بورد بالاخره باخت
امسال برای اولینبار چند دستیار موفق شدند بورد را شکست دهند. شکست بورد از طریق موفقیت در آن رخ نداد. آنها اصلا در آن شرکت نکردند. آنها جنگی بزرگ را پیروز شدند؛ جنگی نه از جنس گذشته که از جنس آینده. جنگی در سکوت و آرامش، تنها با بیتفاوتی؛ بیتفاوتی به مجموعهای از مقررات که هیچ نیستند، اما تنها خوف میآفرینند و تنها از این طریق به سیطره خود بر ارواح آدمیزاد ادامه میدهند. جانهای بسیاری از ما را از نگریستن به پهنه گسترده آن سوی پرچینها بازمیدارند.
امسال برای اولینبار چند دستیار موفق شدند بورد را شکست دهند. شکست بورد از طریق موفقیت در آن رخ نداد. آنها اصلا در آن شرکت نکردند. آنها جنگی بزرگ را پیروز شدند؛ جنگی نه از جنس گذشته که از جنس آینده. جنگی در سکوت و آرامش، تنها با بیتفاوتی؛ بیتفاوتی به مجموعهای از مقررات که هیچ نیستند، اما تنها خوف میآفرینند و تنها از این طریق به سیطره خود بر ارواح آدمیزاد ادامه میدهند. جانهای بسیاری از ما را از نگریستن به پهنه گسترده آن سوی پرچینها بازمیدارند.
بله سه دستیار از چهار دستیار فارغالتحصیل بهطور هماهنگ و درحالیکه برای امتحان معرفی شده بودند و دستیاران بسیار قابلی هم بودند، در امتحان بورد شرکت نکردند. جان خود را از تلاش جانفرسای چندساله آمادگی برای این امتحان به در بردند و در عوض به آموزش عملی درسی که میخواندند (و کاری عملی همچون آهنگری بود نه صرفا فکری مثل آداب صرف و نحو) ادامه دادند.
درحالیکه کار پزشکی بهعنوان تأمینکننده آینده افراد هر روز بیشتر زیر سؤال میرود اتفاقا تخطی از اصول است که ممد حیات میشود، نه دانش و اعمال آن! وقتی امکان استخدام بهعنوان هیئتعلمی، بعد از امتحانی که برای هیئتعلمی شدن گرفته میشود، وجود ندارد، در صورت استخدام هم با درمان و آموزش و تحقیق در رشته پزشکی نمیتوان حال و آینده مناسب و مطمئنی داشت و نوعی تخطی از اصول همواره الزامآور میشود و دایره امتحانات هم مثل رقصندهای جدی با چشمان بسته که متوجه نیست کسی برای نگریستن باقی نمانده، به کار خود با همان شیوههای کهن ادامه میدهد.
استادانی که هیئتعلمی بودن مشغله همت عالی یا حداکثر پارتتایم ایشان است، باید سؤالاتی بنویسند که ضرورتا مستند به جملات هزاران صفحه کتاب باشد، نه پراکتیس روزمره بالینی که متأسفانه در بسیاری موارد چندان غنایی ندارد. بهعلاوه باید هنگام طرح سؤال دهها قاعده طرح سؤال را هم رعایت کنند. دستیارانی که از بخشهایی با امکاناتی هزار بار متفاوت با یکدیگر میآیند، باید در یک امتحان واحد شرکت کنند! معلوم نیست چند استاد، چند ساعت، چند بیمار و چند... داشتهاند؟ معلوم نیست دانشگاهی که از آن میآیند، چه زمانی تأسیس شده و بخش تخصصیشان چند سال سابقه داشته است؟ هیچکس نمیپرسد تاکنون چند کار بالینی موفق در آنجا انجام شده؟ کسی از کیفیت کار، امکانات و نواقص اطلاعی ندارد. هیچ سیستمی نیز برای ثبت چنین اطلاعاتی تعبیه نشده است. تنها امکان موجود تکستبوک بوده که اکنون به شکل پیدیاف و رایگان در هر موبایلی پیدا میشود. هیچ مکانیسمی برای ارزیابی نحوه تعامل یک فرد در چهار سال دوران دستیاری وجود ندارد. برای هیچکس مهم نیست او چگونه آدمی بود؟ معلوم نیست کسانی که چهار سال با او کار و زندگی کردهاند، در مورد او چه نظری دارند؟ همچنین نظر استادان مستقیم یک فرد هیچ نقشی در نمره قبولی یا ردی او ندارد. آنها فقط میتوانند او را معرفی نکنند که بسیار بهندرت رخ میدهد. آن هم برای امتحانی که علیالقاعده مجوز هیئتعلمی شدن میدهد و خصوصیات فردی باید بالطبع در آن بسیار برجسته باشد. امتحان بورد با سیستم حافظه برتری به شکل یک مانع جدی آموزش پزشکی درآمده، اما رقاص همچنان به رقص مرگبار خود دور آتش ادامه میدهد و بسیاری از ما کورکورانه در این رقص او را یاری میدهیم. دیگر کمتر برای فوقتخصص و حتی تخصص داوطلب میشوند و روزبهروز از تعداد داوطلبان کاسته میشود، اما سیستم بدون بازخورد امتحانات حتی قادر نیست اندکی حتی از ضوابط طرح سؤال بکاهد تا بلکه اندکی زندگی و واقعیت به امتحانات دمیده شود چه برسد به تغییرات اساسیتر. سراپای وجود ما را خلاف و تخطی از اصول گرفته، اما هنگام طرح سؤال حتی اگر موضوعی عملی هم به خاطر بیاید، باید فدای شکل دقیق قانونی سؤالی شود که داریم طرح میکنیم. 11 جراح عالیقدر با وقتی که میشد دهها جراحی انجام دهی، صد سؤال برای «یک» داوطلب طراحی کردند که هر لحظه ممکن است پشیمان شود.
حالا بوردی که سیستم و هیئت بورد و هیچکدام از ما نتوانست به مقتضای روز، کوچکترین تغییری در آن بدهد، هر یک از ما هم بهعنوان هیئتعلمی بنا بر عادت در آن شرکت کردیم و مقهور مقررات تاروعنکبوتی آن شدیم، از نیروی جوان و فهیمی شکست خورد که برای هر زحمتی دلیلی میخواهد، دوره دستیاری را بهعنوان کسب تجربهای بالینی میگذراند، اما در دام مدرکی که زحمت زیاد دارد اما معلوم نیست به چه کار میآید، نمیافتد، آموزش خود را برای شرکت در این امتحان متوقف نمیکند و حالا با چشمان باز دارد مینگرد تا آنچه را بهتر است، برگزیند؛ تهران، یاسوج، برلین، عمان یا... . آیا چشمی برای دیدن این شکست مانده است؟
معلوم بود یک روز میآیند و تاروپود سیستمی را که به آن خو گرفتهایم بر هم میزنند. آیا توان تطبیق با این سیل جوان و خروشان وجود دارد؟ گمان نمیکنم. اما انشاءالله.