کافه؛ مدرسه زیست اجتماعی
یکی از نمادهای زندگی جدید شهری کافهنشینی است. این موضوع در حال حاضر پدیدهای رایج در سرتاسر دنیاست و شهرهای زیادی به خاطر فضای کافهایشان مورد توجه بودند و اصلا به این ویژگی شناخته میشدند.
یکی از نمادهای زندگی جدید شهری کافهنشینی است. این موضوع در حال حاضر پدیدهای رایج در سرتاسر دنیاست و شهرهای زیادی به خاطر فضای کافهایشان مورد توجه بودند و اصلا به این ویژگی شناخته میشدند. این مسئله جدید و البته در زندگی ایرانیها چندان هم تازه نیست؛ چراکه ما در فرهنگ خودمان قهوهخانهها را داشتیم که محلی برای تجمع، گفتوگو و معاشرت بودند. برای همین مواجهه ما با کافه نه صرفا مواجهه با یک پدیده مدرن، بلکه رویارویی با خردهفرهنگی است که در تاریخ ما وجود داشته. همانگونه که قهوهخانهها در گذشته جایی بود برای رفع خستگی روزانه، کافههای امروز هم چنین کارکردی دارند؛ یا جایی برای معاشرت و صحبت از زندگی روزمره، رویدادهای سیاسی و اجتماعی و هر چیزی که فصل مشترک جامعه شهری است. کافهها بسترهایی است که فرصت معاشرت و گفتوگوی جمعی را برای شهروندان پدید میآورند. کافهگردی در ایران بهویژه در یک دهه گذشته به عنوان یک سبک زندگی شهری تعریف شده است. در گذشته تصور میشد بیشتر جوانان مخاطب کافهها هستند ولی امروزه میتوان گفت کافهها به عنوان بخشی از فرهنگ عامه مردم تعریف میشوند و مردم فارغ از محدوده سنیشان در کافهها وقت میگذرانند. کافهها فقط جایی برای معاشرت نیستند. زندگی شلوغ شهری به خیلیها فرصت تنهایی و تنهابودن را نمیدهد؛ کافهها برای خیلیها به معنی یک گوشه دنج و خلوت برای تنهایی است؛ آن فضایی که در خانه یا محل کار نمیتوانند پیدا کنند و در گوشه کافهای به آن دست پیدا میکنند. کافهها هم مطابق سلیقه مشتریها گونههای مختلفی را برای فضاسازی شهری انتخاب میکنند؛ از کافهگالریها و کافهکتابها بگیرید تا کافههایی که پاتوق گروههای مختلفی هستند. این روزها دیگر میتوان گفت کافه و کافهنشینی متعلق به یک طبقه خاص نیست و مثل قدیم نیست که در چند محله خاص کافهای وجود داشته باشد. با توجه به تقاضای بالا برای حضور در چنین فضاهایی، حالا در هر جای شهر کافههای متنوع خوبی با فضاسازی مناسب میبینیم. همین تقاضای بالا نشان میدهد شهروندان به داشتن فضایی برای شکلدادن جمعی دوستانه علاقه دارند. آنها به دنبال محیطی امن، آرام و دلنشین هستند تا ساعتی از روزشان را در آن بگذرانند. یکی از ویژگیهای کافهها این است که افراد فارغ از جنسیتشان میتوانند در آن حضور داشته باشند. شاید بتوان گفت که یکی از نقاط امن برای حضور زنان همین کافههاست. با این حساب اگر بگوییم که کافهگردی برای زنان یک سبک زندگی جدید است، بیراه نگفتهایم. همچنین اگر بگوییم این خردهفرهنگ چیز چندان جدیدی نیست که اغلب در برابر آن گارد میگیرند بلکه موضوعی است که ریشه در فرهنگ و تاریخ ما دارد هم بیراه نگفتهایم. مهمتر اینکه کافهها به شهروندان این فرصت را میدهند که تجارب جمعی خوبی را در مکانی امن داشته باشند. در یادداشتهای قبلی گفتیم که شهرها برای اینکه عناصر هویتی پیدا کنند به فضاهایی خاص احتیاج دارند تا فرصتی را برای بروز و ظهور شهروندان پدید بیاورند. کافه یکی از این فضاهاست که به شهروندان این فرصت را میدهد تا تجربه خوبی از زندگی شهری داشته باشد. همچنین رهاشدن کافهها از دست یک طبقه و گستردگی آن در سطح شهر موجب شده تا نگاه طبقهزده به این خردهفرهنگ هم برداشته شود و گامی مهم در عمومیسازی آن برداشته شود؛ چراکه وقتی یک پدیده فرهنگی را میتوان به عنوان بخشی از نماد هویتی یک شهر دانست که عمومیت پیدا کرده باشد و عامه مردم با آن در ارتباط باشند. به نظر میرسد کافهگردی علاوه بر اینکه میتواند فرصتی برای تعامل شهروندان ایجاد کند، بستری هم هست برای اجتماعیکردن شهروندان منزوی؛ افرادی که در تنهایی خود غرق شدهاند و به کمک کافه و فضایی که کافه در اختیارشان قرار میدهد، میتوانند به شهروندی اجتماعی تبدیل شوند و افکار خودشان را در معرض قضاوت دیگران قرار دهند. استقبال از کافهها و کافهگردی یک خدمت مهم دیگر هم به شهر کرده است و آن تغییر کاربری خانههای قدیمی است. بسیاری از خانههای قدیمی که نمادی هویتی از شهر بودند و در سالهای گذشته تخریب میشدند، حالا با تغییر کاربری به کافه تبدیل شدهاند. این تقاضای زیاد موجب شده تا خیلی از خانهها حفظ شوند و از چنگال تخریب در امان بمانند. همچنین درهایشان رو به شهروندان باز شود تا همه از زیباییهای آنها بهره ببرند. کوتاه سخن اینکه کافهها مدرسه زیست اجتماعی در شهرها هستند. کافه فرصتی است برای تعامل اجتماعی و بستری است برای عبور از تنهاییها و گرفتن انرژی مجدد برای زیست پربار شهری. تغییراتی در سبک زندگی افراد شکل گرفته و کافهگردی یکی از نمادهای این تغییرات است. تغییری اجتماعی که ریشهای هم در گذشته فرهنگی ما دارد.