گالریداری خصوصی خارج از مرکز
مشارکت در پرداخت اجاره آتلیه
برای شهری که از قرنها قبل با هنرهای مردمی یا همان صنایع دستی نه فقط آشنایی که قرابت و نزدیکی داشته، سرککشیدن به یک گالری هنری هم شاید چندان عجیب یا دور از ذهن نباشد. برای ساکنان شهری همچون کاشان با تمامی تاریخ فرهنگی و سبقه هنری، هنر انگار جزئی از زندگی روزمره است. درعینحال نزدیکی این شهر با تهران و برگزاری رخدادهای فرهنگی و هنری متعدد در این شهر باعث شده تا کاشان کموبیش به قطبی جدید در هنر معاصر ایران تبدیل شود.
شهرزاد رویائی
برای شهری که از قرنها قبل با هنرهای مردمی یا همان صنایع دستی نه فقط آشنایی که قرابت و نزدیکی داشته، سرککشیدن به یک گالری هنری هم شاید چندان عجیب یا دور از ذهن نباشد. برای ساکنان شهری همچون کاشان با تمامی تاریخ فرهنگی و سبقه هنری، هنر انگار جزئی از زندگی روزمره است. درعینحال نزدیکی این شهر با تهران و برگزاری رخدادهای فرهنگی و هنری متعدد در این شهر باعث شده تا کاشان کموبیش به قطبی جدید در هنر معاصر ایران تبدیل شود. مریم معمارنژاد، مدیر گالری مریم در شهر کاشان آشنایی مردم با هنر و موقعیت جغرافیایی گالریاش را دلایلی برای حضور هرروزه مردم در گالریاش در این شهر میداند: «گالری ما مجاور بازار کاشان است و در یک فضای و محیط قدیمی است. به واسطه پیشینه فرهنگی و هنری کاشان، در زمینههایی مثل فرش، کاشی، سفال و ... استقبال از گالری خیلی زیاد است و مردم از اتفاقات هنری ازجمله گالری هنری استقبال میکنند». شاید به همین دلیل باشد که بخشی از نمایشهای گالری مریم به سفال و فرش اختصاص یافته است؛ هنرهایی که برای مردم این شهر زیبا جزئی از زندگی روزمره است.
مرد با ظاهر متشخص سرگردان مینماید. بعد از چند بار داخلشدن و بیرونرفتن بالاخره به سخن میآید و سراغ بلیتفروش را میگیرد. احتمالا انتظار دارد برای ورود به گالری هنری حتما باید بلیت تهیه کند و این خواسته انگار چندان با ظاهرش همخوانی ندارد. لااقل نه از کسی که به گفته خودش در خارج از کشور تحصیل کرده و با هنر آشناست. شاید برخورد این مرد با هنر نامأنوس باشد. شهر گرگان فضای فرهنگی زندهای داشته و نام بسیاری از هنرمندان و چهرههای فرهنگی ایران با این شهر پیوند خورده است. هرچند کمتر هنرمندی در این شهر ماندگار شده و اکثرا زندگی در مرکز یا خارج از کشور را برگزیدهاند. شاید بتوان این موضوع را بیش از دیگران از زبان ندا میرقاسمی، مؤسس و مدیر گالری ندا در شهر گرگان شنید. این هنرمند و گالریدار بعد از مشورت با استادش تصمیم گرفت تا گالری ندا را در این شهر شمالی تأسیس کند. عمر گالری او چندان طولانی نیست و با این حال میتوان تلاش او را یک قدم بلندپروازانه در نظر گرفت. سخنان او گاه رنگوبوی شکایت و مددجویی میگیرد: «اثر استادی که در تهران به سه برابر قیمتگذاری شده بود، در اینجا حتی به یکسوم قیمت هم مورد استقبال قرار نمیگیرد». ندا میرقاسمی از مرکز، رسانهها و مدیران دولتی تقاضای همراهی بیشتری دارد؛ اتفاقی که تا این لحظه رخ نداده است تا ارتباط میان نهادهای مختلف هنری و فرهنگی در مرکز و برخی شهرهای دیگر همچنان نامعین و نامشخص باقی بماند.
وقتی به شهری بزرگ سر میزنیم اوضاع تا حدی متفاوت است. مشهد دیگر یک کلانشهر است؛ شهری وسیع و با جمعیتی فراوان. فارغ از اینها مشهد از سالهای قبل به یکی از قطبهای فرهنگی ایران تبدیل شده است. با این حال تعداد گالریهای این شهر سنخیت چندانی با وسعت و جمعیت آن ندارد. نجمه امینی، مؤسس و مدیر گالری هنگام در این شهر در این مورد میگوید: «هرچند حدود 30 مجوز در اداره ارشاد استان ثبت شده اما گالریهای فعال در شهر مشهد به تعداد انگشتان یک دست میرسد... . وقتی گالری را در سال 1399 افتتاح کردیم، استقبال عمومی بسیار خوب بود. با توجه به وسعت کلانشهر مشهد و جمعیت، خلأ یک گالری احساس میشد و این استقبال دور از ذهن نبود. علاقهمندان چه از طریق اینترنت و چه به شکل دهان به دهان از تأسیس گالری هنگام مطلع شدند و ما روزهای شلوغی را تجربه کردیم».
