|

فیلترینگ و فشار افکار عمومی

ماجرا از یک تماس شروع شد؛ خانمی از روستاهای سمنان زنگ زد و گفت: «ما ۱۵، ۱۶ نفر در روستایمان با مدیریت یکی از هم‌روستایی‌هایمان، نظم‌دهنده تولید می‌کردیم و در صفحه اینستاگرامی‌مان می‌فروختیم.

فیلترینگ و فشار افکار عمومی

ماجرا از یک تماس شروع شد؛ خانمی از روستاهای سمنان زنگ زد و گفت: «ما ۱۵، ۱۶ نفر در روستایمان با مدیریت یکی از هم‌روستایی‌هایمان، نظم‌دهنده تولید می‌کردیم و در صفحه اینستاگرامی‌مان می‌فروختیم. بعد از مرگ مهسا و اعتراضات آن خودمان کار را تعطیل کردیم. زشت بود که مردم غمگین باشند و ما نظم‌دهنده بفروشیم. می‌فروختیم هم کسی نمی‌خرید. بعدش هم که اینستاگرام جوری فیلتر شد که نمی‌تونستیم واردش بشیم. الان از این ۱۵، ۱۶ نفر برای دوتامون هم کار نیست. بی‌کاریم. قبلا کشاورزی داشتیم. آب بود. زندگی بخور و نمیری بود. حالا نه کشاورزی مونده، نه درآمد بخور و نمیر. هیچ راه‌حلی هم به نظرمون نمی‌رسه. بعد از چند هفته به زور فیلترشکن و با سرعت پایین رفتیم، یک پست گذاشتیم. مردم زیرش کلی بهمون فحش دادن که شما دارین شرایط را عادی می‌کنین. ما دوباره صفحه‌مون رو بستیم، اما نمی‌دونیم چه کار کنیم؟».

بعد از این گفت‌وگو سری به صفحه‌های کسب‌وکار اینستاگرام زدم؛ عجب دنیای خلاقانه عجیب و متنوعی.

دنیای خلاقانه کسب‌وکارهای روستایی

از صفحه‌هایی که انگار نه انگار اتفاقی افتاده است دیدم تا صفحه‌هایی که کسب‌وکارشان را تعطیل کرده‌اند و فقط پست‌های اعتراضی می‌گذارند. بعضی‌ها هم هم‌زمان که گوشه‌چشمی به ماجرای اعتراض‌ها دارند، کسب‌وکارشان را هم ادامه داده‌اند. بعضی‌ها هم با نمادهایی از اعتراضات کارهای خلاقانه کرده‌اند. بعضی‌ها هم که احتمالا صفحه‌شان را ادمین‌ها و تولیدکنندگان محتوا اداره می‌کنند، با محتواهای خلاقانه هم نشان داده‌اند که دلشان با مردم است و هم کسب‌وکار ادامه دارد.

در روزهای اخیر بسیاری از صفحه‌های کسب‌وکارها به توصیه‌ برای پیوستن به پلتفرم‌های داخلی واکنش نشان می‌دهند. یکی از صفحه‌ها استوری گذاشته است: «اگر از گشنگی بمیرم روبیکا و ایتا نصب نمی‌کنم می‌رم جمعه‌بازار دست‌فروشی می‌کنم».

یکی دیگر از صفحه‌ها نوشته است که «برای مشارکت‌نداشتن در انتشار اخبار نامربوط به اوضاع کشور موقتا در اینستاگرام فعال نخواهم بود»؛ این صفحه توضیح داده است: «از آنجایی که ما و همه همکارنمان از صاحبان کسب‌وکارهای نوپا یا خانگی به شمار می‌آییم، پلتفرم و امکان تبلیغاتی به‌جز فضای مجازی ندارم».

ولی من بیشتر دنبال کسب‌وکارهای روستایی بودم که چگونه‌اند و چه کار می‌کنند؟

صفحه‌های کسب‌وکارهای روستایی را اغلب خودشان اداره می‌کنند. مهارتشان در معرفی کارشان است نه تولید محتوا در شرایطی مثل امروز. با بچه‌هایی که در سال‌های اخیر در زمینه کارآفرینی اجتماعی فعالیت می‌کنند، صحبت کردم تا به فهرستی برسم و اتفاق عجیب این بود که اغلب این صفحه‌ها تعطیل بودند. با گرداننده یکی از این صفحات که فروش محصولات تولید بانوان روستایشان را بر عهده دارد، تماس می‌گیرم. می‌گوید: خیلی سخت شده. این خانم‌ها به درآمد فروش محصولاتشان احتیاج دارند و این روزها کار تعطیل شده و فروش به صفر رسیده. او می‌گوید: «شاید برای شما در تهران آسون باشه که یک صفحه اینستاگرام راه بندازین و چیزی بفروشین ولی ما فقط یک صفحه نیستیم، کلی آدمیم پشت این صفحه که درآمدش برامون مهمه. درسته که در برابر حقوق شما شاید خیلی کم باشه، اما برای ما کمک‌خرجه، تو زندگی‌مون تأثیر داره».

صفحه‌های دیگری که فهرستشان را گرفته‌ام مرور می‌کنم. درباره‌شان می‌خوانم و به زن‌ها و مردهایی فکر می‌کنم که این مشکل هم به مشکلات اقتصادی‌شان اضافه شده است. آنها هم از این وضعیت ناراحت‌ هستند. آنها هم به اتفاقات رخ‌داده اعتراض دارند. آنها دلشان خون است مثل خیلی‌ها. اغلب این صفحه‌ها حداقل یک ماه است که پستی نمی‌گذارند؛ معنی‌اش این است که محصولی نمی‌فروشند؛ معنی‌اش این است که تعدادی زن یا مرد و به‌ویژه زنان بی‌کار شده‌اند.

