چند روایت معتبر از رمان مطرح عباس معروفی
پیام سمفونی مردگان
«سمفونی مردگان» عباس معروفی که در اواخر دهه شصت درآمد اتفاقی در ادبیات ایران بود. آن روزها بهواسطه حضور نویسندگانی که در صحنه اجتماع و سیاست بودند، ادبیات هنوز پرتوان بود و تأثیر اجتماعی بسیاری داشت. این است که انتشار رمانهایی همچون «سمفونی مردگان» به تعبیر سپانلو «پدیده جامعه جدید» به شمار میرفتند که سایهای از تحولات اجتماعی، دگرگونی روابط و بههمخوردن عادات و پیدایی بنیادهای جدید زیستی را در خود داشتند.
شرق: «سمفونی مردگان» عباس معروفی که در اواخر دهه شصت درآمد اتفاقی در ادبیات ایران بود. آن روزها بهواسطه حضور نویسندگانی که در صحنه اجتماع و سیاست بودند، ادبیات هنوز پرتوان بود و تأثیر اجتماعی بسیاری داشت. این است که انتشار رمانهایی همچون «سمفونی مردگان» به تعبیر سپانلو «پدیده جامعه جدید» به شمار میرفتند که سایهای از تحولات اجتماعی، دگرگونی روابط و بههمخوردن عادات و پیدایی بنیادهای جدید زیستی را در خود داشتند. «سمفونی مردگان» معروفی نیز از این قاعده جدا نبود، خاصه آنکه عباس معروفی در زمره شاگردان مکتب هوشنگ گلشیری بود که جریان مهمی در فرهنگ و روشنفکری ایران بودند. پس بیدلیل نبود که انتشار این رمان با واکنشها و اظهارنظرهای متفاوت و گستردهای همراه شد. از جمله این نقد و نظرات میتوان به نقد مفصل سیمین بهبهانی اشاره کرد و نقد و تعریض جنجالی خود گلشیری بر رمان و قولی که از سیمین دانشور درباره این رمان نقل شده است.
عباس معروفی خودش این رمان را چنین روایت میکند: «سمفونی مردگان به شیوه جریان سیال ذهن روایت شده است. فروپاشی خانواده در فروپاشی زمان ذهنی اورهان اورخانی یا راوی رمان، دوربین فیلمبرداری، جای زاویه دید قرار میگیرد. آن هم دوربینی که مرکب است. هنگامی که دوربین بیرونی اورهان را روایت میکند، زمان حال رمان شکل میگیرد. با روایت سوم شخص. اما بیواسطه این دوربین با دوربین درونی اورهان عوض میشود که زمان داستانی مثل آکاردئون، لایهلایه طی طریق میکند و با روایت اول شخص، چهلوسه سال زندگی را دور میزند تا جایی که در موومان دوم، دوربین فاصله اساسی میگیرد و از اورهان جدا میشود. نزدیک به آیدین میایستد. در موومان سوم دوربین باز هم بیشتر فاصله میگیرد. از ذهن سورملینا در ذهن آیدین جاری میگردد، دو ذهنی، ترکیبی از زمان حال آیدین و خاطرات سورملینا. در موومان چهارم یک روز سوجی (آیدین) زنجیر شده به نردههای ایوان، از ذهن آیدین، بیانیه رمان صادر میشود. و بعد در موومان یکم، قسمت دوم، بازهم دوربینهای مرکب، مثل آغاز، زمان دراماتیک را بیان میکنند: یک نگاه از بیرون، سوم شخص، نگاه دیگر از درون، اول شخص. مهمترین وجه تکنیکی رمان شکست زمان و بازی با آن است. یا شاید هم فرم موسیقایی آن. و من اطمینان دارم که با فرم قرن نوزدهمی هرگز نمیشد رمان را نوشت. برای من البته مهم این بود که شب به شب پیش میرفتم و نمیدانستم پایان کار به کجا میکشد، تا اینکه اورهان تب و لرز کرد و در شورآبی غرق شد. جوری که انگار مردی در آب خود را دار زده است. فکر میکنم ساعت چهار صبح بود که خودنویس را روی میز گذاشتم و بعد یک لحظه دیدم دارم وسط اتاق میرقصم».
روایت زوال
سیمین بهبهانی در نقدی بر «سمفونی مردگان» آن را داستانی از جهل، حسد، تعصب، ریا، حرص، حقکشی و تجاوز به حقوق دیگران میخواند. داستان خانواده کوچکی که در مقیاسی وسیعتر، جامعهای بیمار و منحطّ را تصویر میکند که سرانجامی جز زوال ندارد. و مینویسد: «برخی از منتقدان معتقدند که الگوی این زوال را باید در رمان خشم و هیاهو، اثر ویلیام فالکنر، جستوجو کرد زیرا آنجا نیز صحبت از خانوادهایست که سرانجام متلاشی میشود. به صرف اینکه موضوع هر دو داستان زوال خانواده است نمیتوان یکی را رونوشت دیگری به شمار آورد. «موضوع» ممکن است در بسیاری از آثار نویسندگان یکی باشد؛ مهم مواردی هستند که به اشکال گوناگون موضوع را مطرح میکنند. مثلا عشق یا فقر غالبا موضوع اصلی بسیاری از آثار است. درحالیکه بیشتر این آثار شباهتی به یکدیگر ندارند. در رمان خشم و هیاهو دیگرگونی سنتها و بیتوجهی به آنها خانواده را بهنوعی دگردیسی وادار میکند. درواقع هریک از افراد به گوشهای میروند و بهنوعی زندگی نوآیین ادامه میدهند، اما در سمفونی مردگان سماجت و ابرام در حفظ سنتها موجب زوال مطلق خانواده میشود». اما بهبهانی از لحاظ شگرد و استفاده از شیوه تداعی و تکگوییهای درونی معتقد است که نمیتوان «سمفونی مردگان» را متأثر از فالکنر دانست. همچنانکه نمیتوان فالکنر را بهتنهایی مبدع این شگرد دانست. «همهچیز در این داستان دودآلود و تیره است. قهرمانها همه به صورتی تصویر میشوند که کمتر نقطه مثبتی در آنان به چشم میخورد. پدر مستبد، جاهل، ریاکار و اهل بند و بست است. برادر کوچکتر (اورهان) حسود، خودخواه، متجاوز و جانی بالفطره است. برادر بزرگتر (یوسف) نمودار لودگی و مسخرگی طبیعت و تقدیر است. در این میان، برادر میانی زیر فشار جوّ حاکم و محیط ظالم خود، مچاله و درهم کوفته، به صورتی رقتانگیز، مرگ پیش از مرگ را درمییابد». او به مسئله زمان در رمان اشاره میکند و معتقد است «زمان در این رمان نقش بسیار مؤثری را ایفا میکند. زمان نخست، زمان بیرونی نقل قصه است که یک شبانهروز ادامه دارد-یعنی از زمانی که اورهان تصمیم به ترک دکان میگیرد و آواره بیابان پربرف میشود و شب را در ویرانه میگذراند و سرانجام، روز بعد، گمشده در بیابان سفید بیعلامت، در «شورابی» به خواب مرگ فرومیرود. زمان دوم، زمان بیرونی حوادث و رویدادهای داستان است که یک دوران چهل و دو سه ساله، و ماقبل و مابعد شهریور بیست را تجسم میبخشد و خواننده به حدس، آن را درمییابد. زمان سوم، زمان درونی و ذهنیست که بیترتیب و بیرعایت تقدّم و تأخر و برمبنای خطور خاطرات قهرمانها، در برابر خواننده حضور پیدا میکند. این همان جریان سیّال ذهنی است که پیوسته میان حال و گذشته در رفتوآمد است.» این شاعر مطرح همچنین ریخت و ساختار این رمان را بسیار جالب توجه میداند: «این رمان با همین ظرافت و دقت در ساختار، پیشبینی و تدوین شده است و طی چهار موومان بیان میشود که به تناسب نام داستان که «سمفونی»ست یادآور حرکت جمعی و حسابشده هر دسته از نوازندگان یک سمفونیست.» و آخرین پیام سمفونی مردگان چنین است: «اگر پیش از مرگ همه رذایل را نمیرانی، مرگ تو را و آنها را باهم در بر خواهد گرفت. نگرشی اینگونه عرفانی به مرگ از سوی جوانی که تا «آخرین منزل هستی» فاصلهای عظیم دارد جالب توجه است.
چنانکه نقل شده است، سیمین دانشور نیز بعد از خواندن «سمفونی مردگان»، چنان به وجد آمد که قلم جلال آلاحمد را همراه یادداشتی به عباس معروفی هدیه کرد و نوشت حق به حقدارش رسید.
سمفونی مرگ شاعر
هوشنگ گلشیری اما نظرات دیگری دارد خاصه در مورد پایان رمانِ «سمفونی مردگان» که آن را نشانه کشتن خود میداند و در مقاله مشهوری با عنوانِ «چه کسی شاعر را کشته است؟» رمان «سمفونی مردگان» را رمانی متوسط میخواند که بر گرته «خشم و هیاهو» نوشته شده و جز بخش آغازین موومان یکم و موومان یکم آخر کتاب بقیه فاقد قدرت است و اغلب تکرار مکررات. «در حقیقت داستان همین دو بخش است» و بعد، گلشیری به مضمون رمان اشاره میکند که به نظر او افشاگر وضعیت اغلب نویسندگان ما در این ده سال است. «قصه رمان این است که جابر اورجانی، خشکبارفروش بازاری سه پسر دارد: یوسف که در سال 1320 از بام با چتر پدر پایین میآید و میشود یک تکه گوشت که فقط میخورد و پس میدهد... پسر دوم آیدین است که شاعر میشود و رانده پدر و بالاخره برادر سوم مغز چلچله به خوردش میدهد و دیوانهاش میکند. اورهان پسر سوم پسر خلف پدر است و به راه او میرود: گرگ است، چون در بازار به قول خودش برای زندهماندن باید گرگ بود. در این میان آنچه میتواند دستمایه منتقد باشد تقابل این دو برادر است.» آنچه مایه نقد گلشیری است دست بر قضا شخصیتِ شاعر رمان است که از نظر او «کاریکاتور یک شاعر دست دهم هم نیست» و «شعرهایش هم چندان لوس است که بهتر بود به همان راه اورهان میرفت. ولی معروفی در آخر کتاب برادر سوم، همان اورهان اورخانی بازاری را راه میاندازد تا برود و شر این شاعر را بکند. اما آیدین را پیدا نمیکند، آنگاه خودش را غرق میکند.» و از رمان نقل میکند: «و طناب جوری سیخ و صاف بر بالای آب، نزدیک سرش مانده بود که هر کس میدید میگفت، مردی خود را در آب حلقآویز کرده است.» گلشیری بعد از آوردن این صحنه از رمان، مینویسد «انگار که ما با همان طناب که میخواستیم شاعر وجودمان را بکشیم، حلقآویز شدهایم، به زبان دیگر، توجه به بازار، عوامگرایی، و از سوی دیگر وضعیت بد مقولاتی چون اجازه و کاغذ یا بهتر، سلطه بازار و بازاریبودن بر عرصه اجتماع و حذف بخش دیگر جامعه که شاعر نماینده یا مظهر آنان است سبب شده است تا نه شاعر، که خود را بکشیم، حلقآویز به طنابی که آن سرش به هیچجا بند نیست.»