اعتراضات سراسری که چراغ حکومت تزاری را خاموش کرد
معمولا در حکومتهای تونالیته، حاکمان در طول دوران حکمرانی خود، اعتراضات متعددی را تجربه میکنند و اگرچه در ابتدا بهواسطه توسل به جبر موفق به سرکوب میشوند اما رفتهرفته دامنه این اعتراضات در بازههای زمانی نزدیکتری گسترش مییابد؛ فرایندی که شهروندان روسیه در دوران نیکلای دوم، آخرین پادشاه تزاری نیز بهخوبی آن را فهم کردند.
معمولا در حکومتهای تونالیته، حاکمان در طول دوران حکمرانی خود، اعتراضات متعددی را تجربه میکنند و اگرچه در ابتدا بهواسطه توسل به جبر موفق به سرکوب میشوند اما رفتهرفته دامنه این اعتراضات در بازههای زمانی نزدیکتری گسترش مییابد؛ فرایندی که شهروندان روسیه در دوران نیکلای دوم، آخرین پادشاه تزاری نیز بهخوبی آن را فهم کردند. احتمالا نیکلای دوم که موفق شده بود با فرمان تیر، اعتراضات سراسری روسیه را در ژانویه ۱۹۰۵ سرکوب کند، هیچگاه گمان نمیکرد که این اقدامش چنان خشمی در مردم بیافریند که کمتر از 9 ماه بعد اعتراضات سراسری نانوایان، کارگران کارخانهها و کارکنان راهآهن را رقم بزند. یا وقتی در سال ۱۹۰۷ به اعدام معترضان روی آورد، قطعا تصوری نداشت که 10 سال بعد به دنبال چندبرابرشدن قیمت گوشت، سیبزمینی و ... از یک سو و ناکارآمدی در سیاست خارجی و مشخصا جنگ جهانی اول، سبب شود تا اعتصابات سراسری کارگری نسخه حکومتش را در هم بپیچد و اینبار نتواند با استفاده از زور قسر در برود. شاید چون او همیشه یکشنبه خونین در سال ۱۹۰۵ را به خاطر داشت که چطور با توسل به قدرت لوله تفنگها، قدرت خویش را حفظ کرد؛ غافل از اینکه میان این سالها به همان اندازه که متوسل به جبر شده، از سرمایه معنوی قدرتش نیز کاسته شده تا سرانجام چنان به بحران مقبولیت دچار شود که سربازانی که ابزار سرکوب وی بودند، نه فقط به معترضان شلیک نکنند بلکه اینبار به آنها بپیوندند. این موضوع درست مصداق این جمله معروف همینگوی است که گفت از شخصی پرسیدند چطور ورشکست شدی؟ پاسخ داد ابتدا آرامآرام که متوجه نبودم و بعد یکباره. اگر نگاهی به بازه زمانی اعتراضات در دوران نیکلای دوم داشته باشیم، ابتدا در میان سالهای ۱۹۰۱ و ۱۹۰۲ اعتراضات دهقانان آغاز میشود که مطالبه آنها کاهش مالیاتها بود؛ اما با سرکوب جدی و مجازات سنگین روبهرو میشوند. البته باید توجه داشت که ریشه شکلگیری اعتراضات به دسامبر ۱۸۷۶ بازمیگردد؛ یعنی هنگامی که نخستین تظاهرات سیاسی در روسیه در زمان سلف نیکلای دوم یعنی الکساندر سوم شکل گرفت. تظاهراتی که البته به شدت سرکوب شد و ۳۰ نفر از معترضان دستگیر شدند و احکام سختی برای آنها وضع شد؛ از جمله تبعید 10 نفر از آنها به سیبری یا حکم کار طولانیمدت برای پنج فرد دیگر. ولی باوجود این رفتار قهرآمیز، سرکوب و وضع احکام سخت برای معترضان چه در دسامبر ۱۸۷۶ و خواه میان سالهای ۱۹۰۱ تا ۱۹۰۲، شاهد شکلگیری اعتراضات مدنی ۲۰۰هزارنفری در ۲۲ ژانویه ۱۹۰۵ هستیم که به موجب فرمان تیر از سوی تزار در همان روز 300 نفر کشته میشوند. اما نکته قابلتأمل اینجاست که با وجود تشدید خشونت، بازه زمانی تکرار اعتراضات کوتاهتر میشود و تابستان همان سال اعتراضات دیگری رقم میخورد و دو ماه بعد در پاییز با پیوستن دانشجویان به تظاهراتها، یکی از بزرگترین اعتصابات سراسری تاریخ روسیه شکل میگیرد. تولستوی در کتاب جنگ و صلح جمله قابلتأملی دارد که میگوید یک توده از برف را نمیتوان بهسرعت آب کرد و برای آن زمان لازم است؛ به نظر میرسد که حکومت خودکامه نیکلای دوم که از ابزار سرکوب و خشونت برخوردار است نیز بهیکباره خاموش نمیشود بلکه هربار که در مقابل اعتراضات و اعتصابات مسالمتآمیز مردم که ریشه معیشتی دارد، از سرکوب استفاده میکند، نقل همان توده برفی است که به آهستگی درحال آبشدن است و رفتهرفته آتش قهرش خاموش میشود؛ روندی که از سال ۱۹۰۱ تا ۱۹۱۷ در دوران نیکلای دوم بهطور آشکار هویداست و نهایتا به سقوط حکومت تزاری منجر میشود. البته باید توجه داشته باشیم که در نظامهای خودکامه الزامی وجود ندارد که مرگ دیکتاتورها به تولد دوران جدیدی منجر شود که نوید آزادی بدهد؛ همانطورکه طلوع آزادی پس از انقلاب فوریه ۱۹۱۷ خیلی دوام نیاورد و به موجب انقلاب دوم در اکتبر همان سال از سوی لنین و طرفدارانش به سرعت غروب کرد تا اینبار حکومت خودکامه دیگری زیر سایه ایدئولوژی شکل بگیرد. اما حتما در این میان این پرسش نیز پررنگ است که چه میشود حکومت مخوف شورویایی نیز با آن عظمت ۷۴ سال بیشتر دوام نمیآورد و خاموش میشود؛ هفته آینده در حوالی میدان سرخ به این موضوع اشاره خواهم کرد.