فروشگاه «سرخدار» یکی از این صفحه‌هاست که محصولات متنوع زنان روستای سیاه رودبار را در این صفحه عرضه می‌کرده و در این وضعیت کارشان تعطیل است و زنانی که محصول تولید می‌کردند از درآمدشان محروم شده‌اند. آنها از اول اعتراضات صفحه‌شان را به‌روز نکرده‌اند، یعنی چیزی نفروخته‌اند.

صفحه‌‌ روستای «خراشاد» در خراسان جنوبی هم عرضه‌کننده پارچه دستبافت زنان این روستاست که مدت‌هاست به‌روز نشده، یعنی پارچه‌های دستبافت زنان روستا را نفروخته است. صفحه «دوزیبا» را یک زن و شوهر هنرمند در خراسان شمالی اداره می‌کنند، آنان محصولات گلدوزی‌شده روستاهای منطقه خودشان را عرضه می‌کنند و از اول اعتراضات صفحه‌شان را به‌روز نکرده‌ند، یعنی محصولی نفروخته‌اند، یعنی زنانی سوزن‌دوزی نکرده‌اند، یعنی این ماه دریافتی ندارند.

صفحه عروسک «کرمانجی» از راه تولید و فروش عروسک زندگی می‌کند و عروسک‌هایش را در فضای مجازی می‌فروشد. این صفحه نیز از آغاز اعتراضات تعطیل است.

صفحه «شی‌کن» صفحه‌ای است که در زمینه کارآفرینی اجتماعی در روستاهای کرمان فعال است. آخرین پستشان ۱۶ سپتامبر بوده و پس از مدت‌ها تازه پستی گذاشته‌اند درباره راه‌اندازی سرویس مدرسه دختران، اما کار و بار احتمالا تعطیل است.

صفحه «گوجبنو» نیز از آغاز اعتراضات متوقف شده؛ معنایش این است که یک ماه است نتوانسته محصولات زنان روستاهای حاشیه کویر لوت را بفروشد.

صفحه «بانوک» سوزن‌دوزی‌های زنان روستای سیدبار چیدگال در سیستان‌و‌بلوچستان را عرضه می‌کند و از آغاز اعتراضات صفحه‌شان متوقف شده است.

کسب‌وکارهای روستایی که در این روزها آسیب دیده‌اند، محدود به این صفحه‌ها نیست. کسب‌وکارها هم محدود به روستاها نیست.

در تهران مؤسسات و گروه‌هایی هستند که در زمینه کارآفرینی اجتماعی روستاها کار می‌کنند. این گروه‌ها هم صفحه‌هایشان را بسته‌اند. گروه «دستاست» یکی از این گروه‌هاست که در زمینه تجارت منصفانه فعال است و محصولات تولیدی کسب‌وکارهای خانگی را عرضه می‌کند. این گروه نیز از آغاز اعتراضات فروش خود را متوقف کرده است.

«روستاتیش» گروهی است که به صورت ویژه در زمینه کارآفرینی اجتماعی و عرصه محصولات تولیدی زنان و مردان روستایی فعال است. این گروه نیز کار خود را این روزها متوقف کرده‌اند.

فیلترینگ شدید اینستاگرام یکی از دلایل این توقف است. دلیل دیگرش همراهی گردانندگان این صفحه‌ها با سوگواری خانواده مهسا امینی است، اما پوریا عالمی به یکی دیگر از این دلایل اشاره کرده است.

او نوشته است: «دولتی و خصوصی مشغول کارند، انگ عادی‌سازی شرایط فقط برای کارآفرینان اینستاگرام است، انگار که طبق آمار اکثرا زنان هستند. جنبشی که به نام زنان و برای زنان است باز هم قربانی‌اش باید زنان باشند انگار».

مریم سماک استاد پیش‌کسوت صنایع دستی که در سال‌های اخیر در آموزش سوزن‌دوزی‌های گوناگون بسیار فعال بوده و یکی از استادان برجسته این رشته است، به رغم اینکه در صفحه خود نسبت به حوادث اخیر واکنش نشان داده، اما در یکی از استوری‌هایش نوشته است:

«چند روز دیگه موقع پرداخت اجاره‌خانه، پرداخت قسط‌ها، پرداخت قبض‌هاست. حواسمان به آن افرادی که از طریق صفحات مجازی... و آموزش‌های مجازی کمک‌خرج خانواده‌شان بودند، باشد. آن بانوان سرپرست خانواده یا بدسرپرست باید هزینه زندگی‌ را هم تأمین کنند. آنها برای تفریح اجناسشان را معرفی نمی‌کنند. کمک کنید تا مشکلی برایشان پیش نیاید».

تهران و شرایط متفاوت

روز پنجشنبه، گشتی در تهران می‌زنم. مجموعه‌های بزرگ خرید و تفریحی باز هستند. فروشگاه‌هایی که محصولاتی شبیه تولیدات همان زنان روستایی دارند، به کار خود مشغول‌اند. مردم هم خرید می‌کنند. رویکرد اعتراضات این‌گونه است. مردمی که ممکن است دیروز در صف معترضان در خیابان بوده باشند، امروز ممکن است در مراکز خرید باشند. البته حضورشان در مراکز خرید با قبل‌ترها فرق دارد. پوشش‌ها فرق کرده است، اما کماکان فروشگاه‌ها فعال هستند. در چنین شرایطی این سؤال مطرح است که آیا درست است فشار عمومی روی بخشی از ضعیف‌ترین بخش اجتماع باشد که تولید و فروش محصولات در زندگی‌شان مهم است؟