امپراتوریهای باروت
چگونه اختراع یک وسیله جنگی به تغییرات سیاسی انجامید
در حدود سال 1500م. لولههای مفرغی توپ به چنان مقداری رسیده بودند و چنان در چندین کشور ساخته میشدند که یکی از تاریخنگاران، آن دوره را «عصر مفرغ دوم» نامیده است. نهفقط در اروپا، امپراتوری عثمانی، هند و چین هم به مقدار زیادی لوله توپ ساخته بودند. همچنین پیش از سال 1650م. در کره، ژاپن، سیام، ایران و گاهگاهی در جاهای دیگر همچون بنین که مرکز معروف مفرغریزی در غرب آفریقا بود، توپ و تفنگ میساختند.
حسن فتاحی . فریدون علیمازندرانی . مصطفی روستایی: در حدود سال 1500م. لولههای مفرغی توپ به چنان مقداری رسیده بودند و چنان در چندین کشور ساخته میشدند که یکی از تاریخنگاران، آن دوره را «عصر مفرغ دوم» نامیده است. نهفقط در اروپا، امپراتوری عثمانی، هند و چین هم به مقدار زیادی لوله توپ ساخته بودند. همچنین پیش از سال 1650م. در کره، ژاپن، سیام، ایران و گاهگاهی در جاهای دیگر همچون بنین که مرکز معروف مفرغریزی در غرب آفریقا بود، توپ و تفنگ میساختند. چون مفرغ برآمده از آلیاژ مس با مقداری قلع بود، استخراج این فلزها بهسرعت گسترش یافت. مس را ژاپنیها در شرق و سوئدیها در غرب صادر میکردند. همچنین استخراج معدنهای قلع بهسرعت در مالایا رشد کرد. رد همه اینها بازمیگردد به تفنگ دستی کوچکی که پیش از سال 1288م. در چین ساخته شده بود. این تفنگ انگیزه تکامل و توسعه توپهای بزرگ، نخست در اروپا، پیش از سالهای 1320م. و سپس در کشورهایی که اسلام آنها را تسخیر کرده بود، در سالهای 1330م. و البته خود چین به سال 1356م. شد. ورای اینها به چنگ آوردن توپ بهوسیله کرهایها در طی سالهای 1370م. بهعنوان مورد مستندی از انتقال فناوری از چین بسیار جالب است. کرهایها پس از آنکه حملات کشتیهای ژاپنی آنها را به دردسری بزرگ انداخت، از دولت جدید مینگ در چین یاری خواستند تا آنان را به جنگافزاری مجهز کند. چینیها در آغاز تمایل نداشتند کرهایها را شریک تجارت و مهارتهای خودشان کنند، اما وقتی کشتیهای ژاپنی به چینیها هم تاختند، چینیها نخست مقداری نیترات پتاسیم یا شوره و دیگر مواد را به کرهایها دادند و سپس تکنیسینی را روانه کردند تا به آنها کار بیاموزد. نخستین توپهای کرهای بر کشتیها سوار شد و برای پرتاب تیرهای آتشین به سوی کشتیهای مهاجم به کار گرفته شد. این جنگافزارها خواه به این صورت یا با استفاده از مهمات مرسومتر، ظاهرا موفق به عقب راندن دشمن شدهاند و زرادخانههایی که آنها را میساختند در سال 1404م. توسعه دادند. چنین به نظر میرسد که «سیام» در تایلند روشهای چینیها را در فلزریزی برای ساختن توپ به کار میبرده است. وقتی اروپاییان در شبهجزیره مالی قلعهای را تسخیر کردند، دریافتند که تعداد زیادی توپ تایلندی معروف به «توپ تایی» وجود دارد. کشور دیگری را نمیشناسیم که فناوری توپسازی را از چین فرا گرفته باشد؛ زیرا چینیها همچون امروز، هم در روشها و هم در طرحها نهایت اختفا و محافظهکاری را پیش گرفته بودند. با این همه، بسیاری از کشورها از راه تماس با پرتغالیها، توپ یا دانش ساخت توپ را به دست آوردند.
