دگردیسی در وزارت ارشاد
مهمترین داشته ما ایرانیان گوهر «فرهنگ» است که از نیاکان فرهنگپرورمان به ارث بردهایم؛ گوهری که ریشه در پیشینه دیرینه ایران عزیزمان دارد. تاریخ طولانی تمدن ایرانزمین گویای آن است که ایرانیان از دیرباز مردمانی یکتاپرست، خردمند و صاحب فن و هنر بودهاند و در معماری، موسیقی، نقاشی و نگارگری، خوشنویسی، کتابت، صنایع دستی و در دوران اخیر در هنرهایی همچون تئاتر و سینما حرفهای بسیاری برای گفتن داشتهاند و دارند. در این میان توجه به نکتهای ظریف حائز اهمیت است و آن اینکه هنر وقتی به معنای واقعی هنر است که جوششی باشد نه سفارشی و کوششی.
مهمترین داشته ما ایرانیان گوهر «فرهنگ» است که از نیاکان فرهنگپرورمان به ارث بردهایم؛ گوهری که ریشه در پیشینه دیرینه ایران عزیزمان دارد. تاریخ طولانی تمدن ایرانزمین گویای آن است که ایرانیان از دیرباز مردمانی یکتاپرست، خردمند و صاحب فن و هنر بودهاند و در معماری، موسیقی، نقاشی و نگارگری، خوشنویسی، کتابت، صنایع دستی و در دوران اخیر در هنرهایی همچون تئاتر و سینما حرفهای بسیاری برای گفتن داشتهاند و دارند. در این میان توجه به نکتهای ظریف حائز اهمیت است و آن اینکه هنر وقتی به معنای واقعی هنر است که جوششی باشد نه سفارشی و کوششی. تجربه نشان داده است که هنر سفارشی و کوششی تاریخ انقضا دارد، اما هنر جوششی چون از دل برمیآید لاجرم بر دل مینشیند و ماندگار میشود. آفرینشگران فرهنگ و هنر این نکته را بهتر از هر کسی درک میکنند و میتوانند مسیر خویش را پیدا کنند. در این میان ماهیت و وظیفه نهادهای فرهنگی، حمایت، هدایت و نظارت است نه سفارش آثار هنری.
وضعیت فعلی
شوربختانه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سالهاست که از مسیر اصلی خود بهعنوان تنظیمگر، حامی، هادی و ناظر خارج شده و در جایگاه کارفرما و سفارشدهنده قرار گرفته است. این در حالی است که این وزارتخانه بهعنوان متولی اصلی فرهنگ و هنر بسیار نحیف و ناتوان است؛ زیرا در طول زمان بسیاری از زوائد و وظایف نامربوط یا تکراری را به ریش آن بستهاند و اینک باری فراتر از ظرفیتش به دوش میکشد. این وزارتخانه در حال حاضر چون بالنی است که میخواهد اوج بگیرد اما کیسههای متعددی بر سبد آن سنگینی میکند و مانع اوجش میشود؛ وزارتخانهای چاق، سنگین و کُند که توان حرکت ندارد، ایده ندارد، متخصص متبحر در مدیریت فرهنگ و هنر ندارد، اثر چندانی در سیاستگذاری، هدایت و نظارت ندارد و بیشتر به حواشی مشغول است؛ پیمانکاری که به جای رگولاتوری، بودجه مختصری میگیرد و با سوگیری بین برخی از پدیدآورندگان توزیع میکند. همیشه هم همین روال را داشته است. این هم شد کار!؟ این هم شد مدیریت حوزه فرهنگ و هنر!؟ نه والا نه بالله. این در حالی است که در چند دهه اخیر دهها نهاد مدعی نیز وظایفی موازی با وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی یافتهاند و حوزه فرهنگ و هنر عملا متولی واحدی ندارد. نگارنده با پشتوانه تجربه ۱۵ سال فعالیت کارشناسی در این وزارتخانه و درک دوره وزارت پنج وزیر با دیدگاههای مختلف، برای برونرفت این وزارتخانه از وضعیت بغرنج فعلی پیشنهادهایی دارم.
وضعیت آرمانی
حوزه فرهنگ و هنر باید در فضای آزاد با ایده و عمل پدیدآورندگان و دوستداران فرهنگ و هنر بالنده شود و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی فقط و فقط بهعنوان تنظیمگر بخش فرهنگ و هنر ایفای نقش کند و بس. به عبارتی باید تمام کیسههای سنگین و غیرمرتبط را از سبد این بالن پایین اندازد تا اوج گیرد. پس بدیهی است که باید با استفاده از ابزارهای قانونی در پی حذف، ادغام یا واگذاری ساختارهای زائد، کمخاصیت یا نامرتبط باشد. برای تحقق چنین رویکردی انجام چند فرایند الزامی است:
سه سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، اوقاف و امور خیریه و حج و زیارت چندان با وظایف ذاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی همخوانی و ارتباط موضوعی ندارند؛ گو اینکه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و به تبع آن وزیر این وزارتخانه هم نقش فعالی در مدیریت این سه سازمان ندارد. حضور سازمانهای مذکور در ساختار این وزارتخانه موجب فربهکردن ساختار و افزایش بوروکراسی شده و بهتر است ساختار و وظایف آنها ادغام یا واگذار شود. پس پیشنهاد میشود وظایف سازمان عریض و طویل اما کمخاصیت فرهنگ و ارتباطات اسلامی به وزارت امور خارجه واگذار و ذیل معاون فرهنگی وزارت امور خارجه تعریف شود. وظایف سازمان حج و زیارت به وزارت میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی واگذار شود. سازمان اوقاف و امور خیریه بهطور تمام و کمال ذیل نهاد رهبری تعریف شود.
وظایف معاونت قرآن و عترت به سازمان تبلیغات اسلامی واگذار و این معاونت از ساختار وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی حذف شود.
ساختار و وظایف ستاد عالی کانونهای فرهنگیهنری مساجد کشور با مرکز رسیدگی به امور مساجد کشور، ستاد امر به معروف و نهی از منکر و ستاد اقامه نماز، ادغام و همگی ذیل سازمان تبلیغات اسلامی تعریف شوند.
وظایف و ساختار نهاد کتابخانههای عمومی کشور به کتابخانه ملی جمهوری اسلامی واگذار شود.
شورای فرهنگ عمومی ذیل معاونت فرهنگی منتقل و این معاونت علاوه بر مسئولیت حوزه کتاب، مسئولیت فرهنگ عمومی را نیز عهدهدار شود.
مرکز رسانههای دیجیتال در معاونت مطبوعاتی و اطلاعرسانی ادغام شود و عنوان این معاونت به «معاونت رسانه» تغییر یابد. مؤسسه هنرمندان پیشکسوت با انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ادغام شده و در ساختاری موجز، منسجم و کارا ادامه فعالیت دهد. تمام مؤسسات فرهنگی کمکبگیر موجود، ادغام شوند و در یک مؤسسه مادر ایفای نقش کنند تا بساط روشهای هزینهکرد مالی با استفاده از ترفند دورزدن برچیده شود. دلیل به وجود آمدن این مؤسسات ضعف و نقص قانون و جهل واحدهای حقوقی و مالی و ذیحسابی نسبت به ماهیت آفرینشگری در حوزه فرهنگ و هنر است. با اصلاح قوانین و قواعد حاکم، ادامه فعالیت چنین مؤسساتی ضرورت ندارد.
تمامی جشنوارهها و رویدادهای سالانه فرهنگی-هنری در حوزههای سینمایی، موسیقی، هنرهای نمایشی و تجسمی، نمایشگاههای کتاب و جوایز ملی حوزه فرهنگ و هنر به اتحادیهها و تشکلهای صنفی واگذار شود و تنها سیاستگذاری و تنظیمگری این رویدادها بر عهده وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی باشد.
وظایف سازمان تنظیم مقررات صوت و تصویر فراگیر (ساترا) بسته به موضوع به معاونت سینمایی و معاونت هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی منتقل و این سازمان غیرقانونی در صداوسیما منحل شود.
تمام وظایف رگولاتوری، نظارت و صدور مجوزهای فرهنگی-هنری از طریق پنجره واحد دولت الکترونیکی وزارتخانه انجام شود و حجم ساختار و امکانات اداری وزارتخانه کاهش یابد.
انجام تغییرات مذکور و حذف، ادغام و کوچکسازی حجم کلی ساختار سازمانی فرصت خوبی برای بهینهکردن فضاهای کاری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است، پس پیشنهاد میشود تمام ساختمانهای پراکنده وزارتخانه تجمیع و این وزارتخانه در مکانی با شمایل و معماری متناسب با حال و هوای فرهنگ و هنر مستقر شود. ساختمان مستعمل، ناایمن و عاریهای فعلی وزارتخانه به هیچ عنوان در شأن متولی اصلی فرهنگ و هنر کشور نیست.
با انجام این تغییرات، وظایف ارشادی و غیرمرتبط از عهده این وزارتخانه حذف میشود و قاعدتا نام وزارتخانه هم باید به وزارت «فرهنگ و هنر اسلامی» تغییر یابد تا با شرح وظایف و کارکردش متناسب شود. به عبارتی بعد از تحقق چنین تغییراتی وزارت ارشاد به وزارت فرهنگ و هنر اسلامی با ساختاری کوچک، چابک، کارا، مفید و مؤثر تبدیل خواهد شد. بیتردید حاضران در ساختار بوروکراتیک فعلی این وزارتخانه با چنین تغییرات ماهیتی و شکلی مخالفت خواهند کرد. تصور آنها این است که چیزی برایشان باقی نمیماند و بیکار میشوند. متأسفانه این تصور غلط ناشی از مقاومتهای سنتی در سازمانهاست که مانع پویایی میشود. مدیران و کارکنان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی باید از چنین تحول بزرگی حمایت کنند تا تنظیمگری، حمایت، هدایت و نظارت در ساحت فرهنگ و هنر وارد مرحله نوین و بهروزی شود و بازدهی ساختار و عملکرد این وزارتخانه را افزایش دهد. حیف است که چنین تغییرات رو به جلو و سازندهای انجام پذیرد اما فکری به حال شیوه مندرس انتخاب مدیران فرهنگی نشود! باید به این نکته اعتقاد داشته باشیم که مدیریت در حوزه فرهنگ و هنر از جراحی قلب حساستر و ظریفتر است. جراح قلب با جان یک نفر در یک زمان محدود سروکار دارد و مدیر فرهنگی با روح و روان یک ملت در زمان حال و آینده. ازاینرو تدین، ظاهرالصلاح بودن و مدرک دکترا داشتن برای نشستن بر مناصب فرهنگی شرط کافی نیست. برای انتخاب مدیر فرهنگی چند ویژگی لازم است: اول آنکه باید به حوزه فرهنگ و هنر علاقهمند و در یکی از حوزههای فرهنگی پدیدآورنده و صاحب سبک و سلیقه باشد. دوم آنکه خلاق و نوآور باشد. سوم اینکه سابقه موفقی در مدیریت فرهنگ و هنر داشته باشد و مراجع و پدیدآورندگان، ارزشها و قواعد حاکم بر حوزه فرهنگ و هنر را خوب بشناسد. مَخلص کلام آنکه وزارت فرهنگ و هنر اسلامی به عنوان رگولاتور باید فقط به حوزه سینما، هنرهای تجسمی، نمایشی، موسیقی، رسانهها، کتاب و فرهنگ عمومی نظارت کند و با انجمن آثار و مفاخر فرهنگی قدردان پیشکسوتان فرهنگ و هنر و حافظ و مروج آثار فاخر آنها باشد. وزارتخانهای کوچک، چابک، با وظایفی مشخص؛ نه کمتر و نه بیشتر. ببینیم چه میکنید... .