|

چرا روابط عمومی ایرانی؟

منصور ساعی*

سال‌هاست که ذهنم مشغول مفهومی به نام «روابط عمومی ایرانی» است و این مفهوم را به انحای مختلف در نشست‌های علمی و مقالات و یادداشت‌ها مطرح کرده‌ام. شاید شروع این دغدغه درباره این مفهوم، برمی‌گردد به سال 1381 زمانی که در حال تدوین پایان‌نامه کارشناسی ارشدم در دانشگاه علامه بودم. گرچه آن زمان، تمرکز موضوعی پایان‌نامه‌ام روی «موانع فراروی روابط‌عمومی‌ها در ایران در گذار به جامعه اطلاعاتی» بود، اما هنگام تحلیل مصاحبه‌های مدیران روابط‌عمومی سازمان‌های دولتی (براساس متدولوژی کیو Q) مقوله «روابط‌عمومی ایرانی» در ذهنم خلق شد. علت نیل به این مفهوم این بود که هرچه در تحلیل داده‌ها پیش می‌رفتم، فاصله کنشگری روابط‌عمومی در سازمان و جامعه، فاصله زیادی با تجربه سایر کشورها به‌ویژه با کشورهای مبدأ و مبدع آن و همچنین با کارکردهای و نقش و وظایف آرمانی روابط‌عمومی در تئوری‌ها و ادبیات نظری پیدا می‌کرد. می‌دانیم که روابط‌عمومی چه به‌عنوان یک واحد اداری و سازمانی و چه به‌عنوان رشته و حوزه آموزشی و مطالعاتی محصول نیاز سازمان و جامعه غربی به‌ویژه پس از انقلاب‌های دموکراتیک و انقلاب‌های صنعتی قرن‌های هفدهم و هجدهم بود؛ یعنی فلسفه روابط عمومی برآیند نیاز واقعی جامعه غربی به پاسخ‌گویی و اقناع افکار عمومی و تقویت اعتماد اجتماعی به صنعت و ساختارهای سیاسی و تولیدی و خدماتی بود. پذیرش ارزش و اهمیت اقناع و تفاهم، لزوم پذیرش و باور به وجود انسانی پرسشگر و ظهور مفهوم شهروند است که ساختار سیاسی و ساختار صنعتی برای ادامه حیات خود به جلب مستمر رضایت شهروندان و مشارکت اجتماعی و ایجاد و تقویت اعتماد اجتماعی نیاز دارد. در واقع کم‌کم نگاه رعیت‌محور به جامعه رنگ می‌بازد و شهروند با تمام حقوق و مسئولیت‌ها و مطالبات و انتظاراتش سر برمی‌آورد. اما اقناع افکار عمومی و شهروندان پرسشگر چگونه ممکن می‌شود؟ پاسخ‌ها ساده اما عمیق‌اند؛ یک؛ از طریق گفت‌وگو و دو؛ شفافیت در تصمیمات و سیاست‌گذاری و اجرا و سه؛ احساس مسئولیت اجتماعی. گفت‌وگو به‌عنوان یک مکانیسم ارتباطی چه در وجه میان‌فردی و چه در وجه رسانه‌ای، منجر به شکل‌گیری بحث و نقد و ارزیابی می‌شود و افکار عمومی آگاه را شکل می‌دهد تا جایی که فرایند دشوار اقناع افکار عمومی به یک ظرفیت و تخصص و بینش باز نیاز پیدا می‌کند. پذیرش اصل شفافیت هم منجر به شکل‌گیری قوانینی برای دسترسی همگانی به اطلاعات و تصمیم‌ها و عملکردهای دولتمردان و مدیران و سازمان‌ها می‌شود. احساس مسئولیت اجتماعی در برابر جامعه به‌عنوان یک مفهوم اخلاقی مهم سر برمی‌آورد و کسب قدرت سیاسی و سازمانی و تولید یک محصول یا ارائه یک خدمت با دیده‌بانی اجتماعی و تعهد اجتماعی مواجه می‌شود.

بر این باورم که در گذار از سپهر رعیت به شهروندی، روابط‌عمومی به‌عنوان یک نظام ارتباطی چه در ساختارهای سیاسی و چه در ساختارهای تولیدی و خدماتی، عامل اقناع شهروندان از طریق گفت‌وگو، ایجاد و تقویت شفافیت اطلاعاتی و ناظر پایبندی به مسئولیت اجتماعی در ساختارها می‌شود. اگر بخواهیم نظام روابط عمومی در ایران را در چارچوب این فلسفه وجودی شهروندی تحلیل کنیم، باید گفت که هنوز ساختار سیاسی و سازمانی ایرانی مفهوم شهروندی را نپذیرفته است. وقتی ساختاری، مفهوم شهروندی را نمی‌پذیرد وارد فرایند اقناع و تفاهم از طریق گفت‌وگو و ایجاد شفافیت ارتباطی و اطلاعاتی در حوزه تصمیم و عملکرد و نظایر آن نمی‌شود و در برابر جامعه، نسل کنونی و آینده‌اش هم احساس مسئولیت نمی‌کند. وقتی که در ایران فلسفه وجودی یک موجود به نام روابط‌عمومی در ساختار و سازمان درک نمی‌شود، نگاه به جامعه نیز رعیت‌محور می‌شود، ارزش اقناع و گفت‌وگو و شفافیت کاهش پیدا می‌کند، ارتباطات یک‌سویه و بازاریابی و اطلاع‌رسانی ارزش و قرب می‌یابد. وضع امروز «روابط‌عمومی ایرانی» برآیند بینش ساختارها به جامعه است. روابط‌عمومی ایرانی به دانش و تکنیک و مهارت مسلط است اما ساختار اجازه نقش‌آفرینی نمی‌دهد. روابط‌عمومی ایرانی امروزه با فلسفه واقعی خود فاصله دارد هرچند مجهز به فناوری و دانش است.
* استادیار ارتباطات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی

سال‌هاست که ذهنم مشغول مفهومی به نام «روابط عمومی ایرانی» است و این مفهوم را به انحای مختلف در نشست‌های علمی و مقالات و یادداشت‌ها مطرح کرده‌ام. شاید شروع این دغدغه درباره این مفهوم، برمی‌گردد به سال 1381 زمانی که در حال تدوین پایان‌نامه کارشناسی ارشدم در دانشگاه علامه بودم. گرچه آن زمان، تمرکز موضوعی پایان‌نامه‌ام روی «موانع فراروی روابط‌عمومی‌ها در ایران در گذار به جامعه اطلاعاتی» بود، اما هنگام تحلیل مصاحبه‌های مدیران روابط‌عمومی سازمان‌های دولتی (براساس متدولوژی کیو Q) مقوله «روابط‌عمومی ایرانی» در ذهنم خلق شد. علت نیل به این مفهوم این بود که هرچه در تحلیل داده‌ها پیش می‌رفتم، فاصله کنشگری روابط‌عمومی در سازمان و جامعه، فاصله زیادی با تجربه سایر کشورها به‌ویژه با کشورهای مبدأ و مبدع آن و همچنین با کارکردهای و نقش و وظایف آرمانی روابط‌عمومی در تئوری‌ها و ادبیات نظری پیدا می‌کرد. می‌دانیم که روابط‌عمومی چه به‌عنوان یک واحد اداری و سازمانی و چه به‌عنوان رشته و حوزه آموزشی و مطالعاتی محصول نیاز سازمان و جامعه غربی به‌ویژه پس از انقلاب‌های دموکراتیک و انقلاب‌های صنعتی قرن‌های هفدهم و هجدهم بود؛ یعنی فلسفه روابط عمومی برآیند نیاز واقعی جامعه غربی به پاسخ‌گویی و اقناع افکار عمومی و تقویت اعتماد اجتماعی به صنعت و ساختارهای سیاسی و تولیدی و خدماتی بود. پذیرش ارزش و اهمیت اقناع و تفاهم، لزوم پذیرش و باور به وجود انسانی پرسشگر و ظهور مفهوم شهروند است که ساختار سیاسی و ساختار صنعتی برای ادامه حیات خود به جلب مستمر رضایت شهروندان و مشارکت اجتماعی و ایجاد و تقویت اعتماد اجتماعی نیاز دارد. در واقع کم‌کم نگاه رعیت‌محور به جامعه رنگ می‌بازد و شهروند با تمام حقوق و مسئولیت‌ها و مطالبات و انتظاراتش سر برمی‌آورد. اما اقناع افکار عمومی و شهروندان پرسشگر چگونه ممکن می‌شود؟ پاسخ‌ها ساده اما عمیق‌اند؛ یک؛ از طریق گفت‌وگو و دو؛ شفافیت در تصمیمات و سیاست‌گذاری و اجرا و سه؛ احساس مسئولیت اجتماعی. گفت‌وگو به‌عنوان یک مکانیسم ارتباطی چه در وجه میان‌فردی و چه در وجه رسانه‌ای، منجر به شکل‌گیری بحث و نقد و ارزیابی می‌شود و افکار عمومی آگاه را شکل می‌دهد تا جایی که فرایند دشوار اقناع افکار عمومی به یک ظرفیت و تخصص و بینش باز نیاز پیدا می‌کند. پذیرش اصل شفافیت هم منجر به شکل‌گیری قوانینی برای دسترسی همگانی به اطلاعات و تصمیم‌ها و عملکردهای دولتمردان و مدیران و سازمان‌ها می‌شود. احساس مسئولیت اجتماعی در برابر جامعه به‌عنوان یک مفهوم اخلاقی مهم سر برمی‌آورد و کسب قدرت سیاسی و سازمانی و تولید یک محصول یا ارائه یک خدمت با دیده‌بانی اجتماعی و تعهد اجتماعی مواجه می‌شود.

بر این باورم که در گذار از سپهر رعیت به شهروندی، روابط‌عمومی به‌عنوان یک نظام ارتباطی چه در ساختارهای سیاسی و چه در ساختارهای تولیدی و خدماتی، عامل اقناع شهروندان از طریق گفت‌وگو، ایجاد و تقویت شفافیت اطلاعاتی و ناظر پایبندی به مسئولیت اجتماعی در ساختارها می‌شود. اگر بخواهیم نظام روابط عمومی در ایران را در چارچوب این فلسفه وجودی شهروندی تحلیل کنیم، باید گفت که هنوز ساختار سیاسی و سازمانی ایرانی مفهوم شهروندی را نپذیرفته است. وقتی ساختاری، مفهوم شهروندی را نمی‌پذیرد وارد فرایند اقناع و تفاهم از طریق گفت‌وگو و ایجاد شفافیت ارتباطی و اطلاعاتی در حوزه تصمیم و عملکرد و نظایر آن نمی‌شود و در برابر جامعه، نسل کنونی و آینده‌اش هم احساس مسئولیت نمی‌کند. وقتی که در ایران فلسفه وجودی یک موجود به نام روابط‌عمومی در ساختار و سازمان درک نمی‌شود، نگاه به جامعه نیز رعیت‌محور می‌شود، ارزش اقناع و گفت‌وگو و شفافیت کاهش پیدا می‌کند، ارتباطات یک‌سویه و بازاریابی و اطلاع‌رسانی ارزش و قرب می‌یابد. وضع امروز «روابط‌عمومی ایرانی» برآیند بینش ساختارها به جامعه است. روابط‌عمومی ایرانی به دانش و تکنیک و مهارت مسلط است اما ساختار اجازه نقش‌آفرینی نمی‌دهد. روابط‌عمومی ایرانی امروزه با فلسفه واقعی خود فاصله دارد هرچند مجهز به فناوری و دانش است.
* استادیار ارتباطات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی