ترسوها به بهشت نمیروند
میگویند آدمهای ترسو هیچگاه نمیتوانند در زندگی خود به آنچه میخواهند برسند؛ چراکه با دستان خود زنجیرهایی از ترس به پاهایشان بستهاند که مانع رسیدن به موفقیت است؛ بنابراین اگر انسانهای ترسو بر سبیل اتفاق فراتر از جرئت خود گام بردارند و برخلاف انتظار دیگران به موفقیت برسند، چه بسا که با توجه به خودشناسی از ظرفیت خود و باشناختی که از وجود ترس در خود دارند، دچار غرور و خودباختگیهای زودرس میشوند. فرهاد مجیدی نمونه بارز چنین آدمهایی در چرخه این فوتبال است، مربی جوانی که گویی همچنان در هوای طفولیت سیر میکند!
شهرام وزیری: میگویند آدمهای ترسو هیچگاه نمیتوانند در زندگی خود به آنچه میخواهند برسند؛ چراکه با دستان خود زنجیرهایی از ترس به پاهایشان بستهاند که مانع رسیدن به موفقیت است؛ بنابراین اگر انسانهای ترسو بر سبیل اتفاق فراتر از جرئت خود گام بردارند و برخلاف انتظار دیگران به موفقیت برسند، چه بسا که با توجه به خودشناسی از ظرفیت خود و باشناختی که از وجود ترس در خود دارند، دچار غرور و خودباختگیهای زودرس میشوند. فرهاد مجیدی نمونه بارز چنین آدمهایی در چرخه این فوتبال است، مربی جوانی که گویی همچنان در هوای طفولیت سیر میکند!
مجیدی در پس آمدنها و رفتنهای چندباره به استقلال اینبار آمده بود تا شاید با کولهباری از جرئت و جسارت خودی نشان دهد و اگر شد به روال دیرین با کسب کمترین فاصله امتیاز با دیگر حریفان تیمش را به قهرمانی برساند. مجیدی هرگز نیامده بود که استقلال را بدون باخت قهرمان کند؛ این سادهانگاری است که فکر کنیم او در دل یک استراتژی برنامهریزیشده آمده بود که هفته به هفته و بازی به بازی نبازد و ببرد و مساوی کند تا به رکوردی غیرمترقبه برای خود و قابلتأمل برای فوتبال ما دست یابد. مجیدی خود بهتر از هرکس در ابتدای لیگ میدانست با توجه به رزومه و توان مربیگریاش برای رسیدن به چنین رکورد باارزشی فاقد تجربه کافی است. چنین رفت که در پی نباختنهای سریالی، هر هفته اسیر در بیم و امیدهای روحشکن شکست و پیروزی، کمکم ترس بر او حاکم شود که در پس امروز چه فردایی در انتظارش هست؟ با خود فکر کرد اگر به چنین رکورد مهمی دست یابم، ازآنجاییکه تکرارش سخت و غیرمقدور است و ناممکن، چه باید بکنم که چنین کارنامه ارزشمند و بیبدیلی که دارم خدشهدار نشود و تا ابدالدهر بر دیوار افتخاراتم بماند و با خودنمایی به آن ببالم؟ چنین شد که عالیجاه آقا فرهاد در میان بیم و هراس و چه کنم چه کنمها، تصمیم گرفت آخر فصل چنین عطا را به لقای استقلال و سردار و وردستان و یکییکی بازیکنان و ایضا خیل خلیل هرچه هوادار است ببخشد و این افتخار را در کولهپشتی همیشه آماده و بستهاش بگذارد و باقی بیخیال هرکه هست و هرکه نیست شبانه پسپسکی بزند به آب و به سرزمین همیشه موعودش برود!
مجیدی امروزه در فوتبال هشلهفت ما بهعنوان یک مربی باظرفیت شناخته نمیشود. صدالبته او همان بازیکن خوشاستیل و کارآمدی است که در گذشته کارنامهای پربار و خاطراتی شیرین برای استقلالیها برجای گذاشته. شکی اگر هست در شخصیت مردد او در تصمیمگیریهای مهم در بزنگاههای مربیگری است. فرهاد هرچند سالها به عنوان یک بازیکن باتکنیک و موفق، چهبسا حریفشکن، در قلب هواداران استقلال جای دارد ولی در چرخه مربیگری با خودشکنیها و رفتار نهچندان سنجیده، هرباری که به استقلال نزول اجلال و ایضا افول اجلال کرده، در دل دیدگاه و اسیر در کودک درونش، استقلال را چنانچه رفته به مثابه بازیچهای فرض کرده است. فرهاد اگر میخواهد بزرگ شود و بزرگمنشانه رفتار کند، باید هرچه زودترخود را از اسارت کودک درونش برهاند!
البته در این فوتبال هولناک، امثال مجیدیهای جوان کم نبوده و کم نیستند؛ همین گلمحمدیهای وامدار برانکوها که در دل خودشیفتگیها و پاپسکشیدنهای مکرر، بیش از آنکه درد پرسپولیس را فریاد بزند، همچنان اسیر در کودک درون، از سر بیم و امید، با استعفاهای سر کاری، منافع خودش را جار میزند!
بد حادثه در چرخه چنین مربیان جوانی وقتی است که از بلندای منارجنبان نصف جهان خبر میرسد که یکی از دو منارش مدتی است کج میجنبد؛ نمیدانیم مشکل کججنبیدنش مربوط به آن مناری است که ساکتها سوارند یا آن یکی مناری که محرم سوار است و مدام از سر منارش هوار میزند من دیگر نیستم! در این فوتبال متروپلی که از پایه و پی در حال ریختن است و نه خودیهای اینور آبش، یقهگیران، یکدیگر را قبول دارند و نه ایضا ناخودیهای سیاستزده آنسوی آبش، دیگر چه انتظار که در این بلبشوهای خودساخته، تیم امید اول کار ناامیدت نکند و تیم ملی کشورت در راه جام جهانی بدون حریف تمرینی لنگ در هوا نباشد؟ از پیری پرسیدند چرا اوضاع فوتبال این همه خراب است!؟ پیر گفت اول بگو کدام فوتبال تا بعدش بگویم چرا خراب است!