با این حال استقبال عمومی و مردمی از هنر، به معنی ثبات و بقای اقتصادی گالریهای هنری نیست. نجمه امینی در این زمینه توضیح میدهد: «ما هنرمندان بسیار درخشانی چه در حوزه هنر مدرن و معاصر و چه هنر سنتی و اسلامی و ایرانی در خطه خراسان داریم، اما متأسفانه چون بستر فرهنگی و هنری در اینجا سخت فراهم میشود، بیشترشان از اینجا رفتهاند و مشهد را ترک کردهاند. تمام تلاش ما در این مدت این بوده که دوباره امید را برگردانیم و پلی باشیم برای تعامل میان هنرمندان این منطقه و مناطق دیگر بهخصوص پایتخت و اینکه بدانند اگر در شهر خودشان باشند، کارشان دیده میشود. تمام تلاش ما دیدهشدن اثر هنری و همچنین هنرمند در منطقه خودش بوده است».
هر سه گالریدار در هر سه شهر از وضعیت فروش آثار رضایت ندارند و به بقای گالری با تردید و نگرانی نگاه میکنند. مریم معمارنژاد میگوید: «مشکل گالریها در کاشان با وجود استقبال عمومی، مشکل اقتصادی است. در کاشان وضعیت طوری نیست که ما فرض کنیم تعدادی مجموعهدار داریم که میتوانیم سراغشان برویم، کاتالوگ در اختیارشان بگذاریم یا آثاری مطابق روحیهشان جمعآوری کنیم. درواقع گالریها در کاشان تلاش میکنند از افراد علاقهمند یا کسانی که امکانش را دارند، مجموعهدار تولید کنند. ما سعی میکنیم با توضیح و آوردن آثاری که ممکن است باب میلشان باشد، متقاعدشان کنیم که هنر هم یک نوع سرمایه است و جدا از علاقه و میل به داشتن به اثر میتوانند به این اثر بهعنوان یک سرمایه نگاه کنند».
ندا میرقاسمی درباره دشواری گالریداری در شهر گرگان میگوید: «من گالری را با هزینه شخصی راهاندازی کردم. در این دو سال و چند ماه تمامی هزینههای گالری بر عهده خودم بوده و تقریبا میتوانم بگویم هیچگونه درآمدی نداشتهام. فروش آثار به این شکل بوده است که من درصد گالری را تخفیف دادهام و خود هنرمند عزیز هم لطف کرده و درصدی از سهم خودش را تخفیف داده تا کاری به فروش برسد. تمامی نمایشگاهها هم برای کمک به هنرمندان و هم برای آشنایی عمومی شهروندان کاملا رایگان برگزار شده است. در این مدت هم هنرمندان با ما آشنا شدهاند و هم من با هنرمندان استان
آشنا شدهام».
مدیر گالری ندا در شهر گرگان معتقد است فرهنگسازی در شهرستانها اهمیتی فراوان دارد: «اگر در شهر ما فرهنگسازی از پیشتر انجام میشد، دیگر نیازی به این همه تخفیف نبود تا اثری به فروش رسد تا به این شکل بتوان هزینههای جاری گالری را تأمین کرد که متأسفانه تا امروز این اتفاق رخ نداده است».
مدیر گالری هنگام در مشهد درباره بقای گالریاش اینطور میگوید: «معمولا در شهر ما اینطور باب است که باید در کنار گالری منبع درآمدی باشد؛ چون انگار همه میدانند که از گالریداری پولی درنمیآید و به همین دلیل در کنار گالری کافهای هم هست که محل درآمد گالری است. فروش اثر هنری در شهر ما بسیار مشکل است؛ شاید به این دلیل که بستر فرهنگی مناسب هنوز در شهر ما شکل نگرفته است. من بشخصه با این موضوع بسیار مخالفم چون عقیده دارم بینندهای که به گالری میآید، مخاطب خاص گالری است. خوب است که در نزدیک گالری کافه باشد، چون در تمام طول تاریخ هنر، کافهها محل تعامل بوده و بسیاری از مکتبها و جریانات هنری از کنار هم نشستن هنرمندان در کافهها ممکن شده است. اما مخاطب گالری با مخاطب کافه متفاوت است. به نظر من بقای گالری نباید وابسته به یک شغل و حرفه دیگر باشد بلکه گالری باید روی پای خود بایستد و این کار نیاز به مدیریت خوب و آشنایی گالریدار با اقتصاد هنر دارد که از همان روز اول بداند میخواهد با چه رویکری کار را شروع کند. چون گالریها زیربنای اقتصاد هنر هستند؛ مجموعهدارها را میسازند و اقتصاد هنر را شکل میدهند. من همیشه به خریداران میگویم وقتی برای خرید یک اثر هنری پولی میپردازید، بخشی از اجاره یک آتلیه را تقبل میکنید، بخشی از پول خرید یک بوم یا قلممو را پرداخت میکنید و این کمک به ارتقای فرهنگ و هنر یک جامعه است».
ندا میرقاسمی پیشنهاد میکند: «تهران میتواند پیگیر وضعیت گالریهای خارج از مرکز باشد. رسانهها میتوانند بیشتر در مورد مقوله هنر صحبت کنند. میتوان جلساتی برگزار کرد و هنرمندان را بهطور کلی تشویق کرد. چون گالریها دارند برای علاقهشان وقت میگذارند و هزینه میدهند و به همین دلیل باید مورد حمایت قرار بگیرند یا وزارت ارشاد وامهای بلاعوض یا با بهره کم به گالریدار بدهد تا بتوانند باقی بمانند و کار کنند».