فلسفه، ادبیات و توسعه
قرنهای متمادی، فلسفه در میان نخبگان و فیلسوفان محصور بود و کارکرد مستقیمی بر جامعه نداشته است. ادبیات هم با حماسهپردازی و توجه به شخصیتهای اساطیری، امکان همذاتپنداری و تأثیرپذیری مردم را ناچیز کرده و تقریبا در حد ستایش فضایل و نکوهش رذایل مانده بود. موسیقی و آثار هنری تجسمی هم اگرچه در کلیات، متأثر از فلسفه بودند اما به دلیل ناملموسبودن بعد فلسفی آن و در اختیار معابد و دربار بودن، ارتباط و تأثیر چندانی با مردم و توسعه فرهنگی نداشتند.
سیدحسن مرتضویکیاسری*: قرنهای متمادی، فلسفه در میان نخبگان و فیلسوفان محصور بود و کارکرد مستقیمی بر جامعه نداشته است. ادبیات هم با حماسهپردازی و توجه به شخصیتهای اساطیری، امکان همذاتپنداری و تأثیرپذیری مردم را ناچیز کرده و تقریبا در حد ستایش فضایل و نکوهش رذایل مانده بود. موسیقی و آثار هنری تجسمی هم اگرچه در کلیات، متأثر از فلسفه بودند اما به دلیل ناملموسبودن بعد فلسفی آن و در اختیار معابد و دربار بودن، ارتباط و تأثیر چندانی با مردم و توسعه فرهنگی نداشتند. در سدههای اخیر، همراه با انقلاب در سایر حوزهها، انقلابی فلسفی و ادبی هم در غرب روی داده است. انقلاب صنعتی باعث سرعت و سهولت نشر بین مردم شد و متقابلا انقلاب ادبی و فلسفی هم باعث تقویت و شتاب توسعه انسانی شد که اصلیترین نیاز توسعه محسوب میشود. در این انقلاب، جریانی آغاز شد که مفاهیم فلسفی بهواسطه ادبیات، شامل شعر و رمان، به مردم منتقل میشد. همان اندازه که توسعه و رمان اثر محرک متقابل دارند، تقابل منفی نیز دارند. یعنی نبود عرضه و تقاضای رمان در جامعه، مانع بزرگ توسعه است و متقابلا نبود توسعه، به عدم تولید رمان یا تقاضای رمانهای موجود میانجامد. بنابراین نویسندگان تأثیرگذار غرب، پیش از هنرمندبودن، فیلسوف یا دستکم فلسفهدان بودهاند. حتی موسیقیدانان متأخر غرب، صاحبنظر در فلسفه و علوم انسانی بودهاند و ادعای تأثیر اجتماعی در آثارشان دارند که قابلیت طرح در این یادداشت را ندارد. با این برداشت میتوانیم بگوییم ما رمان فارسی نداریم؛ اگرچه نمونههای داستانی ارزشمندی در گنجینه ادبی ما وجود دارند. نبود فلاسفه هنرمند و هنرمندان فلسفهدان، از موانع بزرگ در راه توسعه انسانی است. مشکل عرضه و تقاضای رمان در کشورهای توسعهنیافته، علاوه بر عامل جدایی فلسفه از هنر و ادبیات، متأثر از بود یا نبود عواملی مانند رفاه، هزینه، تکنولوژی، سانسور و... است. در مسیر توسعه انسانمحور، رمان و ادبیات تأثیرگذار، علاوه بر پرداختن به مفاهیم کلی فلسفی و انسانی، در هر مقطع، مطابق با موضوعات آن مقطع بودهاند. برای مثال در رمانهای قرن بیستمیِ شطرنجباز و قلعه حیوانات، خواننده بهطور شفافتر با ابعاد فاشیسم و دیکتاتوری گروهی آشنا میشود که دو مانع بزرگ توسعه و دو موضوع مهم در فلسفه قرن بیستم بودهاند. اما در اغلب نمونهها نویسنده بهطور غیرمستقیم و در جریان روایت، مخاطب را به اهداف فلسفی سوق میدهد. در دن کیشوت که نمونه بارز عبور از حماسه بوده، شخصیت واقعی با اهداف آرمانی و قهرمانانه خلق میشود و خواننده به اهمیت واقعگرایی و نگاه جامعهمحور سوق داده میشود. نگاهی عمیق و ریشهای درخصوص توسعه که سایه آن همچنان بر ادبیات جهان گسترده است. در بینوایان خواننده به نحوه برخورد با تعارضات بین موضوعات فردی و عقلی با الزامات اجتماعی روبهرو میشود. خالق «در جستوجوی زمان از دست رفته» که به نظریههای فلسفی جدید و شهودگرا درخصوص زمان و ناخودآگاه توجه داشته، به دغدغههای روحی انسان در عصر سرمایهداری، مواجهه با رنجهای عادی انسان در کنار امید و علقههای عاطفی و خانوادگی میپردازد. در راستای کارکرد ادبیات، فاکنر خالق رمان «هیاهو و خشم» میگوید: حرف نویسنده لزوما قانون زندگی نیست، میتواند تکیهگاهی برای تحمل و پیروزی باشد. همچنین این یادداشت فارغ از نظریههای ایدئولوژیک (بهویژه گرایشهای مارکسیستی و سرمایهداری) درباره رمان و ادبیات است و جدای از آن که رمان حاوی نکات کاربردی فلسفه باشد یا نباشد، صرف خواندن آثار بزرگان و ادبیاتورزی، پشتوانه توسعه خواهد بود و نباید اسباب غفلت دولت و جامعه از رمان و ادبیات فراهم شود. در این مسیر نقش نخبگان ادبی با گفتاری نقل به مضمون، از نیمای بزرگ مشخص میشود که میگوید شعر شاعر (گفتار نویسنده) باید در گفتار روزانه مردم جای بگیرد.
* دانشآموخته حقوق بینالملل