هیچ وقت از مردم عذرخواهی نکرد
جورج پاپاندرئو نخستوزیر وقت یونان که در سال 1965 تصفیه ارتش را جدی نگرفته بود، به وجود توطئهای پی برد که توسط یک سازمان نظامی سری طراحی شده بود و درصدد استقرار حکومتی دیکتاتوری بود. شاه یونان با امضای فرمانی عزل وزیر دفاع ملی و فرمانده ستاد مشترک ارتش، نخستوزیر را وادار به استعفا کرد. این قدرتنمایی شاهانه در 15 جولای 1965 بود. تهاجم بر اساس طرحی صورت میگرفت که دو مرحله در آن پیشبینی شده بود؛
جورج پاپاندرئو نخستوزیر وقت یونان که در سال 1965 تصفیه ارتش را جدی نگرفته بود، به وجود توطئهای پی برد که توسط یک سازمان نظامی سری طراحی شده بود و درصدد استقرار حکومتی دیکتاتوری بود. شاه یونان با امضای فرمانی عزل وزیر دفاع ملی و فرمانده ستاد مشترک ارتش، نخستوزیر را وادار به استعفا کرد. این قدرتنمایی شاهانه در 15 جولای 1965 بود. تهاجم بر اساس طرحی صورت میگرفت که دو مرحله در آن پیشبینی شده بود؛ مرحله «پارلمانی» و در صورت شکست، مرحله «نظامی». برکناری دولت و برگزاری انتخابات در نزدیکترین فرصت منتفی بود. پیروزی میانهروها و تقویت جناج چپ دموکراتیک متحد، قطعی به نظر میرسید. شاه، تغییر قانون انتخابات و تهدید کاهش فرصتهای جناح میانهرو در انتخابات آینده و خنثیکردن رادیکالترین گروه آن را با احضار مجدد رهبر آن «پاپاندرئو» به دادگاه هدف قرار داد. پاپاندرئو ناچارا حمایت خود را از دولت قطع کرد و دولت مجبور به استعفا شد. شاه وظیفه تشکیل دولت جدید را به رهبر اتحادیه ملی رادیکال، «کانلوپولس»، واگذار کرد که در پی عدم موفقیت در بهدستآوردن اکثریت در مجلس، انحلال آن را اعلام کرد.
کودتا با همکاری سازمان سیا
مرحله «پارلمانی» قدرتنمایی شاهانه به شکست انجامید و از آنجا که نتایج انتخابات بدون تغییرات مناسب در سیستم انتخابات برای جناح راست چندان امنیتبخش نبود، کودتایی نظامی از نوع کلاسیک و شناختهشده در یونان دور از انتظار نبود؛ کودتایی که مقدمات آن را شاه و ژنرالهای وفادار به او و آنچه «شورای بزرگ» خوانده میشد، مهیا کردند. راهی که با همکاری سازمان سیا انتخاب شد و در 21 آوریل 1967 شورایی به رهبری سرهنگها و با کمک اسلحه و به نام شاه، قدرت را در یونان به دست گرفت. جنبش گارد سلطنتی با ایدئولوژی سطحی و مبهم که حتی از اکثریت برخوردار نبود و در خدمت منافع یک الیگارشی داخلی و قدرت خارجی بود، هرگز نتوانست پایگاهی در کشور به دست آورد. در 21 آوریل 1967 گروهی از سرهنگهای ارتش به ریاست پاپادوپولوس، دولت موقت جورج پاپاندرئو را یک ماه قبل از برگزاری انتخابات سرنگون و حکومت را در دست گرفتند. در انتخابات 28 می 1967 گروه چپگرای موسوم به «اتحادیه مرکزی» به رهبری یورگوس پاپاندرئو شانس زیادی برای پیروزی داشت. رأیدهندگان به شخص پاپاندرئو اعتماد داشتند و تصور میکردند که او میتواند کانونهای راستگرای موازی قدرت را از صحنه خارج کند؛ اما ظاهرا آن کانونها پیشدستی کرده و آن به اصطلاح «تهدید کمونیستی» را از رسیدن به قدرت بازداشتند. در 13 دسامبر همان سال، کنستانتین دوم شاه یونان سعی کرد با یک کودتای دیگر حکومت را به نیروهای وفادار خود بازگرداند اما این نقشه با شکست مواجه و منجر به تبعید او از کشور شد.
آغاز دوران سیاه یونان
پاپادوپولوس که بهعنوان رئیس «کودتای سرهنگها» معروف شد، چهره منفوری بود که دوران سیاهی را در سالهای 1967 تا 1974 بر سراسر یونان حاکم کرد. سرهنگها برای نادیدهگرفتن حقوق بشر، قتل، زندانی و شکنجه صدها شهروند بارها از سوی مراکز اروپایی مورد انتقاد قرار گرفتند. در مدت حکومت پاپادوپولوس هزاران نفر بازداشت و به جزایر «ندامتگاه» اعزام شدند. یکی از قربانیان دیکتاتوری یونان، نیکوس بلویانیس مبارز یونانی بود که به یکی از قهرمانان بزرگ مقاومت یونان در برابر آلمانیها تبدیل شد. جورج پاپادوپولوس یکی از سه عضو دادگاه نظامی بلویانیس بود. دادگاه حکم نهایی را صادر کرد و او به اعدام محکوم شد. همچنین در 13 آگوست 1968 آلکوس پاناگولیس افسر جوانی که قصد کشتن پاپادوپولوس رئیس شورای حکومت سرهنگها را داشت و البته موفق به این کار نشد، به زندان افتاد. پاناگولیس دشمن خطرناک رژیم نظامی بود و تحت حفاظت شدید قرار داشت. او را چنان بیرحمانه و وحشیانه شکنجه کرده بودند که به هنگام حضور در دادگاه به زحمت میتوانست روی پایش بایستد. دولت کودتا، 30 درصد از درآمد ملی را به امور دفاعی و سرویسهای امنیتی کشور تخصیص داد. سانسور و شکنجه در سراسر یونان و تبعید مبارزان به خارج از یونان، شریفترین و ارجمندترین واژهها در این رژیم بود. صدها چهره سیاسی و هنری یونان در فرانسه، انگلیس و آمریکا بهعنوان تبعیدیان سیاسی در خدمت اهداف جبهه مبارزان داخل کشور بودند و همین امر مشکلات زیادی را برای کودتاچیان ایجاد کرده بود.
شبکه جاسوسی دیکتاتور در سراسر یونان
او در طول حاکمیت خود اصرار داشت در اذهان یونانیان و در برابر افکار عمومی بینالمللی فاصلهای میان خود و سایر سرهنگها برقرار کند و منظورش تقویت این نظریه دروغین بود که در دل شورای سرهنگها، جناحی لیبرال تحت ریاست او در برابر جناح خشونتطلب در نبرد است! شبکه جاسوسی پاپادوپولوس و همکارانش همچون تارهای نامرئی عنکبوت در سراسر یونان دامن گسترده بود. دیکتاتوری مورد نفرت بخش وسیعی از مردم یونان قرار داشت. مردم با تشکیل یک جبهه میهنی وسیع علیه دیکتاتوری با حضور بسیاری از چهرههای برجسته سیاسی، مبارزان، هنرمندان و تمامی کسانی که به مبارزه علیه دیکتاتوری اعتقاد داشتند در این جبهه حضور داشته و علیه سرهنگها که مورد حمایت سازمان سیا و وزارت خارجه آمریکا بودند، مبارزه میکردند.
مرگ دیکتاتور
رژیم دیکتاتوری سرهنگها در 23 جولای 1974 تحت فشار حمله ترکیه به قبرس سرنگون شد. پس از بازگشت دموکراسی به این کشور، کنستانتین کارامانلیس گروهی از سرهنگان را به دادگاه سپرد. در جریان این محاکمه، مشخص شد پاپادوپولوس 14 سال حقوقبگیر سازمان اطلاعاتی «سیا» بوده است. دادگاه نظامیان در 28 جولای 1975 آغاز و در 29 آگوست همان سال پایان یافت. دادگاه او را به اعدام محکوم کرد اما مدتی بعد بهدستور کارامانلیس نخستوزیر، «حکم ابد» برایش صادر شد. او دوران محکومیت حبس ابد خود را تحت تدابیر شدید امنیتی در زندان «کوریدالوس» آتن گذراند. در سال 1992 کنستانتین میتسوتاکیس بهعنوان نخستوزیر وقت، تصمیم گرفت پاپادوپولوس و دیگر رهبران کودتا را آزاد کند، اما با مخالفت کنستانتین کارامانلیس رئیسجمهور وقت روبهرو شد. پاپادوپولوس در سال 1996 بهدلیل بیماری به مدت 34 ماه در بیمارستانی دولتی در آتن بستری شد. سیمیتیس نخستوزیر وقت از حزب سوسیالیست، درخواست خانوادهاش برای آزادی او را بهدلیل عدم عذرخواهی نپذیرفت. دیکتاتور هرگز از اقدامات و خشونت نیروهای تحت نظارتش از مردم یونان و خانواده قربانیان اظهار پشیمانی نکرد و مدعی بود: «تاریخ به جای من صحبت خواهد کرد». پاپادوپولوس در 27 ژوئن 1999 در 80سالگی درگذشت و فصل سیاه تاریخ مدرن یونان به پایان رسید.