خیزش ترکان عثمانی
خاستگاه و منبع دیگر تأمین توپ و تفنگ و بهویژه برای کشورهایی که اسلام در آنها استقرار یافته بود، امپراتوری ترکان عثمانی بود. در جنوب شرقی آسیا، حاکمان مسلمان سوماترا، توپهای عثمانی را دریافت میکردند و صادرات جنگافزارهای آتشین عثمانیها به آسیای مرکزی، هند و بخشهایی از آفریقا نیز راه یافته بود. این کار نهتنها بزرگترین صادرات توپ در جهان بود، بلکه برخی از توپها کیفیتی بسیار عالی هم داشتند. برای اینکه به تکامل مهارت توپسازی و خبرگیشان پی ببریم، لازم است علاقه همیشگی و مستدام جهانیان به جنگافزارهای باروتی را به یاد آوریم. از سال 1280م. به بعد، کتابهای زیادی به بحث درباره جنگافزارهای باروتی پرداختند. این کتابها صرفا به نقلقول آنچه چینیها یا اروپاییها نقل کرده بودند، اکتفا نمیکردند؛ بلکه بازتابی از دستاوردهای عملی هم بودند. برای نمونه، با آنکه موشک را چینیها ابداع کردند، کارورزان اسلامآورده، انواع جدیدی را اختراع کردند، ازجمله یک نوع آن میتوانست کلاهکی نیمکیلویی را حمل کند و نوع دیگر میتوانست در دریا سبکبال حرکت کند و به کشتیها اصابت کند. در سالهای 1360م. ارتشهای مصری و عثمانی توپخانه داشتند. آنها همچنین تجربهها و آزمایشهایی برای ساختن یک دستگاه بُردسنج به دست آورده بودند. تاریخنگاران مگر در مواردی بسیار خاص، نشانهها و مدرکهای مربوط به این کارها را نادیده گرفتهاند و بهخوبی روشن نیست که آیا جهان اسلام برای خودش مهارت و خبرگی در این کار داشته و در تکامل تفنگ یا جنگافزارهای دیگر گامهای اساسی برداشته یا نه. در سال 1364م. که ترکان شروع به ساختن توپ کردند، استیلای حکومت عثمانی بر بخش اروپایی بُسفر گسترش مییافت و ما میدانیم که سپاهیان ترک در لشکرکشیهای سالهای 1387م. و 1389م. از توپخانه استفاده میکردند. مشهورترین پیروزی قدرت آتش عثمانیها در فتح قسطنطنیه به سال 1453م. نمایان شد. داستانهایی بر سر زبانها هست که توپسازان مجار به ترکان کمک کردند، اما ترکان خودشان پیش از آنکه مجارها در صحنه حاضر شوند، به توپهای کارآمد دسترسی داشتند. اما این نکته هم درست است که عثمانیها هر جا که میتوانستند، توپسازان اروپایی را به خدمت میگرفتند. گذشته از این، چون دامنه سلطه آنها بر اروپای شرقی افزوده شده بود، فرصتهای جدید برای استفاده از مهارت و تخصص اروپاییان پدیدار شد. این امر بهویژه در دوبروونیک که از سال 1526م. زیر کنترل ترکان بود و در مراکز معدنکاری ترانسیلوانیا و مجارستان که در طی سالهای 1540م. جزئی از امپراتوری عثمانی شده بود، بیشتر محقق شد. استیلای ترکان بر مراکز معدنی دسترسی آنان را به فلزاتی که برای ساختن توپ نیاز داشتند، افزود و نیز مقداری طلا و نقره هم در اختیار آنان گذاشت.
سقوط قسطنطنیه
سقوط قسطنطنیه بهخوبی ثابت کرد و نشان داد که عرادههای توپ و واحد توپخانه جنگافزار محاصرهای بسیار کارآمدی است. همچنین در همین دوره، توپهای سبکتر و پرتحرکتر میدانی توسعه یافت. درعینحال تفنگهای اصلاحشده دستیِ قدیمی در امپراتوری عثمانی و سرزمینهای غربیتر ساخته شد. مشکل تمام تفنگهای دستی قدیمی این بود که برای آتشکردن آنها باید شمعی را افروخته و با کبریتی به سوراخِ سوز توپ نزدیک میکردند. این کار که باید همزمان با نشانهگرفتن هدف انجام میشد، بسیار دشوار مینمود. در سال 1450م. بود که افزارهای گوناگونی برای نگهداشتن یک فتیله یا کبریت دیرسوز و نیز ماشهای برای چکاندن آن روی باروت اختراع شد. تفنگهای ضامندار فتیلهای در سالهای حدود 1470م. از یک چنین وسیلهای ارتقا یافت و همزمان در میان ترکان عثمانی و اروپاییها استفاده شد. با آنکه تفنگسازان عثمانی از جنگافزارهای اروپایی آگاهی داشتند، به نظر میآید که اینان خودشان هم منبع برخی از اختراعها و ابداعهای کلیدی و مهم بودند. یکی از آنها سازوکاری در ماشه تفنگ بود که به «مارپیچ» معروف است. واحد پیادهنظام عثمانی به سال 1500م. بهطور کامل مجهز به تفنگهای فتیلهای ضامندار بود و در قشونکشیهای موفق خود به مصر و امپراتوری ایران به کار بست. در کل این منطقه، ظهور جنگافزارهای آتشین، چالشی ناخوشایند با سنتهای قدیمی ارتشی در ارتباط با اسبها بود. اسبها در سپاهیان اعراب نقشی مهم و حیاتی داشتند و حتی در میان اجداد بیابانگرد خود ترکان عثمانی از مقامی برجسته برخوردار بود. سوارکاری هنوز در میان طبقه بالا نقشی مهم داشت و مهمترین و معتبرترین یگانهای هر ارتشی را سوارهنظام آن تشکیل میداد. برعکس آن، سپاهیانی که عهدهدار توپ و توپخانه بودند و تفنگهای دستی داشتند، از ردههای پایین اجتماع شکل گرفته بودند و گاهی حتی غلام و برده بودند. در قرن 14م. گاهی از توپ و تفنگ حتی پیش از آنکه بهصورت جنگافزاری مؤثر و کارا درآیند، صرفا به خاطر اینکه نماد و مظهر قدرت بودند و صدای مهیبشان هراس در دل دشمن میانداخت، استفاده میشد. اما طنز ماجرا اینجاست که وقتی توپ و تفنگ جنگافزاری قدرتمند شده بودند، گاهی استفاده از آنها منع میشد، زیرا سوارهنظام را بیشتر نماد دلاوری و مردانگی و اشرافیت در جنگ میدانستند. ترکان عثمانی در غلبه بر این مشکل از دیگر ممالک اسلامی جلوتر بودند. آنها یک قشون پیادهنظام ویژه تربیت کرده بودند که سنتها و نمادهای خود و نیز انضباطی آهنین داشتند. این سپاهیان به «ینیچری» معروف بودند و درواقع کمانداران قشون به شمار میرفتند. جدایی آنان از طبقه حاکم اسلامی این واقعیت را تأیید میکند که از سنین پایین از میان فرزندان ذکور مسیحیانی که در قلمرو اسلامی حکومت عثمانی میزیستند، برای خدمت برگزیده میشدند. از نظر قانونی و نگاه حاکمان مسلمان ترکان عثمانی، آنها غلام و برده بودند، اما مقام اجتماعی و آینده شغلیشان چنان خوب بود که بسیاری از خانوادهها شادمان بودند که فرزندانشان با انضباطی شدید بار میآیند و در چارچوب دین اسلام عثمانی که لازمه زندگی ینیچریها بود، آموزش میدیدند. بنابراین این سپاهیان ینیچری بودند که عهدهدار توپخانهها بودند و یگانهای مجهز به تفنگ را پدید آوردند. همینها بودند که در قرن شانزدهم میلادی لشکر عثمانی را چنان قوی و مستحکم ساختند که کسی گمان نمیکرد آن امپراتوری چگونه سخت فرو خواهد پاشید.
باروت و ایران
برخورد تند میان پادشاهیِ تازه احیاشده ایران و دولت عثمانی در سال 1514م. رخ داد. در این دوره امپراتوری ایران در دست سلسله صفویه بود و تبریز پایتخت ایران بود. با آنکه ایرانیها تعدادی توپ داشتند اما بیشتر توپها دور از دسترس بودند و استفاده از آنها عملی نشد. بنابراین ستون فقرات ایران را سپاه پیادهنظام شکل میداد. آنان بهرغم رشادت بسیار، با اسب و شمشیر به مقابله با توپها و تفنگهای عثمانی رفتند و بسیاریشان کشته شدند. حتی سپاهیان سلاطین ممالک مصر هم نتوانستند در سالهای 1516م. و 1517م. رقیب قدرت آتش ترکان عثمانی شوند و نتیجه کار این شد که مصر و شام و بخشی از ایران جزء قلمرو امپراتوری عثمانی شد. ادامه این یادداشت را که بیشتر به داستان ایران و باروت میپردازد به هفته آینده وامینهیم، اما میخواهیم نکتهای را یادآور شویم. شاید نسل بسیار جوان ایران چندان در خاطرش نباشد، اما آن روزها که تلویزیون دولتی ایران تنها دو شبکه داشت، سریالی از شبکه یک بهصورت هفتگی پخش میشد که نام آن «جنگجویان کوهستان» بود. نام اصلی این سریال که از روی رمانی ساخته شده بود، «کرانهرود» بود و شخصیت اصلی آن افسر ردهبالای ارتش چین بود که «لینچانگ» نام داشت که ایرانیها به او «لینچان» میگفتند. لینچانگ از سراسر کشور افرادی را در درهای به نام «لیانگشانپو» جمع میکند و علیه حاکم ستمگر زمان که چین را در فساد و تباهی و تبعیض فروبرده بود، میشورد و درنهایت کائو، حاکم ستمگر را میکشد. در دل داستان جنگجویان کوهستان در یکی از قسمتهای آن، گروه لیانگشانپو که از قضا توانسته بودند سازماندهی خوبی را شکل دهند و در کشور شبکهسازی هم کنند، با توپ جنگی برخورد میکنند. آنها تا آن روز توپ ندیده بودند و وقتی سازنده توپ که از ژاپن آمده بود، با توپ به کوههای اطراف شلیک میکند، به قدرت مهیب آن پی میبرند. نخست تصمیم میگیرند از توپ برای جنگ استفاده کنند، اما لینچانگ کمی میاندیشد و میگوید: استفاده از توپ برخلاف جوانمردی و رشادت در جنگ است. او شمشیرزن بسیار کاربلدی بود، اما اگر از زاویه راهبردی به ماجرا نگاه کنیم، لینچانگ خطای راهبردی مرتکب شد. بهرهمندی از فناوری متعارف در جنگ میتواند روند جنگ را عوض کند. اگر ایرانیها در جنگ با عثمانی توپ داشتند، امروز جغرافیای سیاسی این منطقه جور دیگری بود و سرنوشت کشور ایران هم جور دیگر.