر میکند که از حق اشتغال و مشارکت اجتماعی برخوردار شوند.
در ایران اما در هنوز بر همان پاشنه اولیه میچرخد و بیولوژی مؤنث، بهانهای برای محصورکردن زنان در خانه است. با همین استدلال برای نگهداری فرزندان کمکی به زنان نمیشود و وجود مهدکودک در محل کار تقریبا نادر است. در واقع زن شاغل خودش باید فکری برای مراقبت از فرزند بکند وگرنه حمایت رسمی از او فراهم نشده است. زنان شاغل همواره با اضطراب مادر بد بودن و استنکاف از ایفای نقش مادری مواجه هستند. این اضطراب اخلاقی زنان را در موقعیتی قرار میدهد که بین کار/مشارکت اجتماعی و مراقبت فرزندان یکی را بر دیگری ترجیح دهند که البته انتخاب یکی از این دو به آسانی و بدون تبعات نخواهد بود. چنانکه زن شاغل اگر وظایف شغلیاش و مشارکت اجتماعی را به وظایف مراقبتی ترجیح دهد، به بیعاطفگی و مادر بد بودن متهم میشود و اگر وظایف مراقبتی را برگزیند که خود را از حقوق انسانیاش محروم کرده است.
در رویکرد رسمی، همواره تقدیس مادری و توسل به انگارههای سنتی برای مجابکردن زنان به ایفای نقش مراقبتی رواج داشته است. در واقع با اتکا به رومانتیزهکردن مادری و برساخت الگوی مادر فداکار، تلاش شده است که مطالبهگری زنان برای مشارکت اجتماعی در تقابل با مادری قرار گیرد و زنان را به احساس گناه دچار کند که از هنجار و ارزش اجتماعی مادری عدول کردهاند.
این تأکید بر نقش مادری با تغییر سیاست جمعیتی بیشتر شده است. از نظر برخی طرفداران سیاست افزایش جمعیت، آنچه به کمفرزندی و کاهش رشد جمعیت انجامیده، استنکاف زنان از پذیرش نقش مادری است. در این دیدگاه علت سرباززدن زنان از فرزندآوری هم اشتغال زنان و فعالیتهای خارج از حوزه خصوصی است. اما خطابودن چنین دیدگاهی با رجوع به دادههای آماری و شواهد پژوهشی موجود قابل اثبات است. در ایران از بین 21 میلیون نفر زن متأهل، حدود دو میلیون نفر شاغل هستند و بیش از 17 میلیون نفر، از نظر مشارکت اقتصادی غیرفعال و خانهدار هستند. بنابراین مشارکت اقتصادی زنان را نمیتوان مانع فرزندآوری تلقی کرد. علاوه بر این پژوهشهای متعددی نشان دادهاند که بین زنان شاغل و غیرشاغل از نظر تمایل به فرزندآوری تفاوتی وجود ندارد. بنابراین مقصر نشاندادن زنان در کاهش جمعیت، یک هیاهوی تبلیغاتی علیه مشارکت اقتصادی و اجتماعی زنان است که به نظر میرسد، با اهداف دیگری دنبال میشود. یکی از این اهداف خانهنشینکردن زنان و خاموشکردن صدای مطالبهگری آنها در حوزه اشتغال است که سالهاست بدون پاسخ مانده و موجب سقوط ایران به قعر جدول رتبهبندی بینالمللی از نظر
مشارکت اقتصادی زنان شده است.
حامیان جمعیت، لازم است به این واقعیت واقف شوند که فرزندآوری و افزایش جمعیت یک موضوع اجتماعی و چندعاملی است که مهمترین عوامل آن عوامل اقتصادی و تغییرات فرهنگی هستند و با هیاهو و نادیدهگرفتن حقوق زنان و تنگکردن عرصه بر زنان این موضوع حل نخواهد شد. همانطور که پیشتر اشاره شد، اشتغال زنان مانع تمایل آنها به فرزندآوری نیست، ولی این وظیفه دستگاه دولتی است که زمینه مراقبت از فرزندان را فراهم و مراقبت از فرزند را تسهیل و رایگان کند تا زنان نیز بتوانند به اشتغالشان برسند و از مشارکت اجتماعی باز نمانند. زنان رنج مادرشدن را تحمل میکنند و تحمیلکردن تمام بار مراقبت از فرزند به مادران خلاف عدالت و انصاف است. در هر برنامهریزی و سیاستگذاری باید توجه شود که این حق زنان است که بتوانند همچون مردان در تمام عرصههای حیات اجتماعی و اقتصادی جامعه مشارکت کنند و برای این منظور لازم است بندهای حوزه خصوصی از دست و پایشان باز شود، نه اینکه این بندها محکمتر شوند.
بیولوژی زن و فرزندآوری مهمترین دستاویز جامعه مردسالار برای محدودکردن زنان و ممانعت از ورود آنها به حوزه عمومی بوده است. زن برای قرنها به خاطر ویژگیهای زیستشناختی مجازات شده و از حقوقی که مرد از آن برخوردار بوده، محروم شده است. در عصر جدید و با پیشرفت در حوزه دانش و فناوری و شکلگیری نظریههای برابریخواهانه، اندک اندک موقعیت زنان مورد بازاندیشی قرار گرفت و این ایده مورد استقبال قرار گرفت که بیولوژی نمیتواند مبنای محرومکردن زنان از تعالی و خودشکوفایی باشد.
امروزه این واقعیت محرز شده که فرزندپروری علاوه بر اینکه میتواند با مشارکت پدران انجام شود، لازم است در این خصوص حمایت جامعه شامل حال زنان شود. بنابراین گسترش مهدکودکها و ارائه خدمات رایگان و ارزان راهحلی است که میتواند به والدین کمک کند تا دغدغه مراقبت از فرزند در ساعتهای کاریشان کمتر شود. کاستن از دشواریهای فرزندپروری و تسهیل آن با استفاده از امکانات اجتماعی زنان را قادر میکند که از حق اشتغال و مشارکت اجتماعی برخوردار شوند.
در ایران اما در هنوز بر همان پاشنه اولیه میچرخد و بیولوژی مؤنث، بهانهای برای محصورکردن زنان در خانه است. با همین استدلال برای نگهداری فرزندان کمکی به زنان نمیشود و وجود مهدکودک در محل کار تقریبا نادر است. در واقع زن شاغل خودش باید فکری برای مراقبت از فرزند بکند وگرنه حمایت رسمی از او فراهم نشده است. زنان شاغل همواره با اضطراب مادر بد بودن و استنکاف از ایفای نقش مادری مواجه هستند. این اضطراب اخلاقی زنان را در موقعیتی قرار میدهد که بین کار/مشارکت اجتماعی و مراقبت فرزندان یکی را بر دیگری ترجیح دهند که البته انتخاب یکی از این دو به آسانی و بدون تبعات نخواهد بود. چنانکه زن شاغل اگر وظایف شغلیاش و مشارکت اجتماعی را به وظایف مراقبتی ترجیح دهد، به بیعاطفگی و مادر بد بودن متهم میشود و اگر وظایف مراقبتی را برگزیند که خود را از حقوق انسانیاش محروم کرده است.
در رویکرد رسمی، همواره تقدیس مادری و توسل به انگارههای سنتی برای مجابکردن زنان به ایفای نقش مراقبتی رواج داشته است. در واقع با اتکا به رومانتیزهکردن مادری و برساخت الگوی مادر فداکار، تلاش شده است که مطالبهگری زنان برای مشارکت اجتماعی در تقابل با مادری قرار گیرد و زنان را به احساس گناه دچار کند که از هنجار و ارزش اجتماعی مادری عدول کردهاند.
این تأکید بر نقش مادری با تغییر سیاست جمعیتی بیشتر شده است. از نظر برخی طرفداران سیاست افزایش جمعیت، آنچه به کمفرزندی و کاهش رشد جمعیت انجامیده، استنکاف زنان از پذیرش نقش مادری است. در این دیدگاه علت سرباززدن زنان از فرزندآوری هم اشتغال زنان و فعالیتهای خارج از حوزه خصوصی است. اما خطابودن چنین دیدگاهی با رجوع به دادههای آماری و شواهد پژوهشی موجود قابل اثبات است. در ایران از بین 21 میلیون نفر زن متأهل، حدود دو میلیون نفر شاغل هستند و بیش از 17 میلیون نفر، از نظر مشارکت اقتصادی غیرفعال و خانهدار هستند. بنابراین مشارکت اقتصادی زنان را نمیتوان مانع فرزندآوری تلقی کرد. علاوه بر این پژوهشهای متعددی نشان دادهاند که بین زنان شاغل و غیرشاغل از نظر تمایل به فرزندآوری تفاوتی وجود ندارد. بنابراین مقصر نشاندادن زنان در کاهش جمعیت، یک هیاهوی تبلیغاتی علیه مشارکت اقتصادی و اجتماعی زنان است که به نظر میرسد، با اهداف دیگری دنبال میشود. یکی از این اهداف خانهنشینکردن زنان و خاموشکردن صدای مطالبهگری آنها در حوزه اشتغال است که سالهاست بدون پاسخ مانده و موجب سقوط ایران به قعر جدول رتبهبندی بینالمللی از نظر
مشارکت اقتصادی زنان شده است.
حامیان جمعیت، لازم است به این واقعیت واقف شوند که فرزندآوری و افزایش جمعیت یک موضوع اجتماعی و چندعاملی است که مهمترین عوامل آن عوامل اقتصادی و تغییرات فرهنگی هستند و با هیاهو و نادیدهگرفتن حقوق زنان و تنگکردن عرصه بر زنان این موضوع حل نخواهد شد. همانطور که پیشتر اشاره شد، اشتغال زنان مانع تمایل آنها به فرزندآوری نیست، ولی این وظیفه دستگاه دولتی است که زمینه مراقبت از فرزندان را فراهم و مراقبت از فرزند را تسهیل و رایگان کند تا زنان نیز بتوانند به اشتغالشان برسند و از مشارکت اجتماعی باز نمانند. زنان رنج مادرشدن را تحمل میکنند و تحمیلکردن تمام بار مراقبت از فرزند به مادران خلاف عدالت و انصاف است. در هر برنامهریزی و سیاستگذاری باید توجه شود که این حق زنان است که بتوانند همچون مردان در تمام عرصههای حیات اجتماعی و اقتصادی جامعه مشارکت کنند و برای این منظور لازم است بندهای حوزه خصوصی از دست و پایشان باز شود، نه اینکه این بندها محکمتر شوند.