خان هفتم توسعه
در هفتههای اخیر روند تدوین هفتمین برنامه توسعهای کشور شتاب گرفته و هر روز اخباری دراینباره در رسانهها منتشر میشود. چنانکه هفته گذشته سازمان برنامه در فراخوانی از صاحبنظران درخواست کرد تا در تدوین مطالعات پشتیبان برنامه هفتم این سازمان را یاری دهند؛ اقدامی مثبت و ارزشمند.
در هفتههای اخیر روند تدوین هفتمین برنامه توسعهای کشور شتاب گرفته و هر روز اخباری دراینباره در رسانهها منتشر میشود. چنانکه هفته گذشته سازمان برنامه در فراخوانی از صاحبنظران درخواست کرد تا در تدوین مطالعات پشتیبان برنامه هفتم این سازمان را یاری دهند؛ اقدامی مثبت و ارزشمند.
دراینمیان یک سؤال مهم وجود دارد و آن این است که بیش از 70 سال برنامهنویسی و تدوین 11 برنامه توسعه چه ارمغانی برای کشور داشته و کدام سؤالات اساسی را پاسخ داده که قرار است این روند ادامه داشته باشد؟! البته اگر مقصد و مقصود از توسعه را صرف ایجاد راه و راهآهن و سد و پالایشگاه و گازرسانی و آبرسانی و... بدانیم، میتوانیم آمار و ارقامی دهانپرکن از موفقیتها ردیف کنیم؛ اما اگر مقصود از توسعه نه صرف پیشرفتهای سختافزارانه بلکه فرایند بهبود در مبانی علمی و فنی تولید و دگرگونی و بهبود در سطح زندگی، شرایط کار و نحوه مدیریت نهادهای مختلف به طور بنیادی و به طور سیستمی باشد، پاسخ سخت ناامیدکننده است.
با وجود گذشت حدود هفت دهه از آغاز نظام برنامهریزی توسعه در کشورمان از سال ۱۳۲۷ به بعد همچنان مهمترین سؤالات بیپاسخ ماندهاند. اینکه جایگاه دولت در روند توسعه چیست و حد دخالت آن در بازارهای اقتصادی تا کجاست؟ اینکه ارتباط کشورمان با جهان در چه سبک و سیاقی است و آیا دنیای خارج، دنیای دشمنان یا جهان همکاری و رقابت است؟ بخش خصوصی چه نقش و اعتباری در تصمیمگیریها و تصمیمسازیهای اقتصادی دارد و آیا رقیب یا رفیق دولت است؟ حقوق مالکیت تا چه حد اعتبار دارد و نظام حکمرانی تا کجا دفاع از این حقوق را وظیفه و تجاوز به آن را خط قرمز خود میداند و حاضر به تضمین این حقوق هم به لحاظ مالکیت و هم به لحاظ حقوق مبادله و اعمال مالکیت بر محصولات و خدمات از طریق تعیین قیمت آنهاست؟ و... .
حلنشدن این مسائل اساسی و پاسخگویی صحیح و علمی به آنها و حاکمیت مصلحتهای سیاسی بر منطق اقتصادی، سبب شده است شاهد تداوم دردها و بیاثری نسخههایی باشیم که قرار بوده 11 برنامه عمرانی و توسعه در قبل و بعد از انقلاب درمان این دردها و مرهمی بر این زخمها باشند. آنچنان که مربوط به شش برنامه توسعه پس از انقلاب میشود، طبق اعلام دبیر کمیسیون مشترک سیاستهای کلی برنامه هفتم توسعه «ارزیابی نشان میدهد که به طور میانگین از برنامه اول تا ششم، میانگین تحقق برنامهها به ۳۵ درصد نرسیده است». (رسانهها، 22/3). شکستی که از سوی رئیس مجلس هم مورد تأکید قرار گرفته است: «در این شش برنامه عملکرد حداکثر ۳۰ درصدی داشتهایم و به ۷۰ درصد آن عمل نشده است» (رسانهها، 13/4). این درصدها یعنی آنکه در هر سه برنامه توسعه به اندازه یک برنامه توسعه، کشور حرکت رو به جلو داشته است؛ یعنی ۱۵ سال به جای پنج سال!
اجرای شش برنامه توسعهای پس از انقلاب نتوانسته تورم دورقمی بالا (بیش از ۲۰ درصد)، رشد اقتصادی پایین و بیثبات (حدود دو درصد)، سرمایهگذاری و بهرهوری اندک و بیکاری بالا و دورقمی را بهعنوان مهمترین ابرچالشهای توسعهای کشور حل کند. چرا چنین است؟ قطعا دلایل بیشماری را میتوان برای این ناکامی برشمرد. از نبود تعریف روشن از توسعه و ابعاد و ویژگیهای آن و فقدان نگاه سیستمی و جامعنگر تا تمرکزگرایی بالا در نظام برنامهریزی و اتفاقات خارج از برنامه و... .
اما یک نکته مسلم است و آن این است که در چند دهه تدوین و اجرای برنامههای توسعهای، هرگز اجماع ملی بر سر این برنامهها شکل نگرفته و هرگز اراده سیاسی در راستای شکلدادن به این اجماع فعال نبوده است.
در واقع نه جامعه خود را شریک و همکار دولتها برای تدوین و اجرای چنین برنامههایی میدانسته و نه دولتها دست همکاری و نیاز به سوی مردم دراز کردهاند. در واقع مدیریت سیاسی اگرچه بهظاهر خود را شایق به تدوین برنامه توسعه نشان میداده؛ اما بهواقع علاقه و تعهد چندانی به چنین کاری نداشته که به هر حال تا حدودی دستوپای او را میبسته است؛ بنابراین هرچند با هزینههای بسیار مادی و فکری، صدها اصل و ماده و تبصره الزامآور برای توسعهیافتگی کشور تصویب شده، نتیجه بسیار اندک بوده است و آن معدود دستاوردها هم کمتر ربطی به این برنامهها داشته است. برنامهها بر صفحات کاغذ خشکیدهاند و دولتها هم کار خود را کردهاند و مردم نیز هاج و واج نظارهگر این بازیها بودهاند.
سؤالی که اکنون با درسگیری از ناکامی از پسِ هفت دهه تدوین برنامههای توسعهای میتوان طرح کرد، آن است که با توجه به سرعت بالای تغییرات علمی و فناوری و تحولات جهانی در حوزههای مختلف، آیا بهتر نیست خان هفتم توسعه را با مبانی فکری دیگری و شاید در قالب تعریف دیگری از «برنامه» آغاز کنیم و بیهوده آب در هاون نکوبیم؟