|

گفت‌وگو با فرشته مقدسی، هنرمند خوش‌نویس

هنر و عرفان یک چیز هستند

فرشته مقدسی، هنرمند خوش‌نویس، علاوه بر اینکه در سال 1376 به انجمن خوش‌نویسان ایران وارد شد و به سال 1379، مدرک ممتاز را که بالاترین مدرک در آن زمان به حساب می‌آمد، اخذ کرد، در حوزه ادیان و عرفان هم مدرک کارشناسی دارد.

هنر و عرفان یک چیز  هستند

شهرزاد رویائی: فرشته مقدسی، هنرمند خوش‌نویس، علاوه بر اینکه در سال 1376 به انجمن خوش‌نویسان ایران وارد شد و به سال 1379، مدرک ممتاز را که بالاترین مدرک در آن زمان به حساب می‌آمد، اخذ کرد، در حوزه ادیان و عرفان هم مدرک کارشناسی دارد. فرشته مقدسی بعدتر مدرک فوق‌ممتاز را هم از انجمن خوش‌نویسان ایران دریافت کرد. او پس از دریافت مدرک کارشناسی‌ارشد در رشته ارتباط تصویری از دانشگاه علوم و تحقیقات، تدریس خوش‌نویسی را در جهاد دانشگاهی دانشگاه تهران آغاز کرد؛ اما تأسیس گروه هنری فروغ رخ ساقی و دعوت از جمعی از استادان برجسته خوش‌نویسی باعث شد تا راه جدیدی را برای آموزش هنرجویان بیازماید که با گسترش شیوه‌های آنلاین همراه شد. این روش باعث شد تا امروز حدود 700 هنرجوی خط را به شیوه آنلاین آموزش دهد. در اینجا درباره هنرش، ارتباط هنر و عرفان و علاقه‌مندی‌هایش در خوش‌نویسی و هنر با او صحبت کرده‌ایم که می‌خوانید.

 در آثارتان نوعی نگاه هندسی دیده می‌شود. این رویکرد حاصل چه آموزه‌ای است؟

نگاه هندسی به نظر من ناشی از نظم ذهنی انسان است که انگار به شکل ژنتیکی در من وجود داشته، بدون ‌آنکه تلاشی برایش کرده باشم؛ ولی ذهنم، ذهن بسیار منظمی است و همه اجزا در ذهن من چیده‌شده و طبقه‌بندی‌شده است. به‌ همین‌ دلیل و لاجرم از چنین ذهنی یک ساختار حساب‌شده نتیجه می‌شود. البته من قرینه‌ها را دوست ندارم و احساس می‌کنم که در کار دستم را می‌بندد. در نتیجه به کاری منظم، قاعده‌مند ولی غیرقرینه و غیرمحصور علاقه‌مندم؛ یعنی فضاهایی را می‌پسندم که آزاد باشند و شکل کلماتی را انتخاب می‌کنم که حصارشکن باشند. ولی به موضوع جالبی اشاره کردید که این نگاه حاصل چه آموزه‌ای است؟ باید عرض کنم که در هر هنری –‌لااقل در هنرهای تجسمی که من اطلاع دارم‌– هر چقدر آثار به سمت تناسب و هارمونی بیشتر تمایل داشته باشند، لاجرم نظم بیشتری را به مخاطب القا می‌کنند؛ چون همه اجزا از یک تناسب و هماهنگی مشخص تبعیت می‌کنند و از همین رهگذر باعث آرامش روح انسان‌ها و چشم‌نوازی می‌شوند.

 به نظر می‌رسد بیشتر به انواعی از خط مثل خط معلی علاقه‌مند هستید؛ چرا؟

اشاره شما درست است. خط معلی، خطی است که از کرسی‌های کاملا صاف و عمودی تشکیل شده؛ اما هندسه دوار و پرحرکتی دارد و به ‌همین‌ دلیل می‌شود گفت ساختارهای عمومی و افقی را می‌شکند. در ذات خط شکسته چنین حرکت و دوری موج‌ می‌زند و هندسه خود حروف و کلمات هم عمودی و افقی نیست و حرکات و اشکالش در یک چارچوب دوار، پرحرکت و مورب تنظیم شده است. در خط شکسته ما خطوط افقی و عمودی چندانی مشاهده نمی‌کنیم. علت اینکه من به‌شدت به فضا علاقه‌مندم احتمالا به خاطر خصوصیات ذهنی است. من اصولا نرمش را در فضاهای بصری دوست دارم و فضاهای چارچوب‌دار و زاویه‌دار را نمی‌پسندم و این شاخصه در خط شکسته دیده می‌شود که ما کمترین زاویه، کمترین تیزی و کمترین ساختار مبتنی بر مربع و مستطیل را در هندسه این خط شاهد هستیم. فکر می‌کنم این انتخاب به فضای ذهنی من برمی‌گردد که چه علاقه‌مندی‌هایی داشته باشد.اما یکی از دلایل علاقه‌مندی من به خط شکسته این است که این خط در چارچوب قاعده‌ها محدود نمی‌شود. این خط به اقتضای فضا و شرایط دائما نرمش به خرج می‌دهد و شکلی به خود می‌گیرد که با مقتضیات فضا متناسب باشد و من نرمش این خط را خیلی دوست دارم؛ چون به این خط خاصیت بی‌انتها‌‌بودن می‌دهد که من بسیار دوست می‌دارم.

 در ترکیب‌بندی‌ها به فضاهای منفی خیلی اهمیت می‌دهید؛ چرا چنین نگاهی به ترکیب‌بندی دارید؟

من اعتقاد دارم خط‌هایی که نکشیدیم و ادامه‌هایی که رسم نشده‌اند و آنچه‌ ننوشتیم، فضاهای محصور خالی از نوشته بیشتر از خود نوشتار بر ذهن مخاطب اثر می‌گذارد. برای همین به فضای منفی بسیار اهمیت می‌دهم و فضای منفی را خیلی باز در نظر می‌گیرم. به این علت که به ذهن مخاطب اجازه دهم یک خیال بزرگ در فضاها ترسیم کند.

 آگاهی از عرفان چه تأثیری در فعالیت هنری شما داشته؟

هرچه زمان گذشت، بیشتر احساس کردم که اصلا هنر و عرفان –‌هر دو‌– یک چیز هستند و دو مقوله متفاوت نیستند. شاید 20 سال پیش این دو در ذهن من دو خط یا دو روشی بودند که در دو مدار مختلف در حال حرکت بودند؛ اما این دو الان آن‌قدر روی هم قرار گرفته‌اند که من در حال تهیه مقاله‌ای در این زمینه هستم که چقدر مراحل سیر و سلوک در هنر شبیه مراحل سیر و سلوک در عرفان است و هر دو چقدر مشابهت دارند. کسی که در مسیر هنر به یک کمال بی‌نظیر می‌رسد، وقتی خوب نگاهش می‌کنی، بین او و هنرش تفاوتی باقی نمی‌ماند؛ یعنی همان مرحله فنا است. مثلا یانی (آهنگ‌ساز یونانی) را مثال بزنم. گاهی حس می‌کنم زمانی که دارد پیانو می‌زند او موسیقی است یا موسیقی اوست. هر دو یکی شده‌اند. خیلی تفاوتی میان‌شان نیست و از‌این‌رو فکر می‌کنم که هنر و عرفان یکی هستند.

 در کارهای‌تان از نوعی تهذیب مدرن استفاده می‌کنید؛ چرا؟

تهذیب آثار من را سرکار خانم مسعودی انجام می‌دهند. خانم مسعودی از دوستان عزیز من هستند که از دوران نوجوانی ما با هم کلاس خط می‌رفتیم. ایشان هم خط کار می‌کردند ولی به نگارگری علاقه‌مند شدند و در این زمینه فعالیت کردند و الان هنرمند شاخص و درخشانی هستند و آثارشان در نمایشگاه‌ها و جشنواره‌های بین‌المللی عرضه می‌شود و تمیز‌بودن و خاص‌بودن آثارشان همیشه زبانزد خاص و عام است. علت اینکه فضاسازی‌های ایشان بر روی آثار من کمی مدرن یا متفاوت از آثار کلاسیک به چشم می‌آید، این است که فضاسازی خوش‌نویسی در آثار من متفاوت از آثار کلاسیک خط شکسته است. در مقدمه کتاب من جناب استاد محمد حیدری به همین مطلب اشاره کرده‌اند که با وجودی‌ که من چارچوب اصلی خط را حفظ می‌کنم، فضاسازی‌ها را در سبک و سیاق جدیدی ارائه می‌کنم؛ به شکلی که قبلا انجام نشده و مرسوم نبوده است. علت هم این است که اصولا انجام کار تکراری برای من خیلی ملال‌آور است و وقتی قطعه‌ای را می‌سازم، نمی‌توانم شعر دیگری را با همان فضا ارائه دهم. احساس می‌کنم به تکرار رسیده‌ام و به‌ همین ‌دلیل مدام در حال خلق فضاهای جدید هستم. علاقه‌مندی من به فضاهای خاص و متفاوت است؛ اما مسئله‌ای که اینجا اهمیت دارد، این است که چه آثاری که در فرم‌های کلاسیک ارائه می‌شوند و چه آثاری که برای فضاهای تلفیقی یا مدرن آماده می‌شوند، باید عناصر آن فضاها را در خود نهفته داشته باشد. اگر هنرمند فضاهای ارائه کار را در نظر نگیرد یا نسبت به آنها شناخت نداشته باشد و مطابق با آنها آثار را ارائه ندهیم، در نهایت مردم از آثار ما در منازل یا محل کارشان استفاده نخواهند کرد و این فاصله منجر به این می‌شود که متأسفانه این خط کم‌کم مهجور شود. وقتی ما از منازل مردم بیرون بیاییم و فقط به کتاب‌ها منحصر باقی بمانیم، نمی‌توانیم خیلی امیدوار باشیم که نسل‌های آتی اثری از این هنر را ببینند. برای همین باید فضاها را درک کنیم و بر ‌اساس این فضاها آثارمان را ارائه دهیم تا انسان‌ها دل‌شان بخواهد و دوست داشته باشند که آثار ما را در منازل یا دفاترشان بیاویزند. به‌ همین‌ دلیل تلاش من بر این است که ارائه آثارم مطابق با فرم و فضاهایی باشد که امروزه مورد استفاده مردم است.

 راجع‌ به نسب خط نستعلیق و دیگر انواع خط چه نظری دارید؟

درباره خط نستعلیق، ثلث و معلی این واقعیت وجود دارد که من به‌عنوان خوش‌نویس تناسب و زیبایی را درک می‌کنم و از همه انواع خط لذت می‌برم و خط خوب، حرفه‌ای و استادانه را در هر خطی بسیار می‌پسندم. من از نمایشگاه‌های نستعلیق، نسخ، ثلث، معلی و... به‌هیچ‌وجه نمی‌گذرم و حتما از این نمایشگاه‌ها دیدار کرده و آثار را از نزدیک تماشا می‌کنم؛ به این خاطر که زیبایی‌شان واقعا هوش‌رباست. اینکه به خط شکسته می‌پردازم، به این دلیل است که این خط به خُلقم بسیار نزدیک است و من را راضی می‌کند. بی‌انتها‌بودن این خط و فضاهای بی‌تکرار و این قابلیت که دست‌و‌پای خوش‌نویس را نمی‌بندد و اجازه می‌دهد خوش‌نویس حرکت و خلق کند، برای من بسیار جذاب است. برای همین خودم به‌عنوان خط تخصصی، خط شکسته را می‌نویسم؛ اما از هر خط موزون و متناسبی با تمام وجودم لذت می‌